جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بنا و عمران مشاهد متبرکه

زمان مطالعه: 11 دقیقه

شک نیست که عمران و آبادانی قبور اولیای مقرب خداوند مخصوصا آنانکه به شرف زوال ناپذیر انتساب به اهل بیت وحی علیهم‏السلام مفتخر می‏باشند، تا چه رسد به اینکه در ردیف اهل علم و تقوا و فضیلت هم به شمار روند، عملی مقبول به حق و سزاوار است. برخی از دلائلی که در این رابطه اقامه می‏شوند به قرار زیر می‏باشد:

1. این عمران از تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی است:

و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب: (1).

و هر کس نشانه‏ها و آیات خدا را بزرگ دارد، پس این کار از تقوا و خداترسی قلبهاست.

و این شیوه از مواردی است که دارای حرمت خاص خود می‏باشد و

خدای تعالی در این باره فرموده است:

و من یعظم حرمات الله فهو خیر له: (2).

و هر کس حرمتهای خدا را بزرگ دارد، پس آن برای او بهتر است.

و چون حیوان قربانی در حج از شعائر خدای سبحان است:

و البدن جعلناها لکم من شعائر الله. (2).

و «بدن» نیست مگر حیوانی که در راه اجرای رضا و فرمان الهی ذبح شود؛ و شعار در آن ذبح آن است، پس در این صورت چگونه عمل ولیی از اولیای مقرب الهی که خون پاک خود را در راه پایداری و گسترش دین مبین اسلام ریخته، از جمله‏ی شعائر و دارای حرمت و احترام نباشد که بزرگداشت آن واجب است، به این نحو که مرقد مطهرش را عمران نمود و به زیارت آن پرداخت و در آنجا به عبادت حق متعال مشغول شد؟ کما اینکه لازمه‏ی امر به طواف خانه‏ی خدا، آبادسازی آن زمانی که در شرف ویرانی باشد، است.

2. مردان برخاسته از خاندان رسالت در خانه‏ها و سراهایی می‏باشند که خداوند فرموده است:

فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه: (3).

در خانه‏هائی که خداوند اجازه داده که رفیع و بلندپایه گردد و نام او در آنها یاد شود.

و مقصود از خانه، جائی است که دارای سقف باشد، و بدین لحاظ قرآن کریم آن را بر کعبه‏ی معظمه اطلاق نموده است:

الکعبة البیت الحرام (4).

همچنانکه مقصود از «بیت» مطلق مساجد یا مساجد چهارگانه:

مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و مسجد بصره نمی‏باشد، چرا که هر

جا در قرآن از مساجد یاد شده کلمه‏ی مسجد بدون اشاره به «بیت» ذکر گشته است. مانند آیات شریفه‏ی زیر که شاهد بر این امرند:

لمسجد اسس علی التقوی. (توبه، 108(.

عند کل مسجد (اعراف، 29(.

و الذین اتخذوا مسجدا (توبه، 107(.

لنتخذن علیهم مسجدا (کهف، 21(.

شطر المسجد الحرام (بقره، 144(.

و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام (بقره، 191(.

از طرف دیگر، مساجد به مقتضای تشریعشان، عاری از سر پناه بوده و سقف به جهت حفظ جماعت و عبادتگزاران از سرما و گرما بر آن احداث شده است، و بدین لحاظ، اطلاق بیت بر آنها صحیح نیست، زیرا که آن نشانگر محلی مسقف بوده و به غیر آن گفته نمی‏شود. و از همین رو است که بر خیمه‏های پشمینه‏ی اعراب در بیابان، بیت اطلاق می‏شود.

و همانگونه که مقصود از آن خانه‏هائی که واجب است که رفیع و بلند پایه گردد و نام خدا در آنها ذکر شود، مساجد نیست، کعبه‏ی معظمه هم نمی‏تواند مراد باشد. زیرا کلمه‏ی «بیوت» در آیه به صورت جمع آمده و «کعبه» به شکل مفرد است. بدین لحاظ مقصود مسلم می‏تواند خانه‏هائی باشد که محل ذکر خداوند و دعوت به سوی او قرار گیرد؛ که این امر به زبان ساکنان آنها و یا به اعمال و جهادشان در راه خدای تعالی صورت پذیرد و تجلیگاه انوار الهی قرار گیرد.

