جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در مدیحه و مرثیه آن سقای تشنه کامان

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

همان، صفحه 523.

هر عاشقی که در ره معشوق جان دهد

جان را نوید زندگی جاودان دهد

زان پیشتر که جان دهد اندر رهش زدست‏

مال و عیال و سیم وزر و خانمان دهد

از جان و دل چو «اختر طوسی» علی الدوام‏

داد سخن به مدح خدیو مهان دهد

عباس، شبل شیر خداوند کآفتاب‏

هر صبح بوسه‏اش به در آستان دهد

دریای جود و بذل، ابوالفضل کش رواق‏

خجلت زفر خویش به قصر جنان دهد

هر آهویی که در حرم او کند مقام‏

درگاه حمله، بیم به شیر ژیان دهد

باب‏الحوایج است و هر آن کو زباب او

هر حاجتی که کرد تمنا همان دهد

اندرره برادر خود غیر وی کسی‏

نشنیده‏ام‏ که تن به بلا در جهان دهد

زاطفال او چو بشنود آواز العطش‏

دل را به دست ناله و آه و فغان دهد

بر بوی آن که آب رساند به کودکان‏

سنگین رکاب سازد و حرکت عنان دهد

گر صد هزار تیر بیاید به سوی او

از شست خصم، در تن زیبا مکان دهد

تیرش خلد به دیده و ننگ آیدش که خم‏

پیش عدو به ابروی همچون کمان دهد

دستش جدا شود ز تن نازنین و باز

نبود رضا که خصم به جانش امان دهد

با کام خشک و دیده‏ی‏تر، جان ز تشنگی‏

چون مرغ نیم بسمل در خون ثپان دهد

سقا کسی ندیده بجز وی که در جهان‏

جان، تشنه کام در لب آب روان دهد.