شخص پژوهشگر با مشاهدهی اعمال قمر بنیهاشم علیهالسلام در کربلا، چارهای نمییابد جز اینکه اذعان آورد که صفت گرانقدر ایثار و جانبازی، به بهترین وجه در وجود شریف وی متجلی گشته بود. و چون خواننده به سخنان پیشین ما پیرامون بینش و بصیرت ابوالفضل علیهالسلام توجه نماید، آگاه میشود که چگونه عباس علیهالسلام در جبههی کربلا به اعلی مرتبهی فداکاری در یاری برادرش سیدالشهداء علیهالسلام دست یازیده، و از آن هنگام که موکب حسینی از مدینه تا نینوا ره پیمود، دست از رفاه و آسایش دنیا شسته و خود را مهیای قربان ساختن در کوی دوست نمود، تا آنجا که در آن دشت خون، پیکرش را در معرض زخم نیزه و شمشیرها قرار داد و سر و دست و چشمش را یک جا به ارمغان به عالم قدس برد.
آری، با این از جان گذشتگیها لاجرم باید اذعان نمود که قمر بنیهاشم، در پاسداری از سالار شهیدان بر قلهی ایثار نشسته و بر دیگر جانبازان آن عرصهی پیکار حق علیه باطل، بس علو و برتری دارد، زیرا که مواسات او بر اساس عمیقترین بصیرتها قرار داشت، همان بصیرتی که امام صادق علیهالسلام فرمود:
کان عمنا العباس نافذ البصیرة، صلب الایمان:
عموی ما عباس بصیرتی نافذ و عمیق و ایمانی شدید داشت.
و حضرت بقیة الله أرواحنا له الفداء و عجل الله فرجه که آگاه به ضمائر بندگان و
واقف به شخصیت وجودی هر فرد هستند، در تأیید این مواسات، در زیارت ناحیهی مقدسه میفرمایند:
السلام علی أبیالفضل العباس، المواسی أخاه بنفسه، الآخذ لغده من أمسه، الواقی له، الساعی الیه بمائه، المقطوعة یداه. لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل السنبسی الطائی:
سلام بر ابوالفضل العباس، که جان خود را در راه برادرش فدا نمود، از امروز خود را برای فردا (ی قیامت) توشه تهیه ساخت، پاسدار حسین علیهالسلام بود، در اجرای فرمانش برای سیراب سازی خاندانش کوشید و در این راه دو دستش قطع شد. خدا لعنت کند قاتلان او یزید بن رقاد جهنی و حکیم بن طفیل سنبسی طائی را.
امام صادق علیهالسلام نیز در این باره، در برابر قبر اطهرش فرمودهاند:
أشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیک، فنعم الأخ المواسی:
شهادت میدهم که به تحقیق تو برای خدا و پیامبرش و در راه برادرت خیرخواهی نمودی. پس تو چه نیکو برادر ایثارگری بودی!
مشاهده میشود که امام علیهالسلام گواهی میدهند که مواسات عباس علیهالسلام نتیجهی خیرخواهی او برای خدا – که لازمهی دین و یقینش میباشد – و خیرخواهی او برای پیامبر صلی الله علیه و آله – که تمامیت توحید و خداپرستی است – و خیرخواهی برای برادرش سیدالشهداء علیهالسلام – که کمال دین و تمام نعمت، و سبب قبولی اعمال است – میباشد، چنانچه قرآن کریم میفرماید:
الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا: (1).
امروز (روز غدیر خم) دین را برای شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.
و در حدیث شریف (نبوی صلی الله علیه و آله) نیز آمده است:
لو أن عبدا صام و صلی و زکی و لم یأت بالولایة ما قبل الله له عملا أبدا:
اگر بندهای روزه بگیرد و نماز گزارد و زکات بدهد، اما ولایت را نیاورد، خداوند هرگز عملی را از او نمیپذیرد.
[أیها الناس الزموا مودتنا أهل البیت، فانه من لقی الله بودنا دخل الجنة بشفاعتنا، فوالذی نفس محمد بیده لا ینفع عبدا عمله الا بمعرفتنا و ولایتنا: (2).
ای مردم، از دوستی ما خاندان جدا مشوید، زیرا هر که خداوند را با دوستی ما ملاقات کند به شفاعت ما وارد بهشت میشود. قسم به آن که جان محمد در دست اوست، عمل هیچ بندهای به او سود نمیبخشد مگر به معرفت و ولایت ما.] (3).
و نیز توجه به این نکته باید داشت که جلب رضایت پروردگار و پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق اطاعت از ولی امر – که امام معصوم است – حاصل میشود، همانطور که در کتاب الهی آمده است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون: (4).
همانا ولی و صاحب اختیار شما، خدا و پیامبرش و آنانکه ایمان آورده، نماز بپا میدارند و در حال رکوع صدقه میدهند، میباشند. [که به اتفاق تمامی مورخین مقصود این آیه امیرالمؤمنین علیهالسلام است].
