جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جعفر طیار

زمان مطالعه: 7 دقیقه

برای شناخت عظمت جعفر بن ابی‏طالب، این گواهی حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، کافی است که فرمود:

تو در خلقت و خلق و خوی شبیه من هستی.

آن خلق و خوئی که در کتاب حکیم الهی چنین وصف شده است:

و انک لعلی خلق عظیم (1).

و هر آینه تو بر شیوه و رفتاری عظیم هستی.

و از آنجا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله این شباهت اخلاقی را محدود به صفت خاصی ننموده‏اند، بناچار این کلام گهربار حضرتش شامل تمامی صفات آن حضرت، و حتی پیراستگی از هر نوع پلیدی و گناه در وجود شریف جعفر می‏باشد.

اما اگر از این شباهت تامه، تنازل کنیم، کمترین چیزی که می‏توانیم بگوئیم این است که این شباهت در زمینه‏ی تحقق صفات چشمگیر فرد مشبه به در فرد مشبه است؛ و شکی نیست که پیراستگی از پلیدیها و گناهان آشکارترین خوهای کریمانه‏ی حضرتش می‏باشد که در خلق و خوی جعفر، تجسم یافته بود.

این سخن را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگامی فرمود که امیرالمؤمنین علیه‏السلام و جعفر بن ابی‏طالب و زید بن حارثه داوری در امر دختر حمزه‏ی سیدالشهدا را – که هر یک خواهان نگهداری و تربیت او بود – نزد آن حضرت بردند.

ماجرا از این قرار بود که رسول مکرم صلی الله علیه و آله بعد از اتمام مدت قرار داد بین آن حضرت و کفار مکه در عمره‏ی قضا در سال هفتم هجری از مکه بیرون آمدند. دختر حمزه (که در آنجا بود) از عموی گرامی خود درخواست نمود که وی را با خویش همراه سازند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را با خود برداشته (و در مدینه) به فاطمه سلام الله علیها سپردند. در مدینه بین امام و جعفر و زید در امر نگهداری او اختلاف نظر واقع شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به زید فرمود:

أنت أخوها و مولانا.

تو برادر او و دوست ما (یا آزاد شده‏ی ما) هستی.

و به جعفر فرمود:

أشبهت خلقی و خلقی.

تو در ظاهر و اخلاق شبیه من می‏باشی.

و به امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود:

أنت منی و أنا منک.

تو از من هستی و من از تو.

سپس او را به خاله‏ی وی موسوم به اسماء بنت عمیس سپرد (2).

با تأمل در این روایت که در جوامع حدیثی موجود می‏باشد، رمز اختلاف سخنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را با هر یک از عموزادگانش درمی‏یابیم. و این با وجود آن است که یکایک ایشان (امیرالمؤمنین علیه‏السلام و جعفر طیار) دین اسلام را با طوع و رغبت پذیرا شدند و از خیرخواهی و فداکاری در راه تبلیغ رسالت آن حضرت کمترین کوتاهی روا نداشتند. از طرف دیگر می‏دانیم که نبی مکرم صلی الله علیه و آله به رموز فصاحت و بلاغت معرفتی تام داشت و سخنی به گزاف نمی‏فرمود، و به تعبیر قرآن:

لا ینطق عن الهوی (3).

سخن به هوای نفس بر زبان نراند.

از این رو لاجرم باید اذعان داشت که آن حضرت در خطاب خود به امیرالمؤمنین علیه‏السلام امتیازی از ایشان را به اشاره بیان فرمودند که جعفر فاقد آن بود، و آن نیست مگر خلافت کبرای الهی؛ که علی علیه‏السلام حامل خصایص رسالت و دارای صفات مقام نبوت عظمی است. آری او باب شهر علم رسول، و ساحل دریای خروشان فقه و دانش و بینش نبوی است. خلق عظیم آن حضرت را در سینه داشت، و دیگر ابعادی که بشر از دربر داشتن آنها عاجز است.

این علو درجات است که از معنای منزلت فهمیده می‏شود، آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أنت منی و أنا منک.

تو از من هستی و من از تو.

و این بعد از فرض مباینت بین این دو بزرگوار در ابعاد شخصی آنان می‏باشد، و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی نیست که سخن به اشتباه و گزاف گوید، پس به ناچار این منزلت عظیم را حضرت رسالت صلی الله علیه و آله مورد نظر داشته‏اند که جعفر بر ستیغ آن دست نیازیده بود، هر چند که در خدمت به دین در اعلی مراتب خود قرار داشت.

از طرف دیگر این اختلاف در قلمروی است که عبارت از حاکمیت و ولایت بر تربیت طفل و اداره‏ی شؤون او می‏باشد، چه دختر حمزه در آن هنگام چهار سال داشته است. و این داوری همان گونه که حق سرپرستی مادر را بعد از ازدواج مجدد از کودک ساقط می‏سازد، بیانگر اولویت خاله بر عمه در امر نگهداری او می‏باشد. زیرا عمه‏ی او صفیه در آن هنگام زنده بود، و مادرش: سلمی نیز در همسری شداد بن هادی هم‏پیمان بنی‏هاشم قرار داشته است.

اما اینکه امیرالمؤمنین علیه‏السلام نگهداری دخت حمزه را می‏طلبد، ما را با این قانون آشنا می‏سازد که اولویت خاله از دیگر خویشان به هنگامی است که مخاصمه‏ای در میان باشد، وگرنه چگونه می‏شود که حکم این مسأله بر سالار اوصیاء علیه‏السلام پوشیده بماند، و حال آن که حضرتش منبع و مأخذ احکام الهی است و ذات مقدسش با معارف ربانی و اسرار ربوبی پیوند خورده و جان مبارکش از لوح محفوظ مایه می‏گیرد!

و بسا که نکته‏ی دقیق در منازعه‏ی آن حضرت با جعفر و زید، صدور همان فرمایش گهربار نبوی باشد که امت به مقام رفیع و منزلت عظیم امیرالمؤمنین علیه‏السلام آشنا شوند. زیرا بر آن حضرت که قائد اسلام و راهبر امت است واجب است که مردم را به هر نحو از کلام به طریق هدایت رهنمون شود.

باری، جعفر پیوسته چون ملازمت سایه با انسان، ملازم صاحب رسالت بود، افعال و تقوای حضرتش را در نظر داشت و از روشنگریها و حکمتهای ایشان بهره‏مند بود. که او از آن هنگام که جناح چپ رسول اکرم علیه‏السلام را در نماز – در ابتدای سلام در کنار کعبه – بعد از امیرالمؤمنین علیه‏السلام و خدیجه‏ی کبری تشکیل داد، در هر کردار پیرو شیوه‏ی شریف نبوی بود.

در آن هنگام که قریش در نهایت سرسختی و عناد، در برابر اسلام مقاومت می‏کردند و با پیام‏آور این دین الهی، با تمام توان مبارزه می‏نمودند، جعفر برخوردار از تعالیم خاص مقام رسالت و تهذیبات صاحب شرع مقدس بود. او از این آموزشها درس پایداری و ثبات، در برابر قوای شرک و کفر می‏آموخت و جاذبه‏ی الهی هیچگاه به او اجازه نمی‏داد تا به چپ و راست منحرف شود.

بر این اساس بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله او را برای نشر کلمه‏ی توحید و پیشوائی بر مسلمین مستضعف، در سال پنجم هجرت برای سفر به حبشه برگزید، و تاریخ گواهی می‏دهد که وی این مأموریت را صادقانه و به نحو کامل انجام داد و چنان قیام به شناساندن اسلام نمود که نجاشی را متمایل به اسلام ساخت و باعث ایمان آوردن او گشت؛ هر چند که این زمامدار منصف و دادگر را اجل مهلت نداد تا به آرزوهایش (یاری مسلمین و نشر اسلام در حبشه) دست یازد.

و اگر جعفر، برخوردار از این مقام رفیع نبود، ائمه‏ی ما علیهم‏السلام در بسیاری از موارد که مفاخر خود را برمی‏شمردند، همانگونه که عمویشان حمزه را به عنوان شیر خدا و پیامبر معرفی نموده و بدو افتخار می‏ورزیدند، به او نیز مباهات نمی‏کردند. چنان که امیرالمؤمنین علیه‏السلام از جمله‏ی احتجاجاتشان بر اهل شورا این بود که برادری چون جعفر دارد که با دو بال در بهشت در پرواز می‏باشد که هر جا که بخواهد فرود می‏آید، و هیچکس این کلام حضرت را رد نکرد، بلکه همگان به آن اذعان و اعتراف نمودند.

حضرت امیر علیه‏السلام، در «نهج‏البلاغه» در نامه‏ی خود به معاویه چنین می‏فرماید:

… أن قوما قطعت أیدیهم فی سبیل الله – و لکل فضل – حتی اذا فعل بواحدنا ما فعل بواحدهم، قیل له: الطیار فی الجنة و ذوالجناحین (4).

گروهی (از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله) دستشان در راه خدا قطع شد،

و هر یک دارای مقام و رتبه‏ای هستند. تا اینکه چون به یکی از ما خاندان (جعفر) اصابتی وارد شد مانند اصابتی که به دیگران رسید، درباره‏ی او گفته شد: پرواز کننده‏ی در بهشت و دارنده‏ی دو بال.

و اگر جهاد و جانبازی جعفر، در راه دین از روی بصیرت و یقین ثابت نبود، ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام که عارف به ضمایر و عواقب امور بندگانند، به او افتخار نمی‏کردند، تا جائی که آنچنان مقامش را بزرگ شمردند که نقش شگرف او در اسلام را، وسیله‏ی دستیابی و اثبات مطلوب خود قرار می‏دادند.

و هم به خاطر تیزبینی و هوشیاری او در امور، و سابقه‏ی درخشان و تقدم ایمان وی بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله او را تنها امیر مسلمین در جنگ موته مقرر نمود؛ و دستور فرمود که اگر جعفر به شهادت رسید زید بن حارثه و بعد از او عبدالله بن رواحه، فرماندهی سپاه اسلام را به عهده گیرند. (5) البته در اینجا برخی از مورخین زید و عبدالله را بر جعفر مقدم داشته‏اند، اما اخبار صحیح و معتبر این قول را مردود و بی‏اساس می‏شمارند.

فراز آخر در شناخت عظمت مقام جعفر آن که: در هنگام ورودش از حبشه به مدینه که مصادف با فتح خیبر بود، حضرت رسول صلی الله علیه و آله سخنی به او فرمود که نشانگر این است که بازگشت او از حبشه و ورود او به مدینه بزرگترین موهبتی است که خداوند متعال به پیامبرش مرحمت نموده است، که با آن فتح بزرگ، یکسانی و برابری دارد. حضرتش فرمود:

ما أدری بأیهما اسر: بقدوم جعفر أم بفتح خیبر؟

نمی‏دانم به کدامیک بیشتر مسرور شوم: به بازگشت جعفر یا فتح خیبر؟

سپس فرمود:

آیا می‏خواهی به تو هدیه‏ای دهم؟ می‏خواهی به تو عطائی نمایم؟

جعفر گفت:

آری ای رسول خدا.

مردم گمان نمودند که هم اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله قطعه‏ی طلا یا نقره‏ای، از غنائم خیبر را به او می‏بخشد؛ اما مشاهده نمودند که مقام رسالت نمازی به او تعلیم نمود که همه تنزیه و تقدیس حق متعال بوده و به نماز جعفر طیار مشهور است (6).

این حدیث بین عامه و خاصه متواتر بوده و علامه‏ی مجلسی در «بحارالأنوار» به تواتر آن تصریح نموده است.

اما این بخشش از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله به پسر عمویش از این رو بود که حضرتش می‏دانست از جهت شدت معنویت و قداست، تنها خلعت عالم قدس زیبنده‏ی مقام اوست. و بر این اساس، این رشته‏ی صعود به کوی محبوب را، در اختیارش نهاده، تا با این براق ره معراج پیش گیرد و خود را بر طارم اعلی رساند و بر بال ملائک، نظاره‏گر عالم بی‏نام و نشان گردد.

لیکن گروهی از دشمنان اهل بیت علیهم‏السلام این عطای نبوی به برادر امیرالمؤمنین علیه‏السلام، به کامشان گوارا نیامده و از آنجا که نتوانستند آن را به یکی از خودشان نسبت دهند، آن را به عباس بن عبدالمطلب (عموی حضرت رسول صلی الله علیه و آله) منسوب نمودند؛ که از جمله سید جعفر کتانی در «شفاء السقام» ص 20 این خرافه را سروده است. اما آنان این وارونه جلوه دادن حقیقت و نفاق ورزی را از عکرمه غلام عباس بن عبدالمطلب روایت نموده‏اند؛ در حالی که دروغگوئی این غلام، نزد همه‏ی اهل تحقیق، و از جمله ذهبی در «میزان الاعتدال«، یاقوت در «معجم البلدان» و ابن‏خلکان در «وفیات الأعیان» واضح و آشکار است.


1) سوره‏ی قلم، 4.

2) صحیح بخاری، ج 3، ص 50 در عمره‏ی قضا. مستدرک حاکم، ج 3، ص 220. سیره‏ی حلبی، ج 3، ص 76. سیره‏ی ابن‏دحلان، در حاشیه‏ی سیره‏ی حلبی، ج 2، ص 261.

3) سوره‏ی النجم، 3.

4) نهج‏البلاغه، نامه‏ی 28.

5) تاریخ یعقوبی، ج 2. اعلام الوری، ص 64. مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 143.

6) نگاه کنید به کافی، هدایة شیخ صدوق، جمال الأسبوع، دعوات راوندی و اربعین شهید.