شک نیست که عمران و آبادانی قبور اولیای مقرب خداوند مخصوصا آنانکه به شرف زوال ناپذیر انتساب به اهل بیت وحی علیهمالسلام مفتخر میباشند، تا چه رسد به اینکه در ردیف اهل علم و تقوا و فضیلت هم به شمار روند، عملی مقبول به حق و سزاوار است. برخی از دلائلی که در این رابطه اقامه میشوند به قرار زیر میباشد:
1. این عمران از تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی است:
و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب: (1).
و هر کس نشانهها و آیات خدا را بزرگ دارد، پس این کار از تقوا و خداترسی قلبهاست.
و این شیوه از مواردی است که دارای حرمت خاص خود میباشد و
خدای تعالی در این باره فرموده است:
و من یعظم حرمات الله فهو خیر له: (2).
و هر کس حرمتهای خدا را بزرگ دارد، پس آن برای او بهتر است.
و چون حیوان قربانی در حج از شعائر خدای سبحان است:
و البدن جعلناها لکم من شعائر الله. (2).
و «بدن» نیست مگر حیوانی که در راه اجرای رضا و فرمان الهی ذبح شود؛ و شعار در آن ذبح آن است، پس در این صورت چگونه عمل ولیی از اولیای مقرب الهی که خون پاک خود را در راه پایداری و گسترش دین مبین اسلام ریخته، از جملهی شعائر و دارای حرمت و احترام نباشد که بزرگداشت آن واجب است، به این نحو که مرقد مطهرش را عمران نمود و به زیارت آن پرداخت و در آنجا به عبادت حق متعال مشغول شد؟ کما اینکه لازمهی امر به طواف خانهی خدا، آبادسازی آن زمانی که در شرف ویرانی باشد، است.
2. مردان برخاسته از خاندان رسالت در خانهها و سراهایی میباشند که خداوند فرموده است:
فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه: (3).
در خانههائی که خداوند اجازه داده که رفیع و بلندپایه گردد و نام او در آنها یاد شود.
و مقصود از خانه، جائی است که دارای سقف باشد، و بدین لحاظ قرآن کریم آن را بر کعبهی معظمه اطلاق نموده است:
الکعبة البیت الحرام (4).
همچنانکه مقصود از «بیت» مطلق مساجد یا مساجد چهارگانه:
مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و مسجد بصره نمیباشد، چرا که هر
جا در قرآن از مساجد یاد شده کلمهی مسجد بدون اشاره به «بیت» ذکر گشته است. مانند آیات شریفهی زیر که شاهد بر این امرند:
لمسجد اسس علی التقوی. (توبه، 108(.
عند کل مسجد (اعراف، 29(.
و الذین اتخذوا مسجدا (توبه، 107(.
لنتخذن علیهم مسجدا (کهف، 21(.
شطر المسجد الحرام (بقره، 144(.
و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام (بقره، 191(.
از طرف دیگر، مساجد به مقتضای تشریعشان، عاری از سر پناه بوده و سقف به جهت حفظ جماعت و عبادتگزاران از سرما و گرما بر آن احداث شده است، و بدین لحاظ، اطلاق بیت بر آنها صحیح نیست، زیرا که آن نشانگر محلی مسقف بوده و به غیر آن گفته نمیشود. و از همین رو است که بر خیمههای پشمینهی اعراب در بیابان، بیت اطلاق میشود.
و همانگونه که مقصود از آن خانههائی که واجب است که رفیع و بلند پایه گردد و نام خدا در آنها ذکر شود، مساجد نیست، کعبهی معظمه هم نمیتواند مراد باشد. زیرا کلمهی «بیوت» در آیه به صورت جمع آمده و «کعبه» به شکل مفرد است. بدین لحاظ مقصود مسلم میتواند خانههائی باشد که محل ذکر خداوند و دعوت به سوی او قرار گیرد؛ که این امر به زبان ساکنان آنها و یا به اعمال و جهادشان در راه خدای تعالی صورت پذیرد و تجلیگاه انوار الهی قرار گیرد.
