آن روز که خبر جانگداز شهادت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و برادران و برادر زادگان و یاران با وفایش به مدینه رسید؛ فریاد گریه مردم مدینه به آسمان برآمد. از جمله اخباری که به جناب فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعه رسید، شهادت چهار پسر برومندش: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود. این بانوی بزرگوار، همسر علی علیهالسلام، در عین اینکه آن را افتخار خود و قبیلهاش میدانست از نواخوانی و نوحه سرایی – برای التیام قلب تافتهاش – باز نمیایستاد.
دست فرزند حضرت عباس علیهالسلام (عبیدالله بن عباس) را میگرفت و با او به بقیع میآمد؛ و اشعاری میسرود. از جمله چند بیت زیر که ما آن را به یاد آن بانوی بزرگوار، در زیر میآوریم:
لا تدعونی ویک امالبنین
تذکرینی بلیوث العرین
(وای برتو! دیگر مرا مادر پسران مخوانید و شیران بیشه را فرایاد من میاورید(.
کانت بنون لی ادعی بهم
والیوم اصبحت و لا من بنین
(مرا پسرانی بود که به نامشان فراخوانده میشدم و امروز چنان شدهام که دیگر پسرانم نیستند(.
اربعة مثل نسور الربی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
(چهار پسر همچون شاهبازهای قلل کوهستان که با بریده شدن شاهرگهاشان به مرگ پیوستند(.
تنازع الخرصان اشلاء هم
فکلهم امسی صریعا طعین
(سنانهای برنده با پیکرهاشان به ستیز برخاستند و همهشان نیزه خورده به خاک در افتادند(.
یا لیت شعری اکما اخبروا
بأن عباسا قطیع الیمین
(ای کاش میدانستم آیا راست است و آن گونه که به من خبر دادهاند؛ دست راست عباس من، جدا شده است(. (1).
به «ام البنین» اشعار دیگری نیز نسبت دادهاند که در مراجع مضبوط است. سلام بر تو ای بانوی گرامی، ای همسر علی (علیهالسلام) و ای مادر ابوالفضل العباس! دورد خدا بر تو باد!
1) رک: جواد شبر، ادب الطف، جزء اول، لبنان، بیروت، 1409 هـ. صفحه 71. و نیز: اعیان الشیعه، جلد 8، چاپ بیروت، 1403 هـ. صفحه 389.