دیوان شکوهی تهرانی، تهران 1400 هـ. ق، صفحه 259.
هر کس که زند دست به دامان اباالفضل
پا بر سر کیوان نهد از شأن اباالفضل
ای جان جهان باد به قربان اباالفضل
عالم همگی زیره خور خوان اباالفضل
جنات برین سفرهی احسان اباالفضل
خورشید بود قبهی خرگاه جلالش
مات است مه از شعشعهی نور جمالش
قاصر خرد از گفتن توصیف جلالش
جبریل دو صد بار بسوزد پر و بالش
پرواز کند گر به شبستان اباالفضل
و اللیل (1) بود آیتی از طرهی مویش
و الشمس (2) بود ذرهای از جلوهی رویش
یک قطره بود کوثر و زمزم زسبویش
کعبه به طواف آمده از فخر به کویش
بر سجده فتاده است در ایوان اباالفضل
یک جنت طوبی زقد و قامت رعناست
در پیش قدو قامت او خم شده طوبی است
کویش حرم کعبه و یا سینهی سیناست
رب ارنی گو به درش حضرت موسی است
گر جلوه کند طلعت رخشان اباالفضل…
ز آه شرر انگیز صغیران برادر
پا تا به سر آتش شد عباس دلاور
بگرفت یکی مشک بزد هی به تکاور
رو کرد سوی معرکه از ایمن وایسر (3).
در زلزله شد چرخ زجولان اباالفضل
از چهار طرف ریخت بر اوزابر بلاتیر
نی بر سر نی آمد و شمشیر به شمشیر
شد از کف عباس علی، رشتهی تدبیر
یک تیر به مشک آمد و گردید ز جان سیر
دست اجل آمد به گریبان اباالفضل
شد جان و تنش بر دم شمشیر گرفتار
یک پیکر و صد سلسله از لشکر کفار
از ضرب عمود آمد از اسب نگونسار
فریاد بزد که ای خلف حیدر کرار
قربان تو گردید سروجان اباالفضل
آمد شه لب تشنه سرش هشت به دامن
صد چاک تنی دید زتیرونی دشمن
پس صیحه کشید از دل پر درد به شیون
آیا چه دلی داشت حسین مظهر ذوالمن
خون پاک چو میکرد زچشمان اباالفضل
1) واللیل: اشاره است به آیهی مبارکهی (واللیل اذا یغشی: سوگند به شب آن گاه که جهان را در خود – فرو پوشد) (اللیل / 1(.
2) و الشمس: اشاره است به آیهی مبارکهی «و الشمس و ضحها«: سوگند به آفتاب و روشنیاش به هنگام چاشت (الشمس / 1(.
3) ایمن و ایسر: راست و چپ.