مرحوم عبدالامیر ترجمان رحمه الله یکی از خادمان و مداحان اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بود. وی کرامتی را این گونه نقل کرد:
سال 1951 میلادی بود. شبی در کربلا در صحن حضرت عباس علیهالسلام به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل علیهالسلام مجلس جشن باشکوهی برگزار بود. هنگامی که من بر فراز منبر بودم و شعر میخواندم، زنی در حالی که دختربچهای در حدود سه ساله همراه داشت آمد و از یکی از شنوندگان خواهش نمود که این دختربچه را به این مداح اهلبیت – که شعر میخواند – بدهند تا این اشعار را در
گوشش – که فاقد شنوایی است – بخواند. زیرا از جایی بلند بر زمین افتاد، و قوهی سامعه خود را از دست داده است.
آقای عبدالأمیر ترجمان رحمه الله میگوید: طفل را گرفتم و آنچه مادر گفته بود، به من گفتند.
من اشعاری که مشتمل بر نام و عطوفت و مهربانی آن حضرت بود، در گوش آن دختربچه خواندم. اشعاری که در گوش آن دختربچه خواندم، از این قرار بود:
یا اباالفضل! أنت ملاذی
فانعم ببرکة الأجدادی
المصطفی و المرتضی و البتول
واردد سمعها و أنا انادی
یا عباس یا عباس یا قهر الأعادی
پس از آن که این اشعار در گوش آن دختربچه خواندم، او را به همان مرد دادم تا به مادرش بدهد. آن زن دخترش را گرفت و به حرم مطهر رفت. چیزی نگذشت صدای صلوات و خوشحالی بلند شد و در میان صحن شیرینی پخش نمودند و حمد و شکر به جای آوردند.
پس از پایان برنامهی جشن رفتم ببینم چه شده.
گفتند: شنوایی آن دختربچه بازگشت.
گفتم: چگونه متوجه شده که شنواییاش بازگشته؟
گفتند: اسمش رقیه بود، نام او را صدا زدیم. جواب داد: بله.
به مجرد این که مردم باخبر شدند، پیراهنش را تکه تکه نمودند و پیراهنی جدید بر تن او نمودند و پیراهنی را که در هنگام شفا گرفتن در برداشت بین مردم تقسیم نمودند. (1).
1) همان ص 74 تا 75.