از طرف دیگر چون ما خانه‏های دنیا را جستجو نمائیم، خانه‏هائی که مصداق تمام عیار آیه‏ی شریفه باشد نمی‏یابیم مگر بیوت رسول الله و آل اطهرش صلی الله علیه و علیهم را. زیرا آنان بودند که نهایت کوشش خود را در راه اعلای کلمه‏ی توحید و هدایت خلق به سوی شرع مقدس انجام دادند، تا آنجا که در این راه حتی خون مطهر خود را هم حاضر شدند به پای نهال نوبنیاد اسلام بریزند. و این علاوه بر آن است که امامان ما سلام الله علیهم اجمعین در خانه‏های خود

شب هنگام و روزها سراپا غرق عبادت بوده و آنی از عبودیت و تلاوت قرآن غافل نمی‏شدند، و بدین ترتیب اسوه‏ی مردمان در سلوک به سوی او بودند.

و البته از فهم سلیم به دور است که خانه‏های آنان را منحصر و محدود به مساکنی که در دوران حیات در آن می‏زیسته‏اند نمود، بلکه آیه‏ی شریفه شامل مشاهد متبرکه‏ی آنان نیز می‏شود. چرا که به تصریح قرآن، شهیدان نزد پروردگار زنده‏اند و مرزوق، و حال آنکه ایشان از درجاتی بس پایینتر از ائمه علیهم‏السلام برخوردار بوده و آنان مقتدا و سالار شهدایند، و بدین ترتیب حیات و ممات برایشان یکسان است و در بارگاه کبریائی حق متعال زنده و جاوید هستند و شاهد بر اعمال امت مرحومه‏ی اسلامی می‏باشند.

نکته‏ی دیگر درباره آیه‏ی کریمه آنکه: مقصود از رفع خانه‏ها یا می‏تواند عمران و به سازی آن باشد چنانکه در آیه‏ی دیگری فرموده:

و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت: (5).

و آن هنگام که ابراهیم پایه‏های خانه‏های خدا را بالا می‏برد.

و یا مطلق تعظیم و بزرگداشت آن باشد. و تردیدی نیست که از آشکارترین مصادیق آن، بنیاد و تجدید بنای مشاهد متبرکه، در هنگام ویرانی می‏باشد تا دیگر مراتب بزرگداشت چون زیارت و عبادت در آنجا به سهولت و آسایش انجام پذیرد، و قبه و بارگاه آنان محلی برای ذکر و تسبیح خداوند بوده و چون آتش فروزان در شب تار، هدایتگر مردم به یافتن گمشده‏هایشان گردد.

3. در قرآن مجید آیتی دیگر است که دال بر مشروعیت بنا بر مراقد صالحین و ساختن مسجد بر مدفن پاک آنان است، و آن سخن خدای تعالی است که می‏فرماید:

و قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتخذن علیهم مسجدا. (6).

و آنانکه بر امرشان غلبه یافتند (به اصحاب کهف دست یافتند) گفتند هر آینه بر آنان مسجدی بنا خواهیم نهاد.

تفصیل ماجرا آن است که چون مؤمنان و پاداش آنان: بیدروس، که موحد بود به اصحاب کهف دست یافتند و بر فوتشان آگاه شدند، بیدروس دستور داد که آنان را در همان مکان خود باقی نهند و مسجدی جنب دهانه‏ی غار سازند تا مردم بدانجا آمده و به عبادت حق متعال پرداخته و از آن محل تبرک جویند. (7).

و این فرمایش خدای سبحان، هر چند که بیانگر عملی از اعمال امم پیشین می‏باشد، اما مقرون به تأیید و عدم انکار است، و هر حکم که چنین باشد، طبق قاعده‏ی استصحاب حکم آن باقی است. و اگر هم اشکال شود که شرایع پیشین همگی نسخ شده‏اند، باید گفت این سخن صحیح است اما نه بدین معنی که اسلام بر تمامی دستورات آنها خط بطلان کشیده باشد، بلکه برخی از آن سنتها چون دستورات دهگانه‏ی ابراهیم خلیل علیه‏السلام (8) را ابقا نموده و آنها را تأیید کرده است.

