جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطر مار را، از سرم دفع کن!

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مرحوم ملا تقی زوار (قاری زبردست قرآن کریم) که وکیل مرحوم آیة الله آقای حاجی بلخابی در امور اخذ وجوهات و بیان احکام بود. (در منطقه دره مزار و پیر غوله) نقل می‏کند:

روزی سوار بر اسب بودم و از کنار حرم میر سید علی ولی عبور می‏کردم؛ البته رسم بود کسی سواره از آن جا عبور نکند. اما من عجله داشتم و سوار از جاده جنب صحن می‏گذشتم مقصودم روستای پیر غوله بود. در ابتدای قریه زوک، جاده از بین باغ زردآلو، می‏گذشت. در آن موضع یکی از شاخه‏های درخت زردآلو به قدری روی جاده خم شده بود که اگر شخصی از آن جا عبور می‏کرد می‏بایست سر و نیم تنه‏اش را خم می‏کرد، تا به شاخه برخورد نکند. ملا تقی زوار می‏گوید: وقتی نزدیک شاخه درخت رسیدم؛ یک مرتبه چشمم به مار سیاهی افتاد که تنه‏اش را دور شاخه درخت پیچیده بود. و سرش را به اندازه یک زراع به طرف پایین آویزان کرده بود. آن قدر فاصله‏ام با مار و شاخه درخت نزدیک شده بود که فرصت توقف نداشتم. فی الفور گفتم: یا قمر بنی‏هاشم یک گوسفند نذر شما، خطر مار را از سرم دفع کنید. موقعی که خواستم از زیر کله مار عبور کنم، مار سرش را بالا برده بود اگر کرامت قمر بنی‏هاشم نمی‏بود با نیش مار نقش زمین می‏شدم و معلوم نبود که زنده بمانم. در بازگشت به خانه، گوسفندی را ذبح و گوشتش را بین عزاداران حضرت ابوالفضل تقسیم کردم.