9. شیخ حسن طفاسی، طلبهای ساکن نجف بود و الآن اولاد او از طلاب نجف میباشند. وی سفری به کربلا کرده و به صحن حضرت عباس علیهالسلام مشرف شد. در آن ایام، از حوض آب میان صحن برای وضو گرفتن استفاده میشد. شیخ با لباس مرتب و یک جفت نعلین کار محمد نو که بهترین کفش اهل علم بود در پا، آمد لب حوض نشست و چون چشمش به حوض آب تازه و دستگاه و بارگاه حضرت افتاد، به ایشان خطاب کرد:
»یا عباس انت هم من اهل السیاسة«. به تو ای عباس بگویم: شما هم اهل سیاست هستید!
خوب فکر کردی نگذاشتی تو را به خیمهگاه ببرند، برای اینکه دستگاه مستقلی داشته باشی! اگر برده بودند در زمرهی اصحاب حساب میشدی…
هنوز حرفهایش تمام نشده بود که ناگهان گویی کسی او را بلند کرد و در حوض آب
انداخت! شیخ بیچاره بعد از چند مرتبه غوطه خوردن در آب، به زحمت بیرون آمد، در حالیکه یک لنگه کفش وی گم شده بود و هر چه آن را جستجو کرد به دست نیاورد! رو به حضرت کرد و گفت:
– «ابو رأس الحار» (این عبارتی است که عربها به حضرت خطاب میکنند، یعنی آتشین مزاج) شما شوخیبردار هم نیستید، من ملاطفه و مزاح کردم! (1).
1) معجزات و کرامات: آیتالله میرزا هادی خراسانی، صفحهی 47.