و چون شرع اقدس الهی بنای مسجد را، بر قبور اهل کهف که از اولیای صالح خداوند بوده‏اند اجازه فرموده، تا اینکه در آن عبادت شود و مردم از آن مکان مقدس تبرک جویند، همین حکم را هم درباره‏ی جانشینان آخرین پیامبر خود صلوات الله علیهم اجمعین، که مقامشان بس والاتر از اصحاب کهف می‏باشد، جاری ساخته است.

شاهد بر این امر، سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که می‏بینیم چون عثمان بن مظعون در می‏گذرد، حضرتش صلی الله علیه و آله دستور می‏فرماید سنگی بر بالای قبر وی نهند و استدلال می‏فرماید که این علامتی است برای برادر

حضرتش که چون دیگر افراد خاندان او درگذشتند آنها را در جنب او دفن سازند. و همین سنگ بود که مروان بن حکم آن را برداشت و بر قبر عثمان بن عفان نهاد؛ بنی امیه در این باره با او به گفتگو پرداختند، گفتند: چگونه سنگی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاده برمی‏داری؟ و او به سخن آنان اعتنایی ننمود. (9).

و چون قرار نهادن سنگ برای شناخت قبر به کار رود، تردیدی نیست که بنای مرقد و بارگاه، بر مدفن اولیای الهی، این امر را بهتر محقق ساخته و رجحان بیشتری در نشانه و علامتگذاری دارد.

علاوه بر آنکه این اهتمام رسول خدا صلی الله علیه و آله، برای شناساندن قبر عثمان، بدون اینکه این شیوه را در مورد دیگر مسلمانان معمول فرماید، نشانگر آن است که برخی از اهل اسلام، بر بعضی دیگر از لحاظ علم و تقوا و معرفت برتری دارند. در این صورت واضح است که بنیاد نهادن بنائی بر قبور انبیا و اوصیایشان و اولیای الهی، بطور بسیار بهتری امتیاز فوق را آشکار ساخته و نشانه‏ای است دال بر علو شأن و عظمت مقام آنان.

چنانکه فاطمه‏ی زهرا سلام الله علیها، قبر حمزه‏ی سیدالشهدا را زیارت نموده و آن را مرمت و به سازی می‏فرمود، و قبر او را به نهادن سنگی علامت گذارده بود. (10) و این عمل حضرتش سلام الله علیها بیانگر آن است که عمران قبر و مواظبت از آن، تا آثار آن از بین نرود و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله عملی مقبول و شناخته شده بوده و الا سرور زنان عالم علیها سلام الله که وحی در خانه‏اش نازل می‏گشته بدان کار مبادرت نمی‏ورزید. البته درست نمودن و اصلاح قبر به حسب زمانهای مختلف، متفاوت می‏باشد؛ زمانی اصلاح قبر به جمع کردن خاک آن و نهادن سنگی بر آن بوده و زمانی اقتضای آن دارد که بر آن قبه‏ای بنا شود یا دیواری پیرامون آن بسازند.

و بدین خاطر نبی اکرم صلی الله علیه و آله را در اطاق عایشه، که سقف آن را شاخه‏های نخل تشکیل می‏داد دفن نمودند و نخستین کسی که آن را با خشت

گلی بنا نهاد عمر بن خطاب بود. (11).

سپس عبدالله بن زبیر، دیوارهای پیرامون مرقد حضرتش را فروریخت و آنها را به طور مستحکم و مرتفعی بنا نهاد. در سال 193 هارون به والی خود در مدینه: ابوالبختری، دستور داد که برای مرقد مطهر سقف بسازد. همچنانکه متوکل در سال 242 به حاکم خویش بر حرمین شریفین: مکه و مدینه، موسوم به اسحاق بن سلمه، امر نمود که مدفن شریف را با سنگ مرمر بطور مستحکم بنا سازد.

در «اوراق بغدادیه» تألیف سید ابراهیم راوی آمده است که چون مسلمین، شام و بیت المقدس را فتح کردند، بر قبور پیامبران علیهم‏السلام بناهائی مشاهده نمودند که آنها را ویران نساختند، که از مشهورترین آنها، بنای قبر ابراهیم خلیل علی نبینا و آله و علیه‏السلام بود که عمر آن را ملاحظه کرد و فرمان به ویرانی آن نداد.

