ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبهی دینوری در صفحه 14 جلد اول تاریخ الخلفاء الراشدین معروف به «الامامة و السیاسة» و بسیاری از علمای اهل سنت مانند ابنابیالحدید نقل نمودهاند که:
قال عمر لابی بکر: انطلق بنا الی فاطمة فانا قد اغضبناها.
عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدن فاطمه برویم به درستی که ما او را غضبناک کردهایم.
(در بعضی اخبار آمده: ابوبکر به عمر گفت: بیا با هم برویم. ظاهرا این صحیح است(.
خلاصه، با هم رفتند تا پشت در خانه، ولی حضرت بیبی مظلومه اجازه ملاقات نداد. ناچار علی علیهالسلام را واسطه قرار دادند و حضرت زهرا علیهاالسلام در جواب علی علیهالسلام سکوت اختیار نمود. آن حضرت به همین سکوت اکتفا کرد و ناچار به آنها اجازه ورود داد. آنها وارد شدند و سلام کردند.
حضرت فاطمه علیهاالسلام روی خود را برگرداند و به طرف دیوار کرد.
ابوبکر گفت: ای حبیبهی پیامبر خدا! به خدا قسم! خویشی پیامبر خدا را از خویشی خودم بیشتر دوست دارم و تو را از عایشه دخترم بیشتر دوست دارم. کاش بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرده بودم من قدر و شرف و فضل تو را از همه بهتر میدانم و اگر تو را از حق ارث منع کردم از جانب آن حضرت بوده که خودم شنیدم فرمود: لا نورث ما ترکناه فهو صدقة.
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام عرض کرد: من حدیثی از پدرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یادشان میآورم. شما را به خدا قسم! آیا نشنیدید که آن حضرت فرمود:
رضا فاطمة من رضای و سخط فاطمة من سخطی فمن احب فاطمة ابنتی فقد احبنی و من ارضی فاطمة فقد ارضانی و من اسخط فاطمة فقد اسخطنی.
رضایت فاطمه از رضایت من است و غضب فاطمه از غضب من است. پس هر کس فاطمه دخترم را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس فاطمه را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، مرا خشمگین ساخته است.
قالا: نعم سمعنا رسول الله صلی الله علیه و آله.
گفتند: بلی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این کلمات را شنیدیم.
آنگاه حضرت صدیقه علیهاالسلام فرمودند:
فانی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونکما الیه.
پس من خداوند متعال و فرشتگانش را شاهد میگیریم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و من از شما راضی نیستم و آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات نمایم حتما از شما دو نفر به ایشان شکایت خواهم کرد.
ابوبکر از کلمات و بیانات بیبی دلتنگ و گریان شد و گفت: به خدا پناه میبرم از سخط تو و سخط آن حضرت.
آنگاه حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
والله! لادعون الله علیک فی کل صلاة اصلیها.
به خدا قسم! در هر نماز که میخوانم تو را نفرین مینمایم.
سپس ابوبکر گریان از محضر بیبی بیرون رفت.
مردم اطرافش را گرفتند و دلداریش دادند. گفت: وای بر شما! همه با خوشحالی به خانههای خود نزد خانوادههایتان میروید، مرا واگذارید.
لا حاجة فی بیعتکم اقیلونی بیعتی؛
هیچ حاجتی به بیعت شما ندارم مرا واگذارید، به خدا قسم! بعد از آنچه دیدم و از فاطمه علیهاالسلام شنیدم میل ندارم بیعت من بر گردن مسلمانی باشد.