حضرت آیت الله سید کاظم قزوینی (قدس سره) از علمای گرانقدر و خطیب نامدار و صاحب تألیفات بسیار، در روز هفتم محرم سال 1413 در مجلس منزل خودشان که در روز عاشورا منعقد مینمود. روی منبر فرمودند:
1- مرحوم علامه بحرالعلوم (رحمة الله علیه) ایام عاشورا، کربلا مشرف شده بود و کلیددار حرم حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) در سرداب مرقد حضرت را به احترام ایشان باز کرد و ایشان با دو سه نفر از خواص خودشان وارد سرداب شده بودند. اطرافیان عرض کردند: مگر نه اینکه میگویند حضرت خیلی بلند قامت بودند، پس چرا قبر حضرت اینقدر کوچک است؟
فرمود: من هم علت را نمیدانم.
چون ایشان میدانستند که ایشان با عالم ولایت متصل است عرض کردند: جوابش را از شما میخواهیم. روز بعد علامه بحرالعلوم (رحمة الله) فرمودند: جوابش را گرفتم. دیشب در عالم خواب خدمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مشرف شدم و همین سئوال را از آن حضرت نمودم، حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: «بدن عباسم را قطعه قطعه کردند.«
»بزم دوست«
من ابوالفضلم که جان در راه جانان میدهم
جان خود را از برای دین و قرآن میدهم
سرو زبا قامت امالبنین و حدرم
بوی ایثار و وفا، بوی بهاران میدهم
با حسینم از ازل عهد مودت بستهام
هر چه گوید سید و سالار و سلطان، میدهم
من مه دین و حسن فاطمه، خورشید عشق
گرد خورشید جهان، جان را به جانان میدهم
کودکان در خیمهها از تشنگی در التهاب
با دل سوزان به صحرای بلا، جان میدهم
تا رسانم آب را در خیمههای تشنگان
پیکرم را در جدال تیغ بران میدهم
با عمود آهنین، دشمن زند بر تارکم
در مصاف کفر و ایمان، هر دو دستان میدهم
دست من شد قطع و مشک آب بر روی زمین
لحظهای در عاریت، آن را به دندان میدهم
دشمن از هر سو به دورم حلقه ایذا زده
لا جرم مشک تهی را، دست آنان میدهم
مشک شد خالی و من گشتم خجل از کودکان
اشک خود را هدیه بر آن تشنه کامان میدهم
روی برگشتن نباشد دیگرم سوی خیام
با لب خشکیده شرح راز پنهان میدهم
تا بماند جاودان آیین پاک احمدی
شمع عمرم را به بزم دوست، پایان میدهم
هر که شد چون «محسن صافی» ثنا خوان حسین
روز محشر، من به او اجر فراوان میدهم
8 محرم 1425- محسن صافی – 10 / 12 / 82