جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رؤیای شگفت حضرت زینب

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مؤلف طراز المذهب، از بحر المصائب و سایر کتب نقل می‏کند:

اواخر عمر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ زینب علیهاالسلام نزد جدش آمد و عرض کرد: یا جداه، خواب دیدم باد تندی وزیدن گرفت که دنیا را تاریک نمود و من از شدت باد در پناه درخت بزرگی جا گرفتم، که ناگاه دیدم آن درخت عظیم در اثر فشار سخت باد از جا کنده شد، خود را به درخت دیگر رساندم که شاخه‏ی همان درخت بود، باز تندباد سخت آن را هم کند. پس از آن به شاخه‏ی دیگر آن درخت پناه بردم، آن هم شکست. آن‏گاه به دو شاخه‏ی باقی مانده پناه بردم، آنها هم یکی بعد از دیگری بر اثر تندباد حوادث از بین رفتند، و من از شدت اضطراب از خواب بیدار شدم. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گریان شد و فرمود: آن درخت بزرگ، من هستم که از میان شما می‏روم، و شاخه‏ی اول آن مادر فاطمه است، و شاخه‏ی دومی پدرت علی علیه‏السلام، و دو شاخه‏ی دیگر نیز برادرانت، حسن و حسین علیهماالسلام، هستند که با فقدان آنها جهان تیره و تار می‏گردد (1).


1) حضرت زینب کبری علیهاالسلام: محمد مقیمی، صفحه‏ی 49 از انتشارات سعدی.