این جانب شؤزب احمدی که مداح اهلبیت هستم و نیز آذری زبان هم هستم. ما آذریها به حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) علاقه خاصی داریم و بیشتر در سال به او متوسل میشویم. وقتی کتاب چهره درخشان قمر بنیهاشم (علیهالسلام) را میخواندم علاقهام از گذشته به آن حضرت بیشتر شد. مخصوصا قسمت کراماتی که در باب مسیحیان و زرتشتیان و اهل سنت مرا خیلی منقلب کرد و لازم دیدم داستانی را که از زبان مداح اهلبیت جناب آقای خلج در تاسوعای محرم الحرام سال 80 نقل میکردند برایتان ارسال کنم تا آن را زینت بخش جلد چهارم این کتاب کنید. داستان از این قرار است:
شخصی در عالم رویا میبیند که قیامت بر پا شده و حساب اعمالشان را میرسند. وقتی که نوبت این شخص شد. اعمال بد این شخص از خوبش بیشتر بود. و فرشتگان عذاب دستور دادند او را به سوی جهنم ببرند. وقتی شخصی موردنظر را به جهنم میبردند ناگهان چشمش در گوشه به پرچم سبزی که به نام حسین بن علی (علیهالسلام) افتاد. آن شخص به فرشتگان میگوید: من در دنیا به این پرچم ارادت خاصی داشتم و اکنون از شما میخواهم که بگذارید به این پرچم عرض ارادت کنم.
فرشتگان به او گفتند: ما مأموریم و معذور که شما را بیدرنگ به سوی جهنم ببریم. گفتگوی آن شخص با فرشتگان عذاب به گوش امام حسین (علیهالسلام) رسید.
امام حسین (علیهالسلام) قمر بنیهاشم را به آنجا فرستاد تا از ماجرا باخبر
شود حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) بعد از بازگشت ماجرا را برای امام حسین (علیهالسلام) شرح داد. ایشان به قمر بنیهاشم (علیهالسلام) فرمود: بروید به آن فرشتگان بگویید که آن شخص را آزاد کند. و آن شخص هر کس را دوست دارد میتواند شفاعت کند و در پیش ما باشد.
شؤزب احمدی. قرچک ورامین