جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دو آیه در شأن امیرمؤمنان علی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

این جا گنجایش احصای آیات و روایات وارده در این موضوع را ندارد، این بحث شریف را به دو آیه در شأن آن حضرت ختم می‏کنیم:

1- (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون) (1).

»این است و جز این نیست که ولی شما خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آوردند، آنان که نماز به پای می‏دارند و زکات را می‏پردازند و حال آن که در رکوع می‏باشند«.

بزرگان علمای عامه به نزول این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه‏السلام اعتراف کردند، و به خلاصه و قریب به مضمون حدیثی که فخر رازی نقل می‏کند، اکتفا می‏شود:

ابوذر گفت: نماز ظهر را با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواندم، سائلی در مسجد سؤال کرد، هیچ کس به او چیزی نداد، و علی علیه‏السلام در حال رکوع بود، با انگشتی – که خاتم در آن بود – به سائل اشاره کرد، و آن سائل انگشتر از انگشت او گرفت، پیامبر به خدا تضرع کرد و گفت: بارالها! برادرم موسی از تو سؤال کرد و گفت:

(سنشد عضدک بأخیک و نجعل لکما سلطانا)

بارالها! من محمد بنده‏ی توام، پس به من شرح صدر بده، و کار مرا آسان کن، و برای من وزیری از اهلم قرار بده، علی را، پشت مرا به او محکم کن.

ابوذر گفت: والله! کلمه‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تمام نشده بود که جبرئیل با این آیه نازل شد. (2).

و نزول آیه بعد از دعای پیامبر، اجابت دعای آن حضرت است، که هر سمتی که هارون نسبت به موسی داشت، همان سمت نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه‏السلام داده شد.

از این آیه – به مقتضای حرف عطف – استفاده می‏شود: همان ولایت خدا که برای پیامبر است برای علی علیه‏السلام ثابت شده است.

و کلمه‏ی «انما» به دلالتش بر حصر اثبات می‏کند که ولایت در این آیه برای خدا، پیامبر و علی علیهماالسلام ولایتی است که به این سه منحصر است، و آن ولایت غیر از ولایت امر – از معانی ولی – نمی‏تواند باشد.

2- (فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبنآءنا و أبنآءکم و نسآءنا و نسآءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین) (3).

»پس هر کس محاجه کند با تو در عیسی، پس بگو بیایید بخوانیم پسران ما و پسران شما را و زنان ما و زنان شما را و نفوس ما و نفوس شما را، بعد تضرع کنیم، پس قرار دهیم لعنت خدا را بر دروغگویان«.

در این آیه‏ی کریمه برای اهل نظر نکاتی است که به سه نکته با اغماض از شرح، اشاره می‏شود:

1- دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مباهله، برهان رسالت پیامبر است، و استنکاف نصاری اعتراف به بطلان نصرانیت و حقانیت آیین آن حضرت است،

2- و کلمه‏ی «أنفسنا» دلیل خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، زیرا با وجود نفس تنزیلی به نص کتاب – که امتداد وجود پیامبر است – جانشینی دیگری معقول نیست.

3- آنچه ائمه‏ی تفسیر و حدیث بر آن متفق هستند، این است که مراد از (أبنآءنا) حسن و حسین علیهماالسلام است، و مراد از (أنفسنا) علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است. (4).

در این مورد حدیثی را ذکر می‏کنیم که فخر رازی در تفسیر آیه آورده است و خلاصه و مضمون قریب به مدلول آن این است:

هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دلایل را بر نصارای نجران اقامه کرد، و آنها بر جهل خود اصرار داشتند، فرمود: خدا به من امر کرده که اگر حجت را قبول نکنید، من با شما مباهله کنم.

گفتند: یا اباالقاسم! برمی‏گردیم و در کار خود نظر می‏کنیم، بعد نزد تو می‏آییم.

چون بازگشتند به عاقب – که صاحب رأی آنها بود – گفتند: یا عبدالمسیح! تو چه می‏بینی؟

گفت ای جماعت نصاری! شما معرفت پیدا کردید که محمد نبی مرسل است، و کلام حق را در امر عیسی برای شما آورده. به خدا قسم! هرگز قومی با پیامبری مباهله نکردند که کبیر آنها زنده بماند و صغیرشان پرورش یابد، اگر این کار را بکنید، مستأصل می‏شوید، اگر اصرار دارید که دست از دینتان برندارید با او وداع کنید و به شهرهای خود برگردید.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیرون آمد، حسین علیه‏السلام را در آغوش، و دست حسن علیه‏السلام را گرفته، و فاطمه علیهاالسلام پشت سر آن حضرت، و علی علیه‏السلام پشت سر فاطمه علیهاالسلام و به

آنها فرمود: چون دعا کردم، شما آمین بگویید.

