اهل سنت با تمسک به این حدیث از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که:
لا تجتمع امتی علی الخطاء،
لا تجتمع امتی علی الضلالة،
امت من بر خطا و بر گمراهی اجتماع نمیکنند.
اجماع امت را این گونه بیان میکنند:
تمام صحابه و امت در سقیفه بر خلافت ابوبکر اجماع نمودهاند و اجماع امت حجت و اطاعت آن اجماع واجب است.
همچنین میگویند: چون خلیفه اول و دوم از حضرت علی علیهالسلام بزرگتر بودند، به دلیل کبر سن، آنها به خلافت انتخاب شدند.
البته میگویند: ما این عقبافتادگی از حیث خلافت را برای علی – کرم الله وجهه (علیه الصلوة و السلام) نقص نمیدانیم، چون افضلیت ایشان نزد همگان ثابت است.
در پاسخ به اختصار باید گفت:
اولا: معنای حدیث این است تمام امت من بر خطا و گمراهی اجتماع نمیکنند و اضافه نمودن «ی» به «امت» افادهی عموم میکند. پس هرگاه تمام امت پیامبر بدون استثناء بر امری اتفاق نمایند، آن امر خطا نمیباشد؛ زیرا خداوند همواره گروهی از خواص امت را قرار داده است که حق با ایشان و ایشان با حق هستند؛ یعنی حجت خدا همواره در میان آنان است. پس در هنگام اجماع آن طایفهی حق و آن حجت حق مانع اجتماع امت بر خطا میشوند.
همچنین خلافت که حق تمام مردم است باید با نظر و دخالت قاطبهی مردم انجام و انتخاب و تصویب شود.
حال باید پرسید: آیا در آن چند روزهی وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در محل سقیفه – که فضای سرپوشیدهی کوچکی بوده است – چنین اجماعی از تمام امت پیامبر تشکیل شده است یا نه؟
اگر گفته شود: آن عدهی کم، بزرگان از صحابه بودهاند؛ ولی به زور اجماع واقع شده است، باید گفت: آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله انتخاب خلیفه را به اجماع واگذار نموده بودهاند و دست خود را از دخالت در این امر مهم بسته بودند، یا خیر؟
آیا این امر را به چند نفر واگذار نموده بودند تا با سیاست بازی و براساس دشمنیها و خلق و خوی قبیلهای یک نفر را انتخاب کنند؟
آیا سایر مسلمانان سرزمینهای دیگر اسلامی مانند مکه، یمن، طائف، و حبشه حق نظر و رأی در تعیین خلیفه نداشتند؟
اگر دسیسهای در کار نبود چرا صبر نکردند تا نظر تمام مسلمانان در امر باعظمتی مانند خلافت جمع شوند تا اجماع امت مصداق حقیقی پیدا کند؟
حتی اگر گفته شود: اجماع کبار صحابه بوده است، آیا واقعا آن تعداد محدود
از صحابه فقط بودهاند و در سایر سرزمین اسلامی و حتی در مدینه، بزرگان صحابه وجود نداشتهاند تا نظرشان محترم شمرده شود؟
همچنین با توجه به این که تنها دلیل اهل سنت بر حقانیت سقیفه حدیث مذکور است، در کدام قسمت حدیث مسأله عقلا و کبار صحابه بیان شده است؟ در حالی که عبارت «امتی» عمومیت تمام امت را میرساند، نه خصوصیت عدهی کمی حتی اگر عقلا و فضلا باشند.
اهل سنت در پاسخ میگویند: چون امر خلافت مهم بود و ممکن بود دسیسههایی در کار باشد، برای خبر کردن تمام مسلمانان فرصت کافی نبود، در نتیجه با عجله در سقیفه جمع شدند و پس از صحبتهایی، عمر – که مرد سیاستمداری بود!! – صلاح امت را در آن دید که با ابوبکر بیعت کند و عدهای هم تبعیت نمودند، ولی جمعی از انصار و قبیله خزرج به پیروی از سعد بن عباده بیعت ننموده از سقیفه خارج شدند.
بنابراین، اهل سنت میگویند: در روز سقیفه اجماعی واقع نشد؛ بلکه ابوبکر روی حسن سیاست به عمر و ابوعبیدهی جراح تعارف کرد و آنها نیز به او تعارف کردند و فوری روی سیاست بازی، بیعت کردند تا بعدها به مرور زمان بیعت توسعه پیدا کرد.
محمد بن جریر طبری در صفحه 457 جلد دوم تاریخ خود و دیگران این گونه نوشتهاند:
مسلمانان در سقیفه برای شور در امر خلافت جمع نشدند بلکه دو قبیلهی اوس و خزرج میخواستند از میان خودشان امیر انتخاب کنند که ابوبکر و عمر رسیدند و از این اختلاف به نفع خود بهرهبرداری کردند.