از طرف دیگر چون ما خانههای دنیا را جستجو نمائیم، خانههائی که مصداق تمام عیار آیهی شریفه باشد نمییابیم مگر بیوت رسول الله و آل اطهرش صلی الله علیه و علیهم را. زیرا آنان بودند که نهایت کوشش خود را در راه اعلای کلمهی توحید و هدایت خلق به سوی شرع مقدس انجام دادند، تا آنجا که در این راه حتی خون مطهر خود را هم حاضر شدند به پای نهال نوبنیاد اسلام بریزند. و این علاوه بر آن است که امامان ما سلام الله علیهم اجمعین در خانههای خود
شب هنگام و روزها سراپا غرق عبادت بوده و آنی از عبودیت و تلاوت قرآن غافل نمیشدند، و بدین ترتیب اسوهی مردمان در سلوک به سوی او بودند.
و البته از فهم سلیم به دور است که خانههای آنان را منحصر و محدود به مساکنی که در دوران حیات در آن میزیستهاند نمود، بلکه آیهی شریفه شامل مشاهد متبرکهی آنان نیز میشود. چرا که به تصریح قرآن، شهیدان نزد پروردگار زندهاند و مرزوق، و حال آنکه ایشان از درجاتی بس پایینتر از ائمه علیهمالسلام برخوردار بوده و آنان مقتدا و سالار شهدایند، و بدین ترتیب حیات و ممات برایشان یکسان است و در بارگاه کبریائی حق متعال زنده و جاوید هستند و شاهد بر اعمال امت مرحومهی اسلامی میباشند.
نکتهی دیگر درباره آیهی کریمه آنکه: مقصود از رفع خانهها یا میتواند عمران و به سازی آن باشد چنانکه در آیهی دیگری فرموده:
و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت: (5).
و آن هنگام که ابراهیم پایههای خانههای خدا را بالا میبرد.
و یا مطلق تعظیم و بزرگداشت آن باشد. و تردیدی نیست که از آشکارترین مصادیق آن، بنیاد و تجدید بنای مشاهد متبرکه، در هنگام ویرانی میباشد تا دیگر مراتب بزرگداشت چون زیارت و عبادت در آنجا به سهولت و آسایش انجام پذیرد، و قبه و بارگاه آنان محلی برای ذکر و تسبیح خداوند بوده و چون آتش فروزان در شب تار، هدایتگر مردم به یافتن گمشدههایشان گردد.
3. در قرآن مجید آیتی دیگر است که دال بر مشروعیت بنا بر مراقد صالحین و ساختن مسجد بر مدفن پاک آنان است، و آن سخن خدای تعالی است که میفرماید:
و قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتخذن علیهم مسجدا. (6).
و آنانکه بر امرشان غلبه یافتند (به اصحاب کهف دست یافتند) گفتند هر آینه بر آنان مسجدی بنا خواهیم نهاد.
تفصیل ماجرا آن است که چون مؤمنان و پاداش آنان: بیدروس، که موحد بود به اصحاب کهف دست یافتند و بر فوتشان آگاه شدند، بیدروس دستور داد که آنان را در همان مکان خود باقی نهند و مسجدی جنب دهانهی غار سازند تا مردم بدانجا آمده و به عبادت حق متعال پرداخته و از آن محل تبرک جویند. (7).
و این فرمایش خدای سبحان، هر چند که بیانگر عملی از اعمال امم پیشین میباشد، اما مقرون به تأیید و عدم انکار است، و هر حکم که چنین باشد، طبق قاعدهی استصحاب حکم آن باقی است. و اگر هم اشکال شود که شرایع پیشین همگی نسخ شدهاند، باید گفت این سخن صحیح است اما نه بدین معنی که اسلام بر تمامی دستورات آنها خط بطلان کشیده باشد، بلکه برخی از آن سنتها چون دستورات دهگانهی ابراهیم خلیل علیهالسلام (8) را ابقا نموده و آنها را تأیید کرده است.
