بسم الله الرحمن الرحیم
(یا صاحب الزمان ادرکنا)
آنک مردی به قامت تاریخ! شمشیرش ایمان، سپرش تقوی، نیزه و زوبینش شجاعت ورادی؛ از نگاهش عاطفه میبارد و در جبینش نور خدا جاری است؛ چون کوهی بر اسب نشسته، اسبی که خروش دریا را در سینه دارد؛ با پاسبخشی از خیام حرم ابی عبدالله الحسین علیهالسلام مشغول است، خیامی که قرنهاست نه فقط در کربلا که در جای جای زمین برپاست؛ و زمان، شب عاشوراست.
فردا او که پدر فضیلت است هفتاد داغ میبیند، هفتاد لالهی پرپر میبوید، هفتاد مرغ عشق را در پرواز سرخشان بدرقه میکند. فردا او دستانش را به خدا هدیه میکند و بدینسان جاودانه میشود.
تا زمان باقی است، ابوالفضل زنده خواهد بود. خونش در رگهای حقیقت، جریان زندگی؛ چشمانش در ظلمات شبهای ظلم، مهتابی بر فروغ؛ دستانش در خیام همیشه برپای عاشورا، عمود خیمهی امام حسین علیهالسلام خواهد ماند.
هفتاد مرغ عشق به سرداری او در پهنهی آسمان ایثار، پرواز سیمرغ ثار را، تا خدا دنبال میکنند. هفتاد لاله در دشت سینه، و هفتاد داغ بر جبین دل او، پرچمی میشوند که در دستهای امام حسین تا عرش و تا قیامت، گسترش خواهد داشت؛ و عاشورا، هر روز تکرار میشود.
و هر شب میتوان عباس بن علی بن ابیطالب را دید که هیئت پدرش را دارد و هیبت او را، رشادت او را، شجاعت او را، صداقت او را، عدالت او را، علم او را، ایمان او را و اخلاص او را؛ با این همه در برابر برادرش حسین علیهالسلام عبدی را میماند در برابر مولا، سربازی را میماند در برابر فرمانده، مریدی را میماند در برابر مراد.
آنک حسین علیهالسلام را میبینید! از خیمه بیرون آمده است تا به پاسبخش هر شبهی خیام حرم کربلائیان، سری بزند. او سپهسالار لشکر خویش را، به خطاب «برادر من» میخواند. و ابوالفضل سرشار از عطر این همه مهربانی، او را باز هم «مولای من» مینامد.
اما فردا چنین نخواهد بود؛ او در کنار علقمه، وقتی سر خون آلودهی خویش را بر دامن زهرای اطهر میبیند، جسارت خواهد یافت تا آرزوی نهایی عمر خویش را، جامهی عمل بپوشاند و زادهی فاطمه را «برادر» خطاب کند.
السلام علیک یا اباالفضل العباس بن امیرالمؤمنین
السلام علیک یا ناصر دین الله
السلام علیک یا ناصر رسول الله
السلام علیک یا ناصر فاطمة الزهرا
السلام علیک ایها الأخ المواسی
کاش میگشتم فدای دست تو
تا نمیدیدم عزای دست تو
خیمههای ظهر عاشورا هنوز
تکیه دارد بر عصای دست تو
از درخت سبز باغ مصطفی
تافتاده شاخههای دست تو؛
اشک میریزد ز چشم اهل دل
در عزای غم فزای دست تو
یک چمن گلهای سرخ نینوا
سبز میگردد به پای دست تو
گلشنی از لالههای زخم شد
ابتدا تا انتهای دست تو
رود شد، دریا شد، اقیانوس شد
چشمهای از ماجرای دست تو
میشود آن سوی اقیانوس رفت
تا خدا با ناخدای دست تو
در شگفتم از تو ای دست خدا
چیست آیا خونبهای دست تو
صادق رحمانی (1).
آن چه پیش رو دارید با عنوان «پرچمدار نینوا» از مؤلف گرانقدر و محقق بزرگوار، حجةالاسلام و المسلمین آقای محمدی اشتهاردی، تحلیلی از زندگانی سراسر شرافت و پر افتخار سرداری بینظیر است که در دامان انسان کامل امیرالمؤمنین علیهالسلام، پرورش یافت و صبر و استقامت را در کنار برادرش امام مجتبی علیهالسلام تجربه کرد، و جهاد و شهادت را همپای امامش، ابی عبدالله الحسین علیهالسلام به جان پذیرفت،
تا چون سایر شهیدان کربلا، رمز جاودانگی اسلام و ولایت باشد، و آنقدر پیش خدا آبرو یابد که همگان او را «باب الحوائج الی الله» خوانند، کسی که هیچ حاجتمند درگاه خدا به او توسل نمیجوید مگر این که حاجات خویش را به وساطت او روا شده خواهد یافت.
»السلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا»
واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران – قم، محرم الحرام 1418
1) با همین واژههای معمولی.