چنانچه به گفته اهل سنت فرصت خبر کردن تمام مسلمانان نبود لااقل میشد اردوی اسامة بن زید را از آن بیعت آگاه میکردند، اردویی در نزدیکی مدینه بود
و بسیاری از بزرگان صحابه به پیروی از فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن اردو بودند؛ بلکه شخص اسامة که به دستور پیامبر، امیر و فرمانده لشکری بود که عمر و ابوبکر هم در آن سپاه تحت فرماندهی او بودند.
تمام مورخین نوشتهاند: اسامه پس از این که شنید با دسیسهی سه نفر خلیفهتراشی شده و بدون شور با مردم با یک نفر بیعت نمودهاند به مدینه برگشت و به مسجد آمد و فریاد زد: این چه غوغایی است برپا نمودهاید؟ با اجازهی چه کسی خلیفهتراشی کردهاید؟ شما چند نفر چه کاره بودید که بدون شور با مسلمانان و بزرگان صحابه تعیین خلیفه نمودید؟
عمر جهت استمالت پیش آمد و گفت: ای اسامه! کار تمام شده و بیعت واقع گردیده، بیا تو هم بیعت نما.
اسامه عصبانی شد و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله مرا امیر شما قرار داده و عزل هم نگردیدهام چگونه بیایم با مأمورین خود بیعت نمایم؟
این محاجه بسیار طولانی است که به اختصار بیان شد.
با این حال فرض کنیم که اردوی اسامه دور بوده است، آیا از سقیفه تا منزل پیامبر صلی الله علیه و آله که جنب مسجد بود فاصله آنقدر زیاد بود که نمیشد علی علیهالسلام را هم – که به اتفاق فریقین، عضو مؤثر در جامعه بود – و عباس عموی پیامبر و بنیهاشم را که عترت و مورد توصیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودند و کبار صحابه را که در خانهی پیامبر بودند، خبر نمود تا در سقیفه حاضر شوند و از رأی آنها استفاده شود؟
در حالی که غالب راویان مورد وثوق و مورخین بزرگ اهل سنت، از قبیل: فخر رازی، جلالالدین سیوطی، ابنابیالحدید، طبری، بخاری و مسلم به عبارات مختلف بیان کردهاند که حتی در خود مدینه هم اجماع واقع نشد، بلکه تمام بنیهاشم – که عدیل القرآن بودند – و عموم اصحاب به استثنای سه نفر بقیه موقع رأی دادن به خلافت حاضر نبودند و پس از شنیدن، کاملا آن را مورد اعتراض قرار دادند.
احتجاجات صحابه بزرگ در تاریخ ثبت شده است که هر کدام با دلایل کافی و وافی این کار را تقبیح نمودند. در کتابهای معتبر اهل سنت علاوه بر تمام بنیهاشم حداقل نام هجده نفر از بزرگان صحابه را که به مخالفت برخاستهاند، ذکر نمودهاند.
به علاوه، به استناد احادیث معتبر ثقلین و سفینه تمسک به اهلبیت، موجب نجات و عدم هلاک و گمراهی است. بنابراین، اگر در آن اجتماع، صحابه کبار و اهلبیت پیامبر – سلام الله علیهم اجمعین – حضور داشتند مسلما اجماعی بود که به خطا نمیرفت و امت اسلامی راه صحیح خود را مییافت.
بنابراین، دلیل اجماع کاملا باطل و خلاف واقع است.
در پاسخ دلیل دوم باید گفت: آیا در آن زمان مسنتر و بزرگتر از ابوبکر در میان اصحاب نبود تا به دلیل کبر سن به خلافت برگزیده شود؟ اگر شرط سن ملاک است، پس در آن زمان پدر ابوبکر (ابوقحافه) که زنده بود باید انتخاب میشد. همچنین در تاریخ مسلم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام خروج از مدینه برای غزوه تبوک با توجه به توطئههایی که منافقین جهت آشوب در مدینه فراهم کرده بودند، علی علیهالسلام را تعیین فرمود تا در مدینه بماند و با قوت قلب و حسن سیاست مدینه را اداره و عملیات منافقین را خنثی نماید. مگر در آن زمان افراد مسنتر نبودند که پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیهالسلام را انتخاب کرده و فرمودند:
انت خلیفتی فی اهل بیتی و دار هجرتی.
تو در خانوادهام و در مدینه که خانه هجرت من است جانشین من هستی.
این عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بزرگترین دلیل است که در تعیین خلافت و ابلاغ رسالت سن و سالخوردگی مدخلیت ندارد. اگر با وجود پیران سالخورده، جوان نورس را نباید به کار گماشت، چرا در موقع نزول آیات اول سوره برائت و برای
قرائت آیات بر اهل مکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابوبکر و عمر را تعیین، سپس برگرداند و علی علیهالسلام را مأمور ابلاغ آیات نمود؟! و نیز چرا برای هدایت اهل یمن علی علیهالسلام را مأمور نمود؟!
بنابراین، شرط اصلی خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله مانند نبوت، جامعیت کامل است و هر فردی که جامع تمام صفات عالی باشد، خواه جوان یا پیر از طرف خداوند به این سمت انتخاب میشود.