مرحوم ملا تقی زوار (قاری زبردست قرآن کریم) که وکیل مرحوم آیة الله آقای حاجی بلخابی در امور اخذ وجوهات و بیان احکام بود. (در منطقه دره مزار و پیر غوله) نقل میکند:
روزی سوار بر اسب بودم و از کنار حرم میر سید علی ولی عبور میکردم؛ البته رسم بود کسی سواره از آن جا عبور نکند. اما من عجله داشتم و سوار از جاده جنب صحن میگذشتم مقصودم روستای پیر غوله بود. در ابتدای قریه زوک، جاده از بین باغ زردآلو، میگذشت. در آن موضع یکی از شاخههای درخت زردآلو به قدری روی جاده خم شده بود که اگر شخصی از آن جا عبور میکرد میبایست سر و نیم تنهاش را خم میکرد، تا به شاخه برخورد نکند. ملا تقی زوار میگوید: وقتی نزدیک شاخه درخت رسیدم؛ یک مرتبه چشمم به مار سیاهی افتاد که تنهاش را دور شاخه درخت پیچیده بود. و سرش را به اندازه یک زراع به طرف پایین آویزان کرده بود. آن قدر فاصلهام با مار و شاخه درخت نزدیک شده بود که فرصت توقف نداشتم. فی الفور گفتم: یا قمر بنیهاشم یک گوسفند نذر شما، خطر مار را از سرم دفع کنید. موقعی که خواستم از زیر کله مار عبور کنم، مار سرش را بالا برده بود اگر کرامت قمر بنیهاشم نمیبود با نیش مار نقش زمین میشدم و معلوم نبود که زنده بمانم. در بازگشت به خانه، گوسفندی را ذبح و گوشتش را بین عزاداران حضرت ابوالفضل تقسیم کردم.