جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تو خوری آب – حسین بن علی تشنه لب است

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دید چون بی‏کسی شاه شهیدان، عباس‏

خواست رخصت ز حسین بن علی، اشرف ناس‏

با ادب رفت حضور شه بی‏پشت و پناه‏

گفت کی خسرو بی‏یار، اباعبدالله‏

ای که جانم به فدای علی‏اکبر تو

جان عباس به قربان علی‏اصغر تو

رخصتم ده که در این وادی پر جوش و خروش‏

بکنم جنگ و کنم جام شهادت را نوش‏

چون شنید این سخنان از پسر شیر خدا

داد پاسخ به ابوالفضل، شه کرب و بلا

ای برادر، تو در این دشت علمدار منی‏

گر شوی کشته، ز غم پشت مرا می‏شکنی‏

عوض جنگ در این معرکه، ای نور دو عین‏

قطره‏ای آب رسان بر لب طفلان حسین‏

امر شه کرد اطاعت پسر باب نجات‏

مشک بگرفت و روان شد به سوی شط روان‏

لشگر از هیبت آن شیر به جنبش افتاد

راه بر پور علی، ماه بنی‏هاشم، داد

گشت وارد به شریعه چو رسید او از راه‏

مشک را کرد پر از آب و کشید از دل آه‏

خواست رفع عطش از خود کند و گیرد جان‏

دو کف دست فروبرد در آن آب روان‏

آب را در دو کف خویش چو شهزاده بدید

یادش آمد ز لب خشک شهنشاه شهید

گفت عباس مخور آب که دور از ادب است‏

تو خوری آب؟! حسین بن علی تشنه لب است!

ریخت آن را از کف و کرد در آن آب نگاه‏

مشک افکند روی دوش بیفتاد به راه‏

دادن آب به اطفال، چو مقصودش بود

رو، به سوی حرم شاه شهیدان فرمود

پسر سعد چو از مقصد او شد آگاه‏

شد در اندیشه و رو کرد به افراد سپاه‏

گفت کای فرقه‏ی بی‏شرم و گروه بدنام‏

مگذارید که این آب رساند به خیام‏

حمله چون گشت به او، گشت چو شیری غران‏

کشت هشتاد تن از فرقه‏ی روبه صفتان‏

الغرض در ره حق داد سر و جان و دو دست‏

شد شهید و ز غمش پشت برادر بشکست‏

(پیروی) می‏کند امروز ز غم شیون و شین‏

دارد امید شفاعت ز ابوالفضل و حسین‏