و خواننده به نیکی می‏داند که این عملی که صحابه از آن ممانعت به عمل نیاورده‏اند به ویژه آنکه در میان آنها، از خلفا نیز افرادی بوده‏اند، دلیلی قوی بر متعارف بودن و جواز بنا بر قبور است.

محمد بن حنفیه متوفی سال 81 هجری روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه‏ی بنت اسد را در مسجدی که امروزه به نام او مشهور است دفن ساختند. سمهودی نیز گوید که بر قبر او، مسجدی قرار داشته که به واسطه‏ی آن قبرش در آن زمان شناخته می‏شد، (12) کما اینکه بر قبر حمزه هم در آن زمان مسجدی وجود داشته است. (12).

عباس بن عبدالمطلب هم قبه و بارگاهی داشته که در آن امام حسن و حضرت سجاد (13) و امام باقر (14) و حضرت صادق (15) علیهم السلام دفن

می‏باشند، پس در قرن اول و دوم این قبه بر قبر عباس برقرار بوده است.

خطیب بغدادی متولد سال 392 هجری، در زندگی امام کاظم علیه‏السلام می‏نگارد که وی در آرامگاه شونیزیه (مقابر قریش) در خارج از قبه دفن می‏باشد و قبرش در آنجا مشهور و مورد زیارت است… که این دلالت بر آن دارد که در هنگام وفات حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام قبه‏ای در قبرستان قریش (مقابر قریش) وجود داشته است.

تمام این شواهد تاریخی شاهد بر آن می‏باشد که وضع قبه و بارگاه بر قبور، نزد مسلمین متعارف بوده و علمای آن عصر، که به احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله آگاهی بیشتری داشتند بر آن اشکال نگرفته و مورد طعن و انکارش قرار نداده‏اند، و از همین رو خلفا از بنای آرامگاه بر قبور اسلافشان امتناع نورزیدند، چنانکه هارون بر مرقد مطهر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بارگاهی بنا نهاد (16) و مأمون هم بر قبر پدرش چنین نمود (17)؛ با وجود آنکه عصر او مملو از علمایی چون شافعی، ابن‏حنبل، سفیان بن عیینه و دیگران بوده است، و هیچیک از آنها بر او ایرادی نگرفته‏اند.

پس از درگذشت معز از پادشاهان آل بویه در سال 356، او را در خانه‏اش دفن کردند، سپس او را به آرامگاهی که در مقابر قریش برایش ساخته بودند انتقال دادند. ابن‏وکیع شاعر در گذشته به سال 393 در مقبره‏ی بزرگ در بارگاهی که برایش ساخته شده بود مدفون گردید. ابوتمام در گذشته به سال 271 نیز پس از وفات وی، نهشل بن حمید طوسی، بارگاهی بر قبر وی بنا نهاد.

بدین لحاظ سخنان برخی که می‏گویند این قبه و بارگاهها از قرن پنجم پدید آمده و از بدعتهائی است که در زمان شارع مقدس وجود نداشته است، دروغ محض بوده و هیچ مدرکی بر سخن خود ندارند.

بنابراین از همه‏ی آنچه یادآور شدیم به دست می‏آید که بنای بر قبور و

عمارت و تجدید بنای آن، عملی مقبول امت اسلامی بوده و هیچ ایرادی بر آن وجود نداشته است. و این امر در مورد مراقد اولیای مقرب الهی و شهدا و صدیقین و علمای صالح، از تأکید و اهمیت بیشتری برخوردار و نشان دهنده‏ی شخصیت و مقام فرد در گذشته می‏باشد، و شخص زائر با زیارت مرقد او و عبادت در کنار آن به اعمالی که محبوب خدای تعالی می‏باشد، دست می‏یابد.

بر این امر علمائی که بیشتر از همه امت، به موارد امر و نهی دین الهی آگاه هستند متفق القول می‏باشند، و بلکه علاوه بر بنا، تزیین و استفاده از فرش و پرده و هر چه که نشانگر احترام و بزرگداشت آنان است را هم مورد تأکید قرار داده‏اند.

