جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ احمد احمدی‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

چوپانی در پنجاه کیلومتری سبزوار برایم نقل کرد: وقت ظهر بود. گوسفندان را در چرا گذاشتم و خوابیدم. یکدفعه بیدار شدم و دیدم گوسفندان نیستند. گفتم: خداوندا اگر من به ده برگردم و بگویم که گوسفندان گمشده‏اند یا گرگ آنها را دریده است قبول نمی‏کنند لذا از ترس این که گرفتار مردم نشوم رو به قبله خوابیدم و گفتم: یا ابوالفضل، من گوسفندان را از شما می‏خواهم. یکدفعه دیدم شخصی در آن بیابان پیدا شد و گفت: چه می‏خواهی؟ گفتم: از شما چیزی نمی‏خواهم. گفت: من ابوالفضلم. گفتم: ما در وصف شما چیز دیگری را شنیده‏ایم.

گفتند: خدا خواسته چنین باشد، این خواست خدا است.