زمان مطالعه: < 1 دقیقه
در سال 1376 محرم الحرام (شب تاسوعای حضرت، ابوالفضل العباس علیهالسلام) شخصی به نام ولی الله طلایی، فرزند فرج الله اهل گلپایگان، قریه ویست، چشمانش نابینا شده بود به طوری که عصای او را میگرفتند و به اطراف میبردند.
حقیر حاج قنبر علی خوبرو تکیهای به نام امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بسته بودیم. به آقای ولی الله عرض کردم برویم تکیه. دست او را گرفتم و به تکیه رفتیم. عرض کردم: آقای طلایی، بنده از شأن و مقام حضرت ابوالفضل العباس میخوانم و مصیبت او را میخوانم اگر امشب شفا از آقای حضرت ابوالفضل
العباس برای چشمانت نگیریم حاشا به کرامتش و الحمدلله رب العالمین بیست دقیقه یا نیم ساعت مصیبت و شأن و مقام خواندیم، ناگهان به من ضربهای زد که حاج قنبر من تمام نوشتهها بر پردههای نصب شده بر دیوار را میتوانم بخوانم.
قنبر علی خوبرو (پدر شهید)