و چون شرع اقدس الهی بنای مسجد را، بر قبور اهل کهف که از اولیای صالح خداوند بودهاند اجازه فرموده، تا اینکه در آن عبادت شود و مردم از آن مکان مقدس تبرک جویند، همین حکم را هم دربارهی جانشینان آخرین پیامبر خود صلوات الله علیهم اجمعین، که مقامشان بس والاتر از اصحاب کهف میباشد، جاری ساخته است.
شاهد بر این امر، سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که میبینیم چون عثمان بن مظعون در میگذرد، حضرتش صلی الله علیه و آله دستور میفرماید سنگی بر بالای قبر وی نهند و استدلال میفرماید که این علامتی است برای برادر
حضرتش که چون دیگر افراد خاندان او درگذشتند آنها را در جنب او دفن سازند. و همین سنگ بود که مروان بن حکم آن را برداشت و بر قبر عثمان بن عفان نهاد؛ بنی امیه در این باره با او به گفتگو پرداختند، گفتند: چگونه سنگی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاده برمیداری؟ و او به سخن آنان اعتنایی ننمود. (9).
و چون قرار نهادن سنگ برای شناخت قبر به کار رود، تردیدی نیست که بنای مرقد و بارگاه، بر مدفن اولیای الهی، این امر را بهتر محقق ساخته و رجحان بیشتری در نشانه و علامتگذاری دارد.
علاوه بر آنکه این اهتمام رسول خدا صلی الله علیه و آله، برای شناساندن قبر عثمان، بدون اینکه این شیوه را در مورد دیگر مسلمانان معمول فرماید، نشانگر آن است که برخی از اهل اسلام، بر بعضی دیگر از لحاظ علم و تقوا و معرفت برتری دارند. در این صورت واضح است که بنیاد نهادن بنائی بر قبور انبیا و اوصیایشان و اولیای الهی، بطور بسیار بهتری امتیاز فوق را آشکار ساخته و نشانهای است دال بر علو شأن و عظمت مقام آنان.
چنانکه فاطمهی زهرا سلام الله علیها، قبر حمزهی سیدالشهدا را زیارت نموده و آن را مرمت و به سازی میفرمود، و قبر او را به نهادن سنگی علامت گذارده بود. (10) و این عمل حضرتش سلام الله علیها بیانگر آن است که عمران قبر و مواظبت از آن، تا آثار آن از بین نرود و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله عملی مقبول و شناخته شده بوده و الا سرور زنان عالم علیها سلام الله که وحی در خانهاش نازل میگشته بدان کار مبادرت نمیورزید. البته درست نمودن و اصلاح قبر به حسب زمانهای مختلف، متفاوت میباشد؛ زمانی اصلاح قبر به جمع کردن خاک آن و نهادن سنگی بر آن بوده و زمانی اقتضای آن دارد که بر آن قبهای بنا شود یا دیواری پیرامون آن بسازند.
و بدین خاطر نبی اکرم صلی الله علیه و آله را در اطاق عایشه، که سقف آن را شاخههای نخل تشکیل میداد دفن نمودند و نخستین کسی که آن را با خشت
گلی بنا نهاد عمر بن خطاب بود. (11).
سپس عبدالله بن زبیر، دیوارهای پیرامون مرقد حضرتش را فروریخت و آنها را به طور مستحکم و مرتفعی بنا نهاد. در سال 193 هارون به والی خود در مدینه: ابوالبختری، دستور داد که برای مرقد مطهر سقف بسازد. همچنانکه متوکل در سال 242 به حاکم خویش بر حرمین شریفین: مکه و مدینه، موسوم به اسحاق بن سلمه، امر نمود که مدفن شریف را با سنگ مرمر بطور مستحکم بنا سازد.
در «اوراق بغدادیه» تألیف سید ابراهیم راوی آمده است که چون مسلمین، شام و بیت المقدس را فتح کردند، بر قبور پیامبران علیهمالسلام بناهائی مشاهده نمودند که آنها را ویران نساختند، که از مشهورترین آنها، بنای قبر ابراهیم خلیل علی نبینا و آله و علیهالسلام بود که عمر آن را ملاحظه کرد و فرمان به ویرانی آن نداد.
