جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رئیس گروه پزشکی سنی بود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

یکی از برادران دینی از مردی که مبتلا به سرطان بود، کرامتی را این گونه نقل کرد:

سال 1994 میلادی بود، مردی مبتلا به بیماری سرطان بود، این بیماری به یکی از پاهایش سرایت کرده بود، به طوری پایش ورم کرده بود. به اطبای وقت مراجعه می‏کند، بعد از آزمایش‏ها و عکس‏های متعدد گروه پزشکی اظهار می‏کنند که چاره‏ای از سرایت نیست.

بیمار پس از یأس و ناامیدی به خانه برمی‏گردد، دچار غم و غصه می‏شود. پس از آن روز از مادرش می‏خواهد که او را نزد باب الحوائج علیه‏السلام ببرد تا از او شفا بطلبد.

مادر خواسته‏ی او را به جا می‏آورد، و با سرعت او را به حرم حضرت عباس علیه‏السلام می‏برد. او پس از سلام، توسل و التماس امید بر دل او می‏تابد. از حرم خارج می‏شود همین که پایش به در صحن می‏رسد یکی از خادمان حضرت عباس علیه‏السلام را می‏بیند که مشغول جارو کردن صحن است. از او جاروب را می‏خواهد و روی پایش می‏گذارد و بعد از بازگشت به خانه به امید شفا منتظر می‏ماند.

آن شب را پشت سر می‏گذارد، فردا صبح از خواب برمی‏خیزد و خود را سالم مشاهده می‏نماید. گویی اصلا دردی نداشته، فوری به دکتر مراجعه می‏نماید.

رئیس گروه پزشکی سنی بود، پس از بررسی و مشاهده، حقیقت را به چشم خود می‏بیند با در نظر گرفتن حال سابق بیمار، دچار شگفت می‏شود.

به راستی که جای هیچ گونه شگفتی نیست، چرا که آن بزرگوار باب الحوائج است. (1).


1) اعجب القصص ص 12.