جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت اباالفضل را با چشم ظاهر دید و شفا گرفت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مادر این‏جانب حیدر قنبری، خانم مرد علی، متولد روستای شیرازک و اهل روستای دستجرد قاقزان از توابع استان قزوین (این دو روستا مجاور هم هستند) که تقریبا از اول پیروزی انقلاب به استان مقدس قم آمده و اینجا سکنی گزیده است. در آن زمان‏ها که به قم نیامده بود، خیلی مریض می‏شد، گاهی یک هفته و یا بیشتر در بستر بیماری می‏خوابید و سردردهای شدید و سرگیجه‏های طاقت‏فرسا و… داشت که با مراجعه به دکتر و استفاده از دارو، سلامتی نسبی پیدا می‏کرد.

بعد از آن که به قم آمد، همه مریضی‏هایش سر جایش برقرار بود، ناراحتی معده و فشار خون شدید هم بر آن افزوده شد، به طوری که مرتب اول ماه و آخر ماه باید به دکتر می‏رفت و قرص‏های فشار، شربت، قرص‏های معده، سردرد، سرگیجه و… مصرف می‏کرد.

این جریان ادامه داشت تا حدود سه سال پیش یعنی سال 1381 هجری شمسی. مادرم خیلی معتقد به اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏باشد. مخصوصا به پنج تن آل عبا و قمر بنی‏هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام.

او در سال 81 مرتب متوسل به باب الحوائج علیه‏السلام می‏شد و شفایش را از او

می‏خواست، تا این که روزی که در منزل تنها بود، در صبح روشن و در بیداری کامل، نزدیکی‏های ظهر یک دفعه می‏بیند آقایی در اتاق روی صندلی نشسته است. نگاه می‏کند می‏بیند یک کلاه‏خود (کلاه آهنی از همین کلاه‏هایی که در تعزیه‏ها به سر می‏گذارند) بر سرش گذاشته، یک جفت چکمه‏ی سیاه هم پوشیده، زره هم به تن کرده و یک شمشیر هم گذاشته روی زانوهایش و دستانش را هم گذاشته روی شمشیر.

مادرم اندکی به او نگاه می‏کند، او هم با همان هیبت و عظمت مقداری به مادرم نگاه می‏کند. بعد مادرم عرض می‏کند: آقا! من مریض هستم، به من شفا بده، من شفایم را از تو می‏خواهم.

حضرت باب الحوائج، ماه بنی‏هاشم علیه‏السلام می‏فرماید: تو دیگه خوب شدی.

بعد از آن غایب می‏شود. این جریان را مادرم در خاطراتش هم گفته و ضبط شده، الآن موجود می‏باشد. از آن تاریخ تاکنون – که حدود سه سال است – او – بحمدالله – نه دکتر رفته و نه قرص فشار، معده، سرگیجه و… مصرف می‏کند و با این که الآن حدود 80 سال، یا مقداری بیشتر دارد، حالش خیلی خوب است و هیچ گونه ناراحتی ندارد و از خدا شاکر، و قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام را سپاسگزار است.