جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

با نام عباس بدنشان لرزید

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

آقای شیخ‏نیا، مسئول کتابخانه‏ی رضوی در صحن مطهر امام رضا علیه‏السلام کرامتی را این گونه برای من نقل کرد:

در سال 1985 میلادی در جنگ عراق و ایران جزو گردان المهدی علیه‏السلام بودم و بعد از درگیری‏هایی به دست نیروهای عراق اسیر شدم. آنها مرا برای اطلاعات بردند و شکنجه‏ی سختی دادند. و مرا با وسایل مدرن شکنجه می‏دادند و خیلی می‏زدند و می‏گفتند: پس مهدی – که تو او را در دل دوست می‏داری – بیاید و تو را نجات بدهد و از اعدام رهایت نماید؟

گفتم: هر چه می‏خواهید مرا بزنید و بکشید من متوسل به حضرت عباس علیه‏السلام می‏شوم و اعتنایی به شما ندارم. او از شما انتقام می‏گیرد.

به خدا سوگند! همین که نام حضرت عباس علیه‏السلام را بردم، چنان ترس آنها را گرفت و دودستگی میانشان رخ داد و بدنشان لرزید و من به چشم خود دیدم که نام حضرت عباس علیه‏السلام آنها را حیران و سرگردان نمود؛ دیگر مرا نزدند و اهانت نکردند و به من احترام نمودند و مرا با احترام از زندان انفرادی بیرون آوردند. و مرا برای زیارت امام حسین علیه‏السلام و حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام به کربلا بردند و این اولین زیارت من از حرم حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام بود.