جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جود و سخاوت امیرالمؤمنین

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب (ج 1، ص 298) به نقل از ابوالسعادات آورده است که: حضرت با یک تن از مشرکان در حال مبارزه بود، ناگاه وی گفت: هبنی سیفک (شمشیرت را به من ببخش!(. حضرت شمشیر خود را به او داد!

مشرک گفت: یا بن ابی‏طالب، فی مثل هذا الوقت تدفع الی سیفک؟! فقال: یا هذا، انک مددت ید المسألة الی و لیس من الکرم أن یرد السائل!

بت پرست خود را بر زمین افکنده و گفت: اگر مکتب خدا پرستی این است و جوانمردی در دین این است، مرا این درس بیاموز و از تاریکی کفر نجات بخش (1).

سید مصطفی آرنگ، از شعرای معاصر، حکایت فوق را به نظم درآورده که ذیلا می‏خوانیم:

آن شنیدی که هیچ مرد کریم‏

تیغ بخشد به دشمن اندر جنگ؟!

بشنو از داستان این بخشش‏

تا زداید ترا از خاطر زنگ‏

خصم مولا علی، چو در میدان‏

عرصه از هر طرف بر او شد تنگ‏

دید خود را چو ناتوان و زبون‏

همچو گنجشک، باز را در چنگ‏

خواهش تیغ جانستانش کرد

تا ز چنگش رهد بدین نیرنگ‏

بحر جود و کرم به جوش آمد

داد تیغش علی بدون درنگ‏

شد دهان همه به حیرت باز

چو بدیدند از او چنین آهنگ‏

گفت مولا به جمع لشگریان‏

دید چون جمله واله و دلتنگ‏

نکنم حاجتش روا، چه کنم؟

رد سائل بود علی را ننگ!

با چنین بخشش و جوانمردی‏

کی خورد تیر آشنا بر سنگ‏

دست حاجت به پیش مولا بر

تا شود کام دل روا (آرنگ)

چون نبخشد به دوست؟! می‏بخشد

تیغ بر خصم خود علی در جنگ‏


1) نقل از: سرمایه‏ی سخن، نشریه‏ی شماره‏ی 7 اداره‏ی کل اوقاف، مرداد 1339، صفحه‏ی 290.