جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

به مرض قند مبتلا شدم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شخصی به نام سید عباس مامیشه از خادمان حرم حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام کرامتی را این گونه نقل کرد:

زایری ایرانی در سال 1954 میلادی – اوایل انقلاب دکتر مصدق – به کربلا مشرف شد. از من خواست برای او زیارت بخوانم. من زیارت‏نامه را خواندم و پس از پایان زیارت، مبلغ قابل توجهی به من داد و گفت: این مبلغ را میان فقرا و نیازمندان تقسیم کن.

مبلغ مذکور را گرفتم و از علت آن سؤال کردم.

گفت: به مرض قند مبتلا شدم که ابتدای آن اول ماه محرم بود. روی به درگاه خداوند نمودم و از خداوند به واسطه‏ی حضرت عباس علیه‏السلام طلب شفا نمودم. پس از مراجعه به پزشکان متعدد گفتند: حال شما رو به بهبودی است و احتیاج به معالجه ندارد.

ولی من اطمینان پیدا نکردم، تا این که شبی از شب‏ها در عالم رؤیا مرد بزرگوار و باوقاری را در نزدیک خودم مشاهده کردم که ایستاده و می‏فرماید: مطمئن باش! حاجی تقی! به راستی که خداوند بعد از آن که من دعایت کردم تو را از این مرض شفا داده است.

گفتم: شما کیستی؟

فرمود: من همان کسی هستم که او را نزد خداوند واسطه قرار دادی که خداوند به تو عافیت دهد.

گفتم: شما آقای من، حضرت عباس علیه‏السلام هستید؟

فرمود: آری.

دست آن بزرگوار را بوسیدم و رفتم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و خدا را شکر و سپاسگزاری نمودم و قرار گذاشتم به کربلا بیایم و مرقد آن بزرگوار را زیارت کنم و خوشحالی که الآن در چهره‏ام می‏بینی از برکات حضرت عباس علیه‏السلام می‏باشد. (1).


1) همان مصدر ص 46.