جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تا پول خود را نگیرم، از اینجا برنمی‏خیزم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مؤلف کتاب حیاة العباس علیه‏السلام همچنین می‏نویسد:

یک نفر از موثقین اهل شیراز موسوم به حاج آقا بزاز شیرازی، که در وقت نگارش این مطلب حیات دارد، در محرم و صفر سال 1369 قمری مشرف به کربلا شد. بعد از بازگشت به شیراز، نگارنده برای زیارت زائر و تهنیت ورود به ملاقات او رفتم. وقتی برخاستم که بروم، گفت: خواهش می‏کنم توقف کنید تا برای شما حکایتی

بگویم. از این روی نشستم و او گفت: اوایل ماه صفر بود. زنی در حرم ابوالفضل علیه‏السلام فریاد کرد: پول مرا که 464 دینار بود برده‏اند، و همانجا نشست. به هر نحو خواستند او را قانع و راضی نمایند که بیرون بیاید تا پول پیدا شود، نپذیرفت و گفت: محال است؛ من اینجا نشسته‏ام و تا پول خودم را از حضرت عباس علیه‏السلام نگیرم برنمی‏خیزم.

مدتی گذشت، ناگهان از کفشداری صدا بلند شد که علامت پولها را بده که پولت پیدا شد. گفت بیاورید اینجا. من عهد کرده‏ام تا پول خود را در اینجا نگیرم برنخیزم. نشانی‏یی که داد، با شماره‏ی نوت (اسکناس) بودن و سکه، تماما مطابق با واقع بود. پول را به او دادند. سؤال کردم: پولها چگونه پیدا شد؟ گفتند: یک نفر اینجا است که در سرقت، تسلط غریبی دارد. از حرم بیرون آمد، یک نفر بر سبیل مزاح و شوخی به وی گفت: آیا امروز صیدی کردی یا نه؟ بر زبانش جاری شد: آری! دست در جیب کرده بیرون آورد که ناگهان صدای آن زن بلند شد و در نتیجه نگذاشتند بیرون برود. و خلاصه پولها بدون اینکه فلسی از آنها کم شود تمام و کمال به دست آن زن رسید!