و آنان بعد از اینکه این امر را، مورد اجماع و متفق علیه می‏دانند، مدعی آنند که آن از شعائر مورد رضای خداوند بوده و ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام با وجود آنکه برخی از آن بناها در زمانشان بر قبور وجود داشته است، نه تنها آنها را مورد انکار و ایراد قرار نداده‏اند، بلکه احادیث بسیاری که از آنان در این باره روایت شده، دال بر میل و رضای آنان بدان امر می‏باشد. چنانکه از جمله دستور به ایستادن در کنار درب حرم و خواندن اذن دخول و دعا در هنگام مشاهده‏ی گنبد مرقد مطهر و غیره فرموده‏اند که همگی آنها متوقف بر وجود درب و گنبد و عتبه که لازمه‏ی آن ایجاد بناست می‏باشد. پس اگر بنائی بر قبر ساخته نشود کجا درب و گنبد و عتبه وجود دارد که نزد آنها اذن دخول و دعا خوانده شود؟!

از احادیث صریحی که درباره‏ی بنای بر مشاهد مشرفه‏ی ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام وارد شده، حدیث امام صادق علیه‏السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏باشد، که در آن فرموده‏اند:

خداوند سبحان دلهای بندگان برگزیده و شریف خود را مشتاق شما نموده و آنان (در راه ولای شما) متحمل آزار و خواری می‏شوند. آنها برای تقرب به خدای تعالی و از روی محبت به پیامبرش، قبور شما را بسیار زیارت می‏کنند. ایشان هستند که خصوصا مورد شفاعت من قرار می‏گیرند و وارد

حوضم گشته، و فردای قیامت در بهشت، به دیدار من نائل می‏آیند.

ای علی! هرکه قبرهای شما را آباد سازد و به حفاظت آن (از ویرانی) پردازد، پس گوئی که سلیمان را بر بنای بیت المقدس یاری نموده است…

اما پست مردمانی پیدا می‏شوند که به زوار شما بدگوئی می‏کنند و زیارت آنان را همچون عمل زن زناکار ننگ می‏شمارند. آنان بدترین افراد امتم هستند و شفاعتم شامل حالشان نمی‏شود. (18).

در این صورت اشکالی در جهت تخصیص احکام عامی که نهی از گچکاری قبر و تجدید بنای آن دارند نمی‏باشد. بلکه صاحب «جواهر» – أعلی الله مقامه – ادعا نموده که: «جواز ساختن بنا بر قبور ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام و اولیاء و صلحا از ضروریات مذهب، بلکه از (ضروریات) دین است«.

با وجود آنکه نهی از عمارت قبر، معارض با احادیثی است که از جهت سند و دلالت و کثرت موارد قویتر می‏باشد. از آن جمله حدیث صفوان است که گوید: امام صادق علیه‏السلام قبر جدش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت نمود و فضیلت زیارت حضرتش را یادآور گشت – تا آنجا که گفت: – به من مقدار وجهی عنایت فرمود و من قبر را با آن درست نمودم. (18).

یونس بن یعقوب اظهار می‏دارد که:

امام کاظم علیه‏السلام چون از بغداد بازگشتند، دختری از ایشان در «فید» درگذشت. حضرت وی را در همانجا دفن نمود و یکی از خویشان خود را دستور فرمود که قبر وی را گچکاری نموده و بر لوحی (گلین) بر قبرش اسمش را بنگارد. (19).

و مادر حضرت حجت علیه‏السلام هم، در دوران امام عسکری علیه‏السلام درگذشت و در خانه‏ی امام سلام الله علیه دفن شد و حضرت بر لوح قبر او نوشتند: «این قبر مادر محمد عجل الله فرجه است، و در قبر نهاده شد«. (20).

و این امر، مختص فرزندان و افراد خانواده‏ی ائمه‏ی هدی علیهم‏السلام نبوده، بلکه به عادت معمول برای شناسائی فرد در گذشته و مشتهر ساختن نام و یاد او مورد اجرا قرار می‏گرفته است. و بدین لحاظ، این شیوه‏ی درباره‏ی انبیاء و ائمه علیهم‏السلام و علمای صالح سزاوارتر و مؤکدتر و از رجحان بیشتری برخوردار است.

