جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

برای این مسجد نذر کن‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در چهاردهم رمضان سال 1422 برابر 9 / 9 / 80 جناب آقای حاج نجف بایرام‏پور، فرزند علی 64 ساله اهل و ساکن دهکده قشلاق از توابع گوگان که شخص متدین و مورد وثوق است، در رابطه با کرامت مسجد حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) گوگان حکایتی را چنین شرح داد:

حدودا 45 سال قبل در ایام جوانی، اینجانب را به عنوان مشغول خدمت سربازی از ناحیه اداره نظام وظیفه در شهر گوگان احضار کرده بودند، علی هذا روزی در معیت شش نفر از اهالی قریه مذکور که آنها نیز مشغول بودند به حوزه‏

نظام وظیفه فوق‏الذکر مراجعه و خودمان را معرفی کردیم و چند روز ما را در آنجا نگهداری کردند، سرانجام یک روز از طرف مسئول مربوط به ما اعلام داشتند که: همه مشمولان امروز مرخص و آزادند و می‏توانند به خانه‏های خود بروند و پس از نظافت و شست‏شوی خویش فردا مراجعت نمایند و در ضمن وسایل شخصی – از قبیل ساک و غیره – همراه داشته باشند.

به هر حال، قرار بر این شد که فردا سر وقت مراجعت نماییم تا ما را جهت گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان مورد نظر مسئولین مربوطه اعزام کنند. آن روز موقع عصر بود به دکان آرایشگاه حاج میرزا حسن واقع در شهر یاد آمدم تا سر و صورتم را اصلاح کنم، در لابه‏لای صحبت‏هایم قصه خدمت سربازی را به مسلمانی فوق‏الذکر تذکر دادم، وی در پاسخ اظهار داشت: ما برای مسجد حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) در این جا – گوگان – یک حلقه چاه حفر می‏کنیم و بر دهانه آن یک دستگاه تلمبه خواهیم گذاشت تا از آبش استفاده شود تو برای این مسجد نذر کن تا از خدمت سربازی معاف شوی. من نیز در همان لحظه توی دلم مبلغی را برای مسجد مقدس نذر کردم.

به هر حال پس از این قصه به قریه آمدم، فردای آن روز به اتفاق رفقایم که شش نفر بودند، به حوزه نظام وظیفه مراجعه کردیم. در همین روز، اسامی همه را از جمله آن شش نفر را خواندند و صدایشان زدند، و به مراکز نظامی اعزام کردند. ولی بنده ماندم، لذا جلو رفته، گفتم: آقا ببخشید چرا مرا اعزام نکردید؟

پاسخ گفتند: لازم نیست تو به خدمت سربازی بروی.

القصه، آن روز من به خانه برگشتم، اما هر روز این قصه را پیگیری می‏کردم و تا چهل روز هر وقت به گوگان می‏رفتم به حوزه نظام وظیفه نیز سر می‏زدم تا تکلیفم را روشن کنند.

در هر صورت، خلاصه جواب ایشان به بنده این شده که: لازم نیست تو به خدمت سربازی بروی و من هم دیگر قضیه را دنبال نکردم و به خانه خودم مراجعت نمودم. حدود یک سال پس از آن تاریخ از طرف دوست وقت قانون خرید خدمت سربازی تصویب و به اجرا گذاشته شد و من مبلغ دویست تومان به حساب دولت وقت واریز کردم و معافیت دائمی گرفتم و از زیر پرچم معاف گردیدم و من این کرامت را جز معجزه قمر بنی‏هاشم حضرت اباالفضل (علیه‏السلام) چیز دیگری نمی‏دانم.

خداوند همه آرزومندان را مشغول الطاف بیکران آن حضرت قرار بدهد.

روز سفید را چو شب از غم سیاه یافت‏

از دیده‏ها شد آب روان چون بعزم‏

شد جانب فرات روان نقد بوتراب‏

عباس ماه اوج بنی‏هاشم آنکه بود

از شرم ماه طلعت او ماه در حجاب‏

از لشگر نفاق ببارید بر تنش‏

ز آن‏گونه تیر و تیغ که بر گلستان سحاب‏

شر را بگوش بانک برادر چو راه یافت‏

روز سفید را چو شب از غم سیاه یافت‏

بر خاک خفته آن قدر چو تازه سرو دید

در خون نهفته آن رخ چون قرص ماه تاب‏

هر دست قطع کرده مواسات نفس را

قاطع دلیل از وی و روشن گواه یافت (1).

زبان حال امام به عباس (علیه‏السلام)

علمدار تویی عباس کی شرط وفا باشد

ز من در همچنین وقتی جدایی کی روا باشد

چه رفتی از برم عباس بیرق سرنگون گردد

کجا بیرق نگون و حرب از من خوش نما باشد

سپاه دشمنان کردند دلیر از قتل تو عباس‏

چو بینندت به خون غلطان سرت از تن جدا باشد

به قتل من شوند اندرم دلیل از راه ظلم و کین‏

تأمل کن دمی مقصود ترک مدعا باشد

برادر تو جوانی از غم صبر نتوانم‏

ببین کز نار هجرانت قد و سرم دو تا باشد

جواب جناب عباس (علیه‏السلام)

برادر جان مکن زاری بیان کن کی روا باشد

به خون غلطان جوانانت تنت اندر بلا باشد

حریم آل پیغمبر به خیمه العطش گویان‏

پریشان موی زینب آن مه برج حیا باشد

پدر کرده وصیت آنکه گردم بهر تو قربان‏

رسیده وقت قرباگاه دشت کربلا باشد (2).


1) اثر طبع جناب آقای حاج عابد اصفهانی (قدس سره) بر گرفته از کتاب وقایع الایام در احوال محرم‏الحرام خیابانی تبریزی.

2) سروده آخوند ملاحسین ارجستانی «ره» برگرفته از کتاب انوار المجالس معظم له.