خدمت حجتالاسلام آقای شیخ علی ربانی خلخالی دامت برکاته.
سلام علیکم، پس از تقدیم عرض سلام، امید است در کارهایتان موفق باشید.
کتاب قمر بنیهاشم علیهالسلام شما را ملاحظه کردم، کتابی بسیار خوب و مفید است. دو کرامت از حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام برای شما ارسال میدارم، امید است مورد استفاده قرار گیرد.
کرامت اول: در سال گذشته به اتفاق خانواده نزدیک عید سعید غدیرخم به کربلا مشرف شدم. در خانهی فردی به نام امعباس سکنی گزیدم. او پیرزن مؤمنهای بود. برای خانوادهی من از کرامات حضرت ابوالفضل علیهالسلام کرامتی را این گونه نقل کرد:
حدود سی سال و اندی بود که میخواستم دخترم را شوهر بدهم، جهازیه تهیه کردم، ولی وسایل چوبی مانند تخت و کمد را نتوانستم تهیه کنم. صبح هنگام به حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام مشرف شدم و به آقا عرض حال کردم.
بعد درب مغازهای وسایل چوبی – مانند، تخت، کمد و غیره – دیدم، از قیمتش پرسیدم.
گفت: خریدار هستی؟ گفتم: بله ولی پول ندارم.
صاحب مغازه گفت: اشکال ندارد، پول آن را بعدا میدهی.
آنگاه او ماشین گرفت و وسایل را بار زد و تحویل داد.
من گفتم: بعدا پول به دستم رسید، مراجعه میکنم و پول تو را میپردازم.
وقتی به آدرس مذکور مراجعه کردم، از مغازهدار خبری نبود.
از مغازهای سؤال کردم، گفتند: اصلا چنین مغازهای وجود ندارد.
الآن مدت سی سال است که دنبال او میگردم، ولی او را پیدا نکردم و این تخت کمد در منزل دخترم موجود است. (1).
1) شمارهی تلفن امعباس از این قرار است: 330712،32986.