و خواننده به نیکی میداند که این عملی که صحابه از آن ممانعت به عمل نیاوردهاند به ویژه آنکه در میان آنها، از خلفا نیز افرادی بودهاند، دلیلی قوی بر متعارف بودن و جواز بنا بر قبور است.
محمد بن حنفیه متوفی سال 81 هجری روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمهی بنت اسد را در مسجدی که امروزه به نام او مشهور است دفن ساختند. سمهودی نیز گوید که بر قبر او، مسجدی قرار داشته که به واسطهی آن قبرش در آن زمان شناخته میشد، (12) کما اینکه بر قبر حمزه هم در آن زمان مسجدی وجود داشته است. (12).
عباس بن عبدالمطلب هم قبه و بارگاهی داشته که در آن امام حسن و حضرت سجاد (13) و امام باقر (14) و حضرت صادق (15) علیهم السلام دفن
میباشند، پس در قرن اول و دوم این قبه بر قبر عباس برقرار بوده است.
خطیب بغدادی متولد سال 392 هجری، در زندگی امام کاظم علیهالسلام مینگارد که وی در آرامگاه شونیزیه (مقابر قریش) در خارج از قبه دفن میباشد و قبرش در آنجا مشهور و مورد زیارت است… که این دلالت بر آن دارد که در هنگام وفات حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام قبهای در قبرستان قریش (مقابر قریش) وجود داشته است.
تمام این شواهد تاریخی شاهد بر آن میباشد که وضع قبه و بارگاه بر قبور، نزد مسلمین متعارف بوده و علمای آن عصر، که به احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله آگاهی بیشتری داشتند بر آن اشکال نگرفته و مورد طعن و انکارش قرار ندادهاند، و از همین رو خلفا از بنای آرامگاه بر قبور اسلافشان امتناع نورزیدند، چنانکه هارون بر مرقد مطهر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بارگاهی بنا نهاد (16) و مأمون هم بر قبر پدرش چنین نمود (17)؛ با وجود آنکه عصر او مملو از علمایی چون شافعی، ابنحنبل، سفیان بن عیینه و دیگران بوده است، و هیچیک از آنها بر او ایرادی نگرفتهاند.
پس از درگذشت معز از پادشاهان آل بویه در سال 356، او را در خانهاش دفن کردند، سپس او را به آرامگاهی که در مقابر قریش برایش ساخته بودند انتقال دادند. ابنوکیع شاعر در گذشته به سال 393 در مقبرهی بزرگ در بارگاهی که برایش ساخته شده بود مدفون گردید. ابوتمام در گذشته به سال 271 نیز پس از وفات وی، نهشل بن حمید طوسی، بارگاهی بر قبر وی بنا نهاد.
بدین لحاظ سخنان برخی که میگویند این قبه و بارگاهها از قرن پنجم پدید آمده و از بدعتهائی است که در زمان شارع مقدس وجود نداشته است، دروغ محض بوده و هیچ مدرکی بر سخن خود ندارند.
بنابراین از همهی آنچه یادآور شدیم به دست میآید که بنای بر قبور و
عمارت و تجدید بنای آن، عملی مقبول امت اسلامی بوده و هیچ ایرادی بر آن وجود نداشته است. و این امر در مورد مراقد اولیای مقرب الهی و شهدا و صدیقین و علمای صالح، از تأکید و اهمیت بیشتری برخوردار و نشان دهندهی شخصیت و مقام فرد در گذشته میباشد، و شخص زائر با زیارت مرقد او و عبادت در کنار آن به اعمالی که محبوب خدای تعالی میباشد، دست مییابد.
بر این امر علمائی که بیشتر از همه امت، به موارد امر و نهی دین الهی آگاه هستند متفق القول میباشند، و بلکه علاوه بر بنا، تزیین و استفاده از فرش و پرده و هر چه که نشانگر احترام و بزرگداشت آنان است را هم مورد تأکید قرار دادهاند.
