کلیات دیوان طائی شمیرانی، ج 2، تهران 1365، صفحه 202.
حضرت امبنین آن پسری پیدا کرد
که بنیهاشم از آن مه قمری پیدا کرد
نو نهالی به جهان آمده از شیرخدا
که از او نخل شجاعت ثمری پیدا کرد
جای دارد که بنیهاشم بالد بر خود
کز مه چرخ مه خوبتری پیدا کرد
مه جبین کودکی افروخت رخ انور خود
که از او دوش علی زیب و فری پیدا کرد
که گمان داشت که زاییده شود فضل و ادب
راستی مادر گیتی هنری پیدا کرد
عالم مردی و مردانگی از میلادش
بی قرین نامور و تاجوری پیدا کرد
میسزد امبنین فخر کند بر مریم
که چنان بابحوایج پسری پیدا کرد
نیست گرچه پسر دختر پیغمبر لیک
زو رسولالله نور بصری پیدا کرد
بچهی شیر به جز شیر نگردد هرگز
که خدا از او شیر دگری پیدا کرد
اختری تافت ز دامان ولایت که از او
شیر میدان شجاعت جگری پیدا کرد
در صفوف شهدا یکه علمداری شد
که از او شهد شهادت شکری پیدا کرد
تشنه کامان را سقای وفادار رسید
وادی لطف ادب رهسپری پیدا کرد
دیده بر دیدهاش افگند پدر در آن حال
کز نگاهش به دل خود شرری پیدا کرد
بوسه بر بازوی او میزد و میبوئیدش
با چنان حال که چشمان تری پیدا کرد
دیده بگشود چو بر روی حسین از سر شوق
از نگاه رخ او بال و پری پیدا کرد
آن چنان خیره بر او گشت و به رویش نگریست
که به دلها نظر او اثری پیدا کرد
نطق الکن نبود لایق گفتار بلند
گویی از لطف به «طائی» نظری پیدا کرد