برگردیم به سخن حضرت صادق علیهالسلام. امام در حدیث خود منظورشان از خیرخواهی حضرت عباس علیهالسلام در حق سرور مظلومان سلام الله علیه این است که خیرخواهی او در حد خیرخواهیش دربارهی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله – با حفظ شأن و مرتبهی آنان – بوده است. اطاعت دربارهی هر یک از خدا و رسول و امام تحت موضوع واحدی عنوان میشود، و آن خضوع و خشوع و تسلیم در برابر
آنهاست، منتها آن که مراتب آن، متفاوت میباشد. نسبت به خداوند متعال، اطاعت صرف و بالذات است، و در مورد پیامبر، چون مبعوث از جانب اوست، و دربارهی امام چون جانشین آن پیامبر است، اطاعت واجب میباشد، و وجود چنین جانشینی واجب است، زیرا از طرفی پیامبر برای همیشه زنده نیست، و روا نیست که بندگان را پس از آن حضرت چون رمهی بیشبان رها ساخت، و از دیگر سو کتاب خدا پاسخگوی همهی نیازهای امت نیست، چه به خاطر وجود آیات مخصص و مقید و ناسخ و متشابه و… برای همه کس وضوح کامل ندارد، و نیز بدیهی است که شامل جمیع احکام شرعی به طور مفصل نیست؛ از این رو وجود خلیفه ضروری مینماید و اطاعتش لازم. بنابراین، مراد از «مؤمنان» در این آیه و آیهی اولی الأمر (نساء 59) یک چیز است و تنها مصداق آن سرور اوصیا و یازده فرزند معصوم اوست که به تواتر از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله به دست ما رسیده است.
پس آن خیرخواهی که امام سلام الله علیه بر آن اشاره میفرماید، اطاعت از نوع سوم است؛ یعنی اطاعت از امامی که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، و اطاعت از او اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، و اطاعت از رسول خدا اطاعت از خداوند متعال است.
به عبارت واضحتر، حضرت عباس علیهالسلام با آن جانبازی و ایثار خود، امام و پیامبر و خدا را اطاعت نموده و آنان را از خود راضی و خشنود ساخته است.
از طرف دیگر با دقت به عبارت «چه نیکو برادر جانباز و ایثارگری بودی» متوجه میشویم که فداکاری ابوالفضل علیهالسلام و مساوات او در راه سیدالشهداء سلام الله علیه، بر اساس خویشاوندی و برادری نبوده، و نه بخاطر این بوده که وی امام حسین علیهالسلام را سرور خانوادهی خود و بزرگ قوم خویش میدانسته، بلکه عباس – هر چند که بر اساس موارد فوق هم عمل میکرد مورد تقدیر بود – بینش و بصیرت او بس عمیقتر از اینهاست، و جانبازی حضرتش بر پایهی لزوم اطاعت از امام وقت و فداکاری در راه خواست او بوده است. و این ایثارگری است که با جنگیدن در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله، و در نهایت،
مبارزه در راه رضای خداوند سبحان برابری میکند.
از جمله ایثار وی آنکه، چون قدم به شریعهی فرات نهاد، کفی از آب به دست گرفت تا بنوشد، اما حق الیقین و قوت ایمانش مانع گشت و آب از دست بریخت، زیرا که او هیچ بر خود نمیپسندید که لحظهای در سیراب سازی حجت معصوم زمان و حرم حضرتش تأخیر ورزد، هر چند که این تأخیر به نوشیدن جرعه آبی خوشگوار باشد؛ چه او یک لحظه زنده ماندن امام را نیز لازم میدانست و فرقی میان کم یا زیاد بودن آن وجود ندارد، بلکه او این عمل را چون پیروی از دین، بر خود واجب میدید و ترک آن را حرام، چنانکه در آن هنگام فرمود:
تالله ما هذا فعال دینی.
به خدا قسم این (بیوفایی) در شیوهی دین من نیست.
[زیرا او از امام اجازهی آب آوردن گرفته بود و نه آب نوشیدن، و تخلف اگر لحظهای هم باشد تخلف است، و هیهات که او آنی از اطاعت مولایش سرپیچد].
علاوه بر آنکه، سرور ما: علامه شیخ عبدالحسین حلی در «النقد النزیه» ج 1 ص 100 از فخر الذاکرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادی خراسانی نجفی به نقل از «عدة الشهور» نقل میکند که امیرالمؤمنین سلام الله علیه عباس را فراخواند، او را به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت که چون در کربلا به آب دست یافت، تا برادرش تشنه است قطرهای از آن ننوشد، و اینکه ارباب مقاتل گویند عباس علیهالسلام آب از دست بریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش علی مرتضی صلوات الله علیه بوده است.
شاه اخوان صفا ماه بنیهاشم اوست
شد در او صورت و معنی به حقیقت پیوست
ساقی بادهی توحید و معارف عباس
شاهد بزم ازل شمع شبستان الست
در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت
نیست شد از خود و زد پا به سر هر چه که هست
رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان به قربان وفاداری آن باده پرست (5).
1) مائده، 3.
2) بحارالأنوار، ج 27، ص 193 – 192، ح 50.
3) این حدیث توسط مترجم افزوده شده است.
4) مائده، 55.
5) در اینجا مؤلف قطعه شعری به زبان عربی آورده و ما بنا به لحاظ ذوق فارسی این چند بیت را که از قصیدهی مرحوم غروی اصفهانی مشهور به کمپانی است بنا به نقل از دیوان او ص 178 – 177 آوردهایم. (مترجم(.