سحرگاه شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت بود. لحظاتی چند بیشتر به اذان صبح باقی نمانده است…
دقایق که به سرعت سپری میگردید میرفت تا یکی از عجیبترین وقایع را در تاریخ گیتی ثبت نماید… سکوت سحرگاهان با آهنگ جذاب و گیرای مؤذن که کلمات مقدس اذان را در فضا پخش مینمود شکسته گردید و در اثر آن به یکباره جنب و جوش عجیبی در شهر بوجود آورد عجلوا بالصلوة… عجلوا بالصلوة… دربهای خانهها یکی پس از دیگری باز و بسته میشد و افراد با اشتیاق و با عجله برای ادای نماز و اقتدا به رادمردترین فرد عالم اسلام یعنی مولای متقیان به جانب مسجد بورگ کوفه میشتافتند.
اذان خاتمه یافت… اقامه نیز پایان پذیرفت و نماز آغاز گردید… اشخاص و یا بانوانی که نتوانسته بودند افتخار شرکت در نماز جماعت را پیدا نمایند در انتظار تمام شدن نماز و بازگشت شوهران، برادران و یا فرزندان خود بودند تا صبحانه را در محیط گرم خانوادگی صرف نمایند… هنوز دقایقی از شروع نماز نگذشته بود که یک باره غلغله و هیاهو، ابتدا مسجد و سپس شهر را فراگرفت و صدای واعلیا در محلات مختلف پیچیده گردید. کوفه منقلب گردید و به فاصله کمی همه مطلع شدند که فرق مبارک نخستین امام بزرگوار ما موقع نماز و در محراب مسجد از طرف فردی به نام ابنملجم شکافته شده است…
مولای متقیان را در حالی که حسنین بدن مبارکش را در آغوش داشتند و سایر صحابه در معیت آنان بوده به منزل منتقل و تحت مداوا قرار دادند افراد خانواده یعنی حضرت امام حسن و امام حسین – زینب کبری و حضرت عباس و سایرین دور تا دور علی را احاطه کرده و در حالی که در دل غمی جانگداز و در چشم اشک سوزانی داشتند سعی مینمودند
سکوت و آرامش محیط را حفظ نمایند. قمر بنیهاشم همانطور که جزو حاضرین به چهره رنگ پریده و خون آلوده پدر نظاره میکرد در رؤیائی فرورفته بود و جریان دوره خلافت پدر را که با چه زحمتها – مرارتها و کارشکنیها توأم بود از جلو چشمان خویش میگذراند. اصرار مردم در بیعت کردن مردم با مولا و استنکاف حضرت از قبول این امر و بعد قبول مسئولیت و سپس مخالفتهائی که با علی نمودند در فکرش زنده گردید. جنگهای جمل و صفین و نهروان که هر یک نوسانات غیرقابل وصفی با خود داشت، جریان کار خوارج و موضوع حکمیت، کارشکنیهای معاویه و صدها موارد دیگر که هر یک برای پدر بزرگوارش وضع حادی ایجاد کرده بود از نظرش میگذشت و به خاطر میآورد که مولای متقیان در قبال هر یک از آنها که در بسیاری از آنها خود او (یعنی حضرت عباس) در معیت پدر گرامیش بود چگونه مبارزه میکرد و آنها را خنثی مینمود و این ناراحتیها به حدی شدید بود که پس از خوردن ضربت در محراب مسجد فرمودند فزت برب الکعبه (راحت شدم قسم به خدای کعبه)
این جریانات همانطور که قمر بنیهاشم در کنار بستر پدر بود از مخیلهاش خطور مینمود…
دو روز بعد یعنی در بیست و یکم ماه رمضان نه تنها دنیای اسلام بلکه جهان بشریت بزرگترین رادمرد عالم انسانیت را از دست داد… مولا زندگی را بدرود گفت ولی قبلا فرمایشاتی به عنوان وصیت ایراد فرمود که هر چند ظاهرا مورد خطاب فرزندان آن حضرت بود ولی در حقیقت جنبه عمومی داشته و برای همگان آموزنده و مایه عبرت و سرمشق میباشد.
حضرت علی (ع) در آخرین دقایق عمر، به حسن و حسین، زینب و اباالفضل و امکلثوم نصایح و سفارشهای لازمه را فرمود و مخصوصا درباره روابط حضرت امام حسین و قمر بنیهاشم بیاناتی ایراد نمودند و به ویژه به حضرت اباالفضل درباره کمک و یاری با سیدالشهدا توصیههای لازم را ابلاغ کردند.
این جریانات که با شروع خلافت حضرت امیر و شهادت آن پیشوای عالیقدر پایان یافت از خاطرات دردناک و فراموش ناشدنی قمر بنیهاشم محسوب و منظور میگردد.،
بر این خاطرات جریان خلافت حضرت امام حسن
(ع) نیز اضافه گردید که خود از پرحادثهترین وقایع صدر اسلام به شمار میرود مخالفتهای معاویه، جنگ و ستیزهای طرفین، کارشکنیهای منافقین و صدها نکات و یادبودهای مخاطرآمیز دیگر را که دومین امام بزرگوار با آن مواجه بود به خوبی مشاهده کرده و به خاطر داشت. اینکه نوشتیم به خوبی آن موارد را به خاطر داشت بدان جهت بود که در کلیه جریانات فوق حضرت عباس (ع) رأسا شرکت داشت و مانند کوهی استوار در پشتیبانی از برادر گرامیش برجای ایستاده بود آیا مسموم شدن حضرت امام حسن (ع) با آن ترتیبی که همه آگاهند و بعد شهادت آن حضرت در اثر همان زهر و سپس جریانی که نابخردان هنگام تشییع جنازه آن حضرت برپا نمودند میتوانست از خاطر قمر بنیهاشم برطرف شود. خیر.. هرگز.
هر یک از این وقایعی که در این فصل به طور اختصار ذکر گردید خاطره دردناکی بود که بر ضمیر «باب الحوائج» نقش بر بسته و تا کنار نهر علقمه که ناظر آخرین لحظات حیات مبارکش بود در باطن وی زنده و پابرجا باقی مانده بود
اصولا این مراحل خطرناک و پیشآمدهای دردناک که حضرت امام حسین (ع) و حضرت اباالفضل (ع) و همچنین بانوی بزرگوار حضرت زینب علیهاالسلام با آن مواجه بوده و یا ناظر آن بوده و یا آنکه در آن مشارکت داشتهاند برای آن بوده تا آن وجودان عزیز را برای مقابله با بزرگترین و عجیبترین و جانگدازترین واقعه جهان یعنی جریان خونین کربلا آماده نماید تا بهتر بتواند بار آن همه مصائب را به دوش کشیده و با شهامت و سربلندی به قسمی آن را به انجام برسانند که دنیائی را برای همیشه و برای ابد مبهوت و مجذوب رفتار و کردار شرافتمندانه خود کرده باشند.