و آنان بعد از اینکه این امر را، مورد اجماع و متفق علیه میدانند، مدعی آنند که آن از شعائر مورد رضای خداوند بوده و ائمهی اطهار علیهمالسلام با وجود آنکه برخی از آن بناها در زمانشان بر قبور وجود داشته است، نه تنها آنها را مورد انکار و ایراد قرار ندادهاند، بلکه احادیث بسیاری که از آنان در این باره روایت شده، دال بر میل و رضای آنان بدان امر میباشد. چنانکه از جمله دستور به ایستادن در کنار درب حرم و خواندن اذن دخول و دعا در هنگام مشاهدهی گنبد مرقد مطهر و غیره فرمودهاند که همگی آنها متوقف بر وجود درب و گنبد و عتبه که لازمهی آن ایجاد بناست میباشد. پس اگر بنائی بر قبر ساخته نشود کجا درب و گنبد و عتبه وجود دارد که نزد آنها اذن دخول و دعا خوانده شود؟!
از احادیث صریحی که دربارهی بنای بر مشاهد مشرفهی ائمهی اطهار علیهمالسلام وارد شده، حدیث امام صادق علیهالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله میباشد، که در آن فرمودهاند:
خداوند سبحان دلهای بندگان برگزیده و شریف خود را مشتاق شما نموده و آنان (در راه ولای شما) متحمل آزار و خواری میشوند. آنها برای تقرب به خدای تعالی و از روی محبت به پیامبرش، قبور شما را بسیار زیارت میکنند. ایشان هستند که خصوصا مورد شفاعت من قرار میگیرند و وارد
حوضم گشته، و فردای قیامت در بهشت، به دیدار من نائل میآیند.
ای علی! هرکه قبرهای شما را آباد سازد و به حفاظت آن (از ویرانی) پردازد، پس گوئی که سلیمان را بر بنای بیت المقدس یاری نموده است…
اما پست مردمانی پیدا میشوند که به زوار شما بدگوئی میکنند و زیارت آنان را همچون عمل زن زناکار ننگ میشمارند. آنان بدترین افراد امتم هستند و شفاعتم شامل حالشان نمیشود. (18).
در این صورت اشکالی در جهت تخصیص احکام عامی که نهی از گچکاری قبر و تجدید بنای آن دارند نمیباشد. بلکه صاحب «جواهر» – أعلی الله مقامه – ادعا نموده که: «جواز ساختن بنا بر قبور ائمهی اطهار علیهمالسلام و اولیاء و صلحا از ضروریات مذهب، بلکه از (ضروریات) دین است«.
با وجود آنکه نهی از عمارت قبر، معارض با احادیثی است که از جهت سند و دلالت و کثرت موارد قویتر میباشد. از آن جمله حدیث صفوان است که گوید: امام صادق علیهالسلام قبر جدش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت نمود و فضیلت زیارت حضرتش را یادآور گشت – تا آنجا که گفت: – به من مقدار وجهی عنایت فرمود و من قبر را با آن درست نمودم. (18).
یونس بن یعقوب اظهار میدارد که:
امام کاظم علیهالسلام چون از بغداد بازگشتند، دختری از ایشان در «فید» درگذشت. حضرت وی را در همانجا دفن نمود و یکی از خویشان خود را دستور فرمود که قبر وی را گچکاری نموده و بر لوحی (گلین) بر قبرش اسمش را بنگارد. (19).
و مادر حضرت حجت علیهالسلام هم، در دوران امام عسکری علیهالسلام درگذشت و در خانهی امام سلام الله علیه دفن شد و حضرت بر لوح قبر او نوشتند: «این قبر مادر محمد عجل الله فرجه است، و در قبر نهاده شد«. (20).
و این امر، مختص فرزندان و افراد خانوادهی ائمهی هدی علیهمالسلام نبوده، بلکه به عادت معمول برای شناسائی فرد در گذشته و مشتهر ساختن نام و یاد او مورد اجرا قرار میگرفته است. و بدین لحاظ، این شیوهی دربارهی انبیاء و ائمه علیهمالسلام و علمای صالح سزاوارتر و مؤکدتر و از رجحان بیشتری برخوردار است.
