باری، مولای متقیان علیهالسلام به مدت 25 سال از حق مسلم خویش – خلافت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم – محروم ماند، تا اینکه خلیفهی سوم به دست مردم کشته شد. سپس مردم با آن حضرت بیعت کرده و به خلافتش برگزیدند.
آن حضرت در طول دوران خلافت خود، که تقریبا چهار سال و نه ماه طول کشید، روش و سیرهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفت و حتی الامکان کوشید که به بدعتها و انحرافات موجود پایان دهد. حضرت به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسیع اجتماعی – سیاسی – فرهنگی پرداخت، و پیداست که این اصلاحات با مطامع برخی از متنفذین سازش نداشت و لذا عدهای از صحابه، که پیشاپیش آنها عایشه، طلحه، زبیر و معاویه قرار داشتند، خون خلیفهی سوم را دستاویز قرار داده، سر به مخالفت برداشتند و بنای شورش و آشوبگری را گذاشتند.
ذیلا توجه شما را به گفتاری روشنگر از مرحوم آیةالله علامهی طباطبایی، نویسندهی تفسیرالمیزان، جلب میکنیم:
خلافت علی علیهالسلام در اواخر سال سی و پنج هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و 9 ماه ادامه یافت. علی علیهالسلام در خلافت رویهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول میداشت (1) و غالب تغییراتی را که در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود، به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد (2) و در حقیقت یک نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در برداشت.
علی علیهالسلام نخستین روز خلافت در سخنرانیای که برای مردم نمود چنین گفت: «آگاه باشید گرفتارییی که شما مردم، هنگام بعثت پیغمبر خدا، داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان شده است. باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت که عقب افتادهاند پیش افتند و آنان که بنا روا پیشی میگرفتند عقب افتند (حق است و باطل، و هر کدام اهلی دارد؛ باید از حق پیروی کرد(. اگر باطل بسیار است چیز تازهای نیست و اگر حق کم است گاهی کم نیز پیش میافتد و امید پیشرفت نیز هست.
البته کم اتفاق میافتد که چیزی که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روی نماید» (3).
علی علیهالسلام به حکومت انقلابی خود ادامه داد، و چنان که لازمهی طبیعت هر نهضت انقلابی است، عناصر مخالف که منافعشان به خطر میافتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت برافراشتند و به نام خونخواهی خلیفهی سوم جنگهای داخلی خونینی برپا کردند که تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیهالسلام ادامه داشت. به نظر شیعه، مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفهی سوم دستاویز عوام فریبانهای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در کار نبود (4).
سبب جنگ اول، که جنگ جمل نامیده میشود، غائلهی اختلاف طبقاتی بود که از زمان خلیفهی دوم در تقسیم مختلف بیتالمال پیدا شده بود. علی علیهالسلام پس از آنکه به خلافت شناخته شد مالی در میان مردم بالسویه قسمت فرمود (5)، چنان که سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز همان گونه بود و این روش، زبیر و طلحه را سخت برآشفت و [در نتیجه] بنای تمرد را گذاشتند و به نام زیارت کعبه از مدینه به مکه رفتند و عایشه را، که در مکه بود و با علی علیهالسلام میانهی خوبی نداشت، با خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفهی سوم نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا کردند. (6).
با اینکه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفهی سوم در مدینه بودند و از وی دفاع نکردند (7) و پس از کشته شدن وی [نیز] اولین کسی بودند که از طرف خود و مهاجرین با علی علیهالسلام بیعت کردند (8) و همچنین امالمؤمنین عایشه خود از کسانی بود که مردم را به قتل خلیفهی سوم تحریض میکرد (8) و برای اولین بار که قتل خلیفهی سوم را شنید
به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه، صحابه بودند که از مدینه به اطراف نامهها نوشته مردم را بر خلیفه میشورانیدند.
سبب جنