جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دلاوریهای قمر بنی‏هاشم قبل از واقعه‏ی کربلا

زمان مطالعه: 6 دقیقه

بنا به گفته‏ی برخی از مورخان، ابوالفضل علیه‏السلام قبل از واقعه‏ی عاشورا نیز با شجاعان عرب پیکار نموده و در نبرد با آنان جنگاوری خود را نشان داده بود. حتی در این باره سخن را بالا گرفته‏اند تا بدانجا که از «منتخب» نقل شده که گفته است:

قمر بنی‏هاشم سلام الله علیه چون کوهی عظیم و قلبش بسان پاره‏ی پولاد بود، و این ویژگی او در میدان جنگ و شهامت فوق العاده‏ی وی در رویاروئی با شمشیر و تیر و نیزه‏ها آشکار می‏گشت.

مؤلف کتاب «الکبریت الأحمر» در ج 3، ص 24 از کتب معتبره نقل می‏کند که ابوالفضل علیه‏السلام در جنگ صفین بازوی حسین سلام الله علیه در حمله بر سپاه معاویه، که به آزاد شدن آب منجر شد، بود. همچنین در کتاب فوق آمده است که:

در یکی از روزهای جنگ صفین، جوانی که به صورتش نقاب زده و هیبت و شجاعت از آن آشکار بود و عمرش هفده سال حدس زده می‏شد، وارد میدان گشت و مبارز طلبید. جنگاوران جبهه‏ی باطل، از رویاروئی با او

احتراز جستند، اما معاویه ابوشعثاء را به مبارزه‏ی با او فراخواند. ابوشعثاء گفت: اهل شام مرا حریف هزار اسب سوار می‏دانند [و در شأن من نیست که به مقابله‏ی او بروم] اما یکی از فرزندانم را به سوی او می‏فرستم، او سپس یک یک پسران هفتگانه‏اش را به سوی آن نوجوان نقابدار، گسیل داشت و هر مرتبه او، آنان را به خاک و خون می‏کشید، تا اینکه تمام هفت فرزندش را مقتول ساخت. ابوشعثاء که چنین باوری نداشت در خشم شد و خود به سوی آن نوجوان حمله برد، اما او هم وضعی بهتر از پسرانش نیافت و روانه‏ی دوزخ شد. سپاه معاویه با مشاهده‏ی این شجاعت از ترس قالب تهی کرده و دیگر کسی جرأت مبارزه‏ی با او را نیافت. سپاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز از این جوان تازه سال که احتمال بسیار می‏دادند از مشاهده‏ی دلاوری شایانش از بنی‏هاشم باشد در شگفت شدند، اما به لحاظ نقابی که به چهره داشت موفق به شناخت او نشدند. چون او از نبرد فراغت یافت و به محل استقرار خود برگشت، پدرش امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را فراخواند و نقاب از سیمایش برگرفت و مشاهده شد که وی قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام است.

مؤلف کتاب فوق، پس از نقل این حکایت گوید:

صحت خبر بعید نیست، زیرا عمر عباس سلام الله علیه در آن هنگام حدود همان هفده سال بوده است. (1).

و این نص صریح خوارزمی دائر بر حضور عباس علیه‏السلام در جنگ صفین است که می‏گوید:

مردی از لشکر معاویه، موسوم به کریب که شجاع و قدرتمند بود طوری که درهم را با شست خود می‏فشرد و نقش آن را از میان می‏برد، وارد میدان شد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به مبارزه طلبید. مرتفع بن وضاح زبیدی نزد او شتافت و کریب او را به قتل رساند. سپس شرحبیل بن بکر و بعد از او حرث بن حلاج شیبانی به مبارزه‏ی او رفتند که آنها را هم به شهادت رساند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام از این امر خشمناک شده، فرزندش

عباس علیه‏السلام را که از دلیرمردان آن زمان چیزی کم نداشت فراخواند و اسب و لباس خود را با او تعویض نمود تا کریب با مشاهده‏ی حضرتش ترس بر دلش نیفتد. چون امیرالمؤمنین علیه‏السلام عازم مبارزه‏ی با او شد، آخرت را به یاد او آورد و او را از غضب و عذاب الهی ترساند، اما آن خیره‏سر گفت: من با این شمشیرم بسیاری از امثال تو را کشته‏ام. سپس به امیرالمؤمنین سلام الله علیه حمله برد، حضرت با سپر ضربت او را خنثی ساخت و با شمشیر چنان ضربتی به سر او نواخت که سرش را به دو نیم ساخت. چون مولای متقیان صلوات الله علیه بازگشت به فرزندش محمد حنفیه فرمود: برو نزد جسد او بایست زیرا که خونخواه او به سوی تو می‏آید. محمد هم پذیرفت و یکی از عموزادگانش آمد و از قاتل کریب جویا شد. محمد گفت: من به جای او هستم. پس آن دو درگیر شده، محمد او را کشت و دیگری آمد و بازهم مغلوب او گشت تا آنجا که هفت نفر از سپاه کفر به دست محمد به قتل رسیدند. (2).

در ص 105 از «مناقب» ذکر می‏کند که:

در همان جنگ صفین، عباس بن حارث بن عبدالمطلب از سپاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام با عثمان بن وائل حمیری از لشکر معاویه رویاروی شد و او را به قتل رساند. سپس برادر عثمان، حمزه که بس شجاع و قوی بود به میدان آمد و خواهان مبارزه با عباس بن حارث شد، اما امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را از مبارزه با وی بازداشت و به او فرمود: «لباس و سلاحت را به من بده و در جای خود بایست تا من به سوی او روم«. پس امیرالمؤمنین سلام الله علیه با لباس و هیئت عباس، به مقابله‏ی او رفت و چنان ضربتی از شمشیر حواله‏ی او نمود که سر و صورت و کتفش از میان دو نیم شد…

با توجه به این سخنان صاحب «مناقب«، در می‏یابیم که در اینجا دو واقعه درباره‏ی امیرالمؤمنین سلام الله علیه نسبت به فرزندش عباس علیه‏السلام و عباس بن حارث رخ داده است، و انکار دانشمند بزرگ، محدث نوری در مورد حضور

ابوالفضل علیه‏السلام در صفین، به این ادعا که وی بنا به اشتباه بعضی از راویان، با عباس بن حارث خلط شده است بی‏مورد می‏باشد و این استدلال، بر تخطئه‏ی حدیث کافی نیست، زیرا که برخاستگان از اهل بیت، در داشتن فضائل، سرآمد همه‏ی مردم بوده و در جمیع مراتب، به امور فوق‏العاده و خارق عادت دست می‏یازیدند، و به این ترتیب شگفت نیست که از یکی از آنان عملی سرزند که هر چند همسن مردان تجربه دیده نباشد اما دیگر شجاعان از انجام آن ناتوان آیند.

این قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه‏السلام است که با وجود عدم رسیدن به سن تکلیف، دشت نینوا را از رعب خود لبریز ساخت و با جانبازی و ضربات شمشیر خود، قلب دلاوران را به لرزه درآورد و بدون اینکه هیچ توجهی به آن لشکر جرار و کثرت آنان بنماید خود را به دل دشمن زد و سی و پنج تن از آنان را روانه‏ی دوزخ ساخت. (3) و طبیعی است که در میان آن عده کسانی تنومندتر و نیرومندتر از او وجود داشته‏اند، ولی شجاعت در میان این شیرزادگان حیدر کرار سلام الله علیه به طور یکسان بوده و صغیر و کبیر آنان شجاعان روزگار خود بوده‏اند، همانگونه که در وارستگی از پلیدیها و پستیها همسان یکدیگر بوده‏اند، و این شاهزاده قاسم را نتوانستند به قتل رسانند مگر آن هنگام که از میدان کناره‏گیری نمود تا نعلین خود را که در طول پیکار پاره شده بود درست سازد، که ناجوانمردانه بر او حمله برده و غفلة او را به شهادت رساندند، و با آنکه نوجوانی بیش نبود نتوانستند در صحنه‏ی نبرد، خون پاکش را بر زمین ریزند، زیرا که او جنگ را جز با پیمانه‏ی جنگ نمی‏سنجید و این شیرزاده‏ی علی علیه‏السلام ابا داشت که برای بستن بند کفش در گوشه‏ای از میدان پنهان شود.

و این عبدالله فرزند مسلم بن عقیل است که علیرغم کم سن و سالی خود با هزاران تن از دشمن رویاروی شده و به نقل محمد بن ابی‏طالب نود و سه نفر از آنان را در سه حمله‏ی خود به وادی هلاکت انداخت.

و این محمد بن حنفیه است که در جنگهای جمل و صفین و نهروان از خود شایستگی تمام نشان داد و پرچمدار بود و در این منصب، به نحو احسن انجام وظیفه نمود و با دلیر مردیهایش اسلام را مرهون خود ساخت، با آنکه از سن کمی برخوردار بوده است، زیرا بنا به اذعان سبط ابن‏جوزی در «تذکرة الخواص» و ابن‏اثیر در «البدایه و النهایة» ج 1، ص 38 که وفات او را در سال 81 هجری در سن شصت و پنج سالگی می‏دانند؛ بنابراین تولدش به سال 16 هجری خواهد بود و سن او در جنگ جمل که به سال 36 هجری روی داد، 20 سال می‏شود که در این سن و سال از قدرت و تجربه‏ی مردان کامل و باتجربه برخوردار بوده است.

در این صورت دیگر در مورد جانبازی و صولت ابوالفضل علیه‏السلام، خصوصا بعد از آن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد شجاعت و دلیرمردی فرزندان ابوطالب – که در مبحث بعد خواهد آمد – جای هیچ شگفتی نیست.

اما در هنگام شهادت برادرش امام حسن مجتبی علیه‏السلام، قمر بنی‏هاشم سلام الله علیه 24 سال داشت و مؤلف کتاب «قمر بنی‏هاشم» در ص 84 اظهار می‏دارد که چون عباس علیه‏السلام مشاهده نمود که بنی امیه، پیکر مطهر برادرش را زیر باران تیر و پیکان گرفته‏اند، این امر بر او گران آمد و جامه‏ی صبر درید و دست به قبضه‏ی شمشیر یازید و عزم حمله بر آن بازماندگان کسانی که در شب عقبه قصد نابودی پیامبر صلی الله علیه و آله را داشتند نمود، اما سیدالشهداء علیه‏السلام بنا به وصیت برادرش که خونریزی را روا نداشته بود، او را بازداشت. پس ابوالفضل علیه‏السلام آتش خشم به جان ریخت و صبر پیشه ساخت و در انتظار فرصت و وعده‏ی الهی بود تا که فرارسد و در شهادتگاه «نواویس» (4) جان نفیس خود را فدای دین مبین سازد و به سعادت ابدی نائل آید.


1) ولی مطابق مشهور ولادت حضرت ابوالفضل علیه‏السلام به سال 26 هجرت می‏باشد که به هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام 14 ساله و به هنگام شهادت امام حسن علیه‏السلام 24 ساله و در حادثه‏ی کربلا 34 ساله خواهد بود، و در نتیجه در جنگ صفین 10 ساله خواهد بود. (ویراستار(.

2) مناقب، ص 147.

3) نفس المهموم، ص 170؛ و از امالی صدوق نقل کرده که وی سه نفر را کشت.

4) از اسامی دیگر کربلا.