2- سید بزرگواری به نام سید زیارت از خادمان حرم حضرت عباس علیهالسلام – که فرد مورد ثقه است – کرامت ذیل را برای عدهای از معتمدین این گونه نقل نمود:
در اوایل سال 1960 میلادی زایری از اهل هند وارد حرم شد و از من خواست که او را در زیارت حضرت عباس علیهالسلام یاری نمایم.
او را زیارت دادم، سپس رفت نماز زیارت به جای آورد و از حرم خارج شد و وارد صحن شد. گفت: میخواهم چند رأس گوسفند بخرم و سر ببرم و گوشتش را میان زوار و نیازمندان تقسیم نماییم.
نزد قصاب رفتیم و ده رأس قوچ (گوسفند بزرگ) خرید و آنها را به صحن آورد و ذبح نمودند و آن زایر هندی خودش میان زوار و نیازمندان تقسیم کرد.
پس از تقسیم تمامی آنها، مبلغی پول به من داد و تشکر نمود. قبل از خداحافظی از او پرسیدم: سبب این کار چه بوده به من بگو.
با زبان عربی شکسته گفت: من از شهر دهلی، پایتخت هند میباشم. در یکی از محلههای بسیار خوب دهلی سکونت دارم. نزدیک خانهام، یک خانواده هندو – یعنی آتشپرست – زندگی میکند. ما با این خانواده روابط دوستانه داشتیم. با این که از نظر اعتقادی با هم اختلاف داشتیم. ما مسلمانان به مناسبت عاشورا اقامهی عزاداری – از مجلس، اطعام و غیره – مینماییم. روز هفتم محرم که معمولا به نام حضرت عباس علیهالسلام مجلس تمام میشود، همین مرد هندو حاضر شد، ما از او استقبال نمودیم و تا پایان مجلس حضور داشت. پس از پایان مجلس، به شرکت کنندگان غذا دادیم. او به هنگام رفتن مقداری غذا خواست که با خود ببرد.
مقداری غذا به او دادیم و رفت. ما به مناسبت اربعین امام حسین علیهالسلام نیز
مراسم داشتیم، در این ایام بود که همان مرد هندو آمد و گفت: میخواهم برای برگزاری عزاداری شما برای امام حسین علیهالسلام مبلغی کمک نمایم.
گفتم: من هیچ مبلغی را از کسی نمیپذیرم، من از مال خالص و حلال خودم مصرف مینمایم.
گفت: خواهش میکنم، به حق عباستان علیهالسلام بپذیرید.
گفتم: قبول مینمایم، ولی سبب این کار چیست؟
گفت: هنگامی که من در مجلس شما شرکت کردم و پس از پایان مجلس خارج شدم، مقداری غذا با خود بردم. وارد خانهام شدم، به فرزندم – که از درد و ناراحتی در قدمهایش رنج میبرد پیوسته با این درد بود – گفتم: از این غذا بخور که به نام حضرت عباس علیهالسلام است تا شفا یابی.
فرزندم خورد و در خوابی عمیق فرورفت. فردای آن روز به طور عادی سر کارش رفت و به سبب همان غذای حضرت عباس علیهالسلام درد و ناراحتی از او برطرف شد و مرتب پی کارش میرفت و حالش خوب بود و ناراحتی پاهایش برطرف شد.
قبل از چندی نیز همسایه مسلمانمان مجلس روضه برپا نموده بود، همان فرزند هندو به پدرش میگوید: پدر! این مال از من بگیر و بده در عزای امام حسین علیهالسلام.
اکنون من نزد شما آمدم و این پول از پسانداز ماهیانهی خودم است و من چون میخواستم به کربلا بروم این پول را نگه داشتم تا هم اکنون که آمدم کربلا و این ده گوسفند را خریدم و گوشت آنها را میان فقرا و نیازمندان در کنار حرم حضرت عباس علیهالسلام تقسیم نمودم و این همان پول است که به حساب حضرت عباس علیهالسلام نگهداری نمودم. (1).
1) قبس من کرامات سیدنا العباس قمر بنیهاشم علیهالسلام ص 67 و 68 و 69.