و مراد از بنای مکروه، همانگونه که مقدس اردبیلی و کاشف الغطاء بر آن تصریح کردهاند، بنائی است که بر بالای قبر ساخته شود، به گونهای که قبر در زیر دیوار قرار گیرد، که این شیوه مناسب حرمت صاحب قبر نمیباشد؛ اما بنای متعارف و متداول، به طوری که بر فراز قبر گنبدی بنا نهند، شامل نهی وارده نمیشود؛ کما اینکه در این رابطه تزئین گنبد و نهادن صندوقهای مزین و پارچههای نفیس بر قبر و وقف نمودن آنها، هیچ اشکال و ایرادی ندارد و مشمول نهی مزبور نمیگردد.
ما در ذیل نام علمای شیعه را که متعرض این حکم، دربارهی عمارت قبور شدهاند به ترتیب سال وفاتشان یادآور میشویم:
– سید عبدالکریم ابنطاووس در «فرحة الغری«، متوفی 693 ه. ق.
– شهید اول در «ذکری«، و «دروس«، متوفی 786 ه. ق.
– محقق کرکی در «جامع المقاصد«، متوفی 933 ه. ق.
– شهید ثانی در «روض الجنان«، متوفی 966 ه. ق.
– مقدس اردبیلی در «شرح ارشاد«، متوفی 993 ه. ق.
– سبزواری در «ذخیره«، متوفی 1090 ه. ق.
– شیخ حر عاملی در «وسائل الشیعة«، متوفی 1104 ه. ق.
– علامهی مجلسی در «بحار» و «مرآة العقول«، متوفی 1110 ه. ق.
– سید جواد عاملی در «مفتاح الکرامة«، متوفی 1226 ه. ق.
– کاشف الغطاء در «نهج الرشاد» ص 71، متوفی 1228 ه. ق.
– سید علی در «ریاض«، متوفی 1231 ه. ق.
– میرزای قمی در «غنائم«، متوفی 1231 ه. ق.
– نراقی در «مستند«، متوفی 1244 ه. ق.
– کرباسی در «منهاج الهدایه«، متوفی 1262 ه. ق.
– صاحب «جواهر» در مجموعهی نفیس خود، متوفی 1266 ه. ق.
– علامهی نوری در «مستدرک وسائل الشیعة«، متوفی، 1320 ه. ق.
1) حج، 32.
2) حج، 30 و 36.
3) نور، 36.
4) مائده، 97.
5) بقره، 127.
6) کهف، 21.
7) زمخشری در کشاف، نیشابوری در غرائب القرآن، ابوالسعود در تنویر المقباس، بغوی در معالم التنزیل (در حاشیهی تفسیر خازن(، طبرسی در مجمع البیان و فیض در تفسیر صافی متذکر این حکایت شدهاند. و خازن در تفسیر خود اضافه نموده که پادشاه مزبور، عید بزرگی برای آنان مقرر نمود و دستور داد هر ساله در آن محل، مراسم بزرگداشتی برپا سازند.
8) پنج مورد از این سنتها در سر میباشد که عبارت است از: گرفتن شارب، اصلاح سر و ریش، مسواک و خلال نمودن دندان. و آن پنج مورد که در بدن میباشد بدین قرار است: ختنه، گرفتن ناخن، غسل جنایت، خود را با آب (در هنگام تخلی) شستن و زدودن موهای زائد بدن. مجمع البیان، ج 1، ص 200؛ ذیل تفسیر آیهی 124 سورهی بقره.
9) وفاء الوفاء، سمهودی، ج 2، ص 85.
10) همان مدرک، ج 2، ص 112.
11) همان مدرک، ج 1، ص 383.
12) تاریخ المدینة، ج 2، ص 88 و 105.
13) تاریخ ابنخلکان، در سرگذشت امام سجاد علیهالسلام.
14) صواعق المحرقه، ص 120.
15) تاریخ ابنخلکان، در شرح حال ایشان.
16) عمدة الطالب، حبیب السیر.
17) روضة الصفا.
18) فرحة الغری، ص 31 و 41.
19) کافی، تهذیب، استبصار.
20) کمال الدین، ص 140. و قبلا از فهرست نجاشی نقل نمودیم که وی بعد از امام حسن عسکری علیهالسلام هم در قید حیات بود.