و مراد از بنای مکروه، همانگونه که مقدس اردبیلی و کاشف الغطاء بر آن تصریح کرده‏اند، بنائی است که بر بالای قبر ساخته شود، به گونه‏ای که قبر در زیر دیوار قرار گیرد، که این شیوه مناسب حرمت صاحب قبر نمی‏باشد؛ اما بنای متعارف و متداول، به طوری که بر فراز قبر گنبدی بنا نهند، شامل نهی وارده نمی‏شود؛ کما اینکه در این رابطه تزئین گنبد و نهادن صندوق‏های مزین و پارچه‏های نفیس بر قبر و وقف نمودن آنها، هیچ اشکال و ایرادی ندارد و مشمول نهی مزبور نمی‏گردد.

ما در ذیل نام علمای شیعه را که متعرض این حکم، درباره‏ی عمارت قبور شده‏اند به ترتیب سال وفاتشان یادآور می‏شویم:

– سید عبدالکریم ابن‏طاووس در «فرحة الغری«، متوفی 693 ه. ق.

– شهید اول در «ذکری«، و «دروس«، متوفی 786 ه. ق.

– محقق کرکی در «جامع المقاصد«، متوفی 933 ه. ق.

– شهید ثانی در «روض الجنان«، متوفی 966 ه. ق.

– مقدس اردبیلی در «شرح ارشاد«، متوفی 993 ه. ق.

– سبزواری در «ذخیره«، متوفی 1090 ه. ق.

– شیخ حر عاملی در «وسائل الشیعة«، متوفی 1104 ه. ق.

– علامه‏ی مجلسی در «بحار» و «مرآة العقول«، متوفی 1110 ه. ق.

– سید جواد عاملی در «مفتاح الکرامة«، متوفی 1226 ه. ق.

– کاشف الغطاء در «نهج الرشاد» ص 71، متوفی 1228 ه. ق.

– سید علی در «ریاض«، متوفی 1231 ه. ق.

– میرزای قمی در «غنائم«، متوفی 1231 ه. ق.

– نراقی در «مستند«، متوفی 1244 ه. ق.

– کرباسی در «منهاج الهدایه«، متوفی 1262 ه. ق.

– صاحب «جواهر» در مجموعه‏ی نفیس خود، متوفی 1266 ه. ق.

– علامه‏ی نوری در «مستدرک وسائل الشیعة«، متوفی، 1320 ه. ق.


1) حج، 32.

2) حج، 30 و 36.

3) نور، 36.

4) مائده، 97.

5) بقره، 127.

6) کهف، 21.

7) زمخشری در کشاف، نیشابوری در غرائب القرآن، ابوالسعود در تنویر المقباس، بغوی در معالم التنزیل (در حاشیه‏ی تفسیر خازن(، طبرسی در مجمع البیان و فیض در تفسیر صافی متذکر این حکایت شده‏اند. و خازن در تفسیر خود اضافه نموده که پادشاه مزبور، عید بزرگی برای آنان مقرر نمود و دستور داد هر ساله در آن محل، مراسم بزرگداشتی برپا سازند.

8) پنج مورد از این سنتها در سر می‏باشد که عبارت است از: گرفتن شارب، اصلاح سر و ریش، مسواک و خلال نمودن دندان. و آن پنج مورد که در بدن می‏باشد بدین قرار است: ختنه، گرفتن ناخن، غسل جنایت، خود را با آب (در هنگام تخلی) شستن و زدودن موهای زائد بدن. مجمع البیان، ج 1، ص 200؛ ذیل تفسیر آیه‏ی 124 سوره‏ی بقره.

9) وفاء الوفاء، سمهودی، ج 2، ص 85.

10) همان مدرک، ج 2، ص 112.

11) همان مدرک، ج 1، ص 383.

12) تاریخ المدینة، ج 2، ص 88 و 105.

13) تاریخ ابن‏خلکان، در سرگذشت امام سجاد علیه‏السلام.

14) صواعق المحرقه، ص 120.

15) تاریخ ابن‏خلکان، در شرح حال ایشان.

16) عمدة الطالب، حبیب السیر.

17) روضة الصفا.

18) فرحة الغری، ص 31 و 41.

19) کافی، تهذیب، استبصار.

20) کمال الدین، ص 140. و قبلا از فهرست نجاشی نقل نمودیم که وی بعد از امام حسن عسکری علیه‏السلام هم در قید حیات بود.