حضرت آیةالله سید محمدمهدی مرتضوی لنگرودی (عبدالصاحب) از مدافعین حریم ولایت در حوزهی علمیهی قم، مرقوم داشتهاند:
بعد الحمد و الصلاة، بنا به تقاضای دانشمند محترم، علم الاعلام، حجةالاسلام جناب مستطاب آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی – دامت افاضاته العالیه – به نقل دو واقعه که از کرامات باهرهی علمدار کربلا، قمر بنیهاشم، حضرت ابیالفضل العباس علیهالسلام است و این جانب هر کدام را به یک واسطه از موثقین شنیدهام، پرداخته و آن دو واقعه را کاملا به رشتهی تحریر درمیآورم:
1. واقعهی اول را از شخصی موثق و مورد اعتماد، جناب مستطاب شیخ الاسلام فاضل بنانی، در بیست سال پیش شنیدهام و نمیدانم اکنون آن مرد بزرگوار زنده است یا مرده، اگر زنده است خداوند او را مؤید و منصور بدارد و اگر مرده است خدا او را غریق رحمت واسعهاش بفرماید.
وی گفت: روزی در صحن مطهر حضرت قمر بنیهاشم علیهالسلام بودم، مشاهده کردم دو مرد، یک زن را با ذلت و خواری به سوی حرم مطهر حضرت عباس علیهالسلام میبرند. نزدیک شدم و سؤال کردم که شما چه نسبتی با این زن دارید و قضیه از چه قرار است که او را با این ذلت و خواری به سوی حرم میبرید؟!
یکی از آن دو نفر گفت: من پدر این زن هستم، و این شخص برادر او است. در قبیلهی ما رسم چنین است، اگر دختری که هنوز به خانهی شوهر نرفته آبستن شود او را میکشیم. (1)، این دختر من آبستن شده شکمش بالا آمده، خواستیم که او را بکشیم، دختر گفت من بیگناهم، من زنا ندادهام، مرا به حرم مطهر ابوفاضل ببرید، در آنجا بر شما معلوم خواهد شد که ادعای من درست است یا نه؟ اکنون او را به حرم مطهر ابوفاضل علیهالسلام میبریم تا بر ما معلوم شود قضیه از چه قرار است.
فاضل بنانی گفت: من با آنان وارد حرم مطهر حضرت ابیالفضل العباس علیهالسلام شدم، زن به ضریح مطهر متوسل شد و آه جانسوزی از دل برکشید. وی چون ابر بهاری اشک میریخت و صدای دلخراشش گاه در فضای حرم مطهر طنینانداز میشد، به طوری که توجه اهل حرم را به سوی خود جلب مینمود. ناگاه ضریح مطهر به حرکت آمد و همهی اهل حرم دانستند که کرامتی خواهد شد. سکوت مطلق در حرم حکمفرما شده بود. در آن وقت صدایی از شکم آن زن به گوش همهی اهل حرم رسید. آن صدا چه بود؟ صدا این بود: «امی لیست زانیة«. سه مرتبه این صدا به گوش اهل حرم رسید.
در این موقع چراغهای مخصوص کرامت علمدار کربلا روشن شده، مرد و زن هلهله کردند.
از طرف کلیددار حرم، یک چادر و یک پیراهن به آن زن داده شد و سپس چادر و پیراهن آن زن را گرفته و قطعه قطعه نموده و به عنوان تبرک به مردم دادند.
فاضل بنانی فرمود: یک قطعه از چادر آن زن به اینجانب رسید. وی افزود: مشاهده نمودم که پدر و برادر آن زن، این بار با احترامات فائقه، آن زن را به سوی خانهاش هدایت میکردند.
1) حضرت آیةالله لنگرودی، با توجه به بیگناهی دوشیزهی مزبور، احتمال میدادند که شاید در حمام، نطفه به رحمش رفته و آبستن شده بوده است.