اسقف نجران گفت: ای جماعت نصاری! من چهره‏هایی را می‏بینیم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جای خود بردارد، به آن وجوه و رخساره‏ها از جا برمی‏دارد، مباهله نکنید، که هلاک می‏شوید، و تا قیامت بر روی زمین نصرانی نخواهد ماند.

از مباهله شانه خالی کردند و به صلح راضی شدند، پس از مصالحه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به کسی که جانم به ید اوست! هلاکت بر اهل نجران نزدیک شد، اگر مباهله و ملاعنه کردند به صورت میمون و خوک مسخ می‏شدند، و وادی بر آنها آتش و سال بر نصاری نمی‏گشت تا همگی هلاک می‏شدند.

و روایت شده: چون آن حضرت در کسائی سیاه بیرون آمد، حسن علیه‏السلام را در آن داخل کرد، بعد حسین علیه‏السلام را بعد فاطمه علیهاالسلام و بعد علی علیه‏السلام را، بعد فرمود:

(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا)

سپس فخر می‏گوید: و اعلم أن الروایة کالمتفق علی صحتها بین أهل التفسیر و الحدیث. (5).

… و بدان این روایت مثل روایت مورد اتفاق بر صحت آن بین اهل تفسیر و حدیث است.

هر چند مجال شرح آیه و این حدیث مورد اتفاق نیست، ولی به دو نکته اشاره می‏شود:

1- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام خروج، این عده را زیر کساء جمع کرد و آیه‏ی تطهیر خواند، تا ثابت کند دعایی که خرق عادت کند، و اسباب طبیعی را از کار بیندازد، و بی‏واسطه به ارادة الله آن خواسته محقق شود، باید از روح پاک از هر رجسی به

درگاه سبوح قدوس بالا رود که:

(الیه یصعد الکلم الطیب) (6).

»به سوی او بالا می‏رود سخنان پاک«.

و آن طهارت که اراده‏ی خدا به آن تعلق گرفته در نفوس این عده یافت می‏شود.

2- مباهله‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با نصارای نجران، درخواست دوری آن قوم از رحمت بود، و دعایی که اجابتش انقلاب صورت انسان به حیوان، و استحاله‏ی خاک به آتش، و برافتادن امتی از روی زمین باشد، جز به اراده‏ی متصل به امری که:

(انمآ أمره اذآ أراد شیئا ان یقول له کن فیکون) (7).

»این است و جز این نیست امر او هرگاه اراده کند چیزی را که بگوید برای او باش پس می‏باشد«.

ممکن نیست، و این مقام انسان کامل است که رضا و غضب او مظهر رضا و غضب خداست. و این مقام، مقام خاتم و جانشین خاتم است، و یگانه زنی که به این مقام رسید، صدیقه‏ی کبری است. و این کاشف از آن است که روح ولایت کلیه و امامت عامه – که عصمت کبری است – در فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام است.

و حدیثی هم که بزرگان عامه به صحت آن اعتراف کردند ناطق به این امر است، که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

فاطمة بضعة منی فمن أغضبها اغضبنی. (8).

فاطمه پاره‏ی تن من است، پس هر کس او را به غضب بیاورد مرا به غضب آورده است.

و هر چند به حکم عقل و کتاب و سنت غضب پیامبر، غضب خداست، ولی علمای عامه این حدیث را هم نقل کردند که:

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به فاطمه علیهاالسلام فرمود:

ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک.(9).

به راستی خداوند برای غضب تو غضب می‏کند و راضی می‏شود برای رضای تو.

کسی که بدون هیچ قید و شرطی، خدا به رضای او راضی و به غضب او غضبناک است، به ضرورت عقل باید رضا و غضبش از خطا و هوی منزه باشد، و این همان عصمت کبری است.


1) سوره‏ی مائده آیه‏ی 55.

2) التفسیر الکبیر ج 12 ص 26، و مراجعه شود به: جامع البیان ج 6 ص 389، أحکام القرآن ج 2 ص 557، الجامع لأحکام القرآن ج 6 ص 222.

3) سوره‏ی آل عمران آیه‏ی 61.

4) سنن الترمذی ج 3025، تحفة الاحوذی ج 8 ص 278، معرفة علوم الحدیث ص 49.

5) تفسیر کبیر فخر رازی ج 8 ص 80.

6) سوره‏ی فاطر آیه‏ی 10.

7) سوره‏ی یس آیه‏ی 82.

8) صحیح بخاری ج 4 ص 210 باب مناقب قرابة رسول الله صلی الله علیه و آله ص 219 و ج 6 ص 158، و نزدیک به همین مضمون در فضائل الصحابة ص 78 آمده است.

9) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 154، المعجم الکبیر ج 1 ص 108، و ج 22 ص 410، مجمع الزوائد ج 9 ص 203، الآحاد و المثانی ج 5 ص 363.