جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تو را به حضرت ابوالفضل سپردم‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در هفدهم ماه مبارک رمضان 1422 مطابق با دوازدهم آذرماه 1380 آقای ایوب کربلایی آقازاده فرزند حاج عباس ساکن قریه قشلاق درباره کرامت حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) از قول یکی از همکارانش حکایت زیر را نقل کردند:

اینجانب حدود 5 سال پیش از رفتن و همکاری آقای محمد «خ» راننده اتوبوس مقیم شهرستان آذر شهر شنیدم که می‏گفت: روزی با اتوبوس در معیت یک نفر راننده دیگر از تبریز به مقصد اصفهان آماده حرکت بودم. وقتی داخل اتومبیل رفتم دیدم یک نفر روحانی، در صندلی که پشت سر راننده قرار داشت نشسته است هنگامی که این چنین دیدم ناراحت شده و خیلی حرص و جوش خوردم که چرا به آن روحانی در پشت صندلی من، جا داده‏اند! زیرا احتمال داشت او از برخی کارهای من خوشش نیامده و ایجاد مزاحمت نماید. از این رو، در حال عصبانیت و ناراحتی رفتم باجه بلیت فروش، به فروشنده بلیت گفتم: آقای محترم چرا به‏

صندلی پشت سر راننده بلیت به نام یک نفر روحانی صادر کرده‏ای؟ وی در پاسخ گفت: اشکال ندارد حتما اشتباه شده، خودم می‏آیم بلیت‏ها را تعویض نموده و او را جابه‏جا می‏کنم. سرانجام نام برده آمد و آن روحانی را در صندلی ردیف چهارم یا پنجم جا داد و نشانید و به جای او دو نفر خانم سوار کرد! آن گاه حرکت نمود و به سوی اصفهان رهسپار گشتم. روحانی مزبور در طول مسافرت در رابطه با تعویض جای خود حرفی نزد و کوچک‏ترین چیزی که دال بر ناراحتی باشد، اظهار نداشت.

به اصفهان رسیدیم، همه مسافران پیاده شدند و رفتند جز حاج آقای یاد شده، او وقتی که می‏خواست برود به من گفت: آقای راننده، چرا صندلی مرا عوض کردی و به دیگری دادی؟ گفت: این کار در دست من نبود و بنده یک راننده بیش نیستم، قطعا بلیت فروش اشتباه کرده و صندلی پشت سر راننده را به اسم شما نوشته و بلیت صادر نموده بود! او در پاسخ من گفت: چون که تو در میان انبوه مسافران مرا خجالت زده کردی و من هم تا اصفهان اعتراض نکرده بودم و چیزی نگفتم، ولی اکنون بشنو که تو را به حضرت حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) سپردم تا تاوان اجحافت را نشان دهد. در ضمن این نکته را هم بدان چون من خودم در اتوبوس بودم سانحه‏ای رخ نداد. اما اکنون که می‏روم سزای کار زشتت را به زودی می‏بینی! گفتم: ای آقا دست بردار و برو پی کارت. او دیگر چیزی نگفت و به سوی مقصد رفت.

رفیقم گفت: فلانی بیا اتوبوس را ببریم در جایگاه متناسب بشوئیم. گفتم: اشکالی ندارد. آن گاه از ترمینال اصفهان حرکت نموده و در مسیر خود دیدم که راه بسته است. مسیر را عوض کردم و از کمربندی به راه افتادیم و با سرعت فراوان رفتیم تا رسیدیم نزدیک سی و سه پل و در سر راه‏مان پیچ کوچکی وجود

داشت؛ خواستم اتوبوس را به سمتی برگردانم که نتوانستم و کنترل آن را از دست دادم. ناگزیر ماشین رفت زیر پل و داغان گردید! اما به هیچ کدام از ما که دو نفر بودیم کوچک‏ترین آسیبی نرسید و از این سانحه جان سالم به در بردیم. پس از این حادثه به ترمینال رفتیم و سراغ آن روحانی را گرفتم تا از او به خاطر اجحاف و سوء ادبی که در حق وی کرده بودم عذرخواهی نمایم. متأسفانه هر چه گشتم او را پیدا نکردم. خلاصه، چند ماه طول کشید که ما اتوبوس را تعمیر و اصلاح کردیم. با توجه به حادثه مزبور از تاریخ یاد شده به بعد هر وقت از آقایان روحانیون و علمای اسلام به اتوبوس بنده سوار شوند و یا احیانا اگر صندلی آن را در ردیف‏های عقب‏تر اتوبوس بوده باشد جایگاه آن‏ها را با دیگران عوض نموده و در جلو ماشین صندلی متناسب در خدمتشان قرار داده و اکرام لازم را در حق ایشان معمول می‏دارم مبادا دیگر از دست من به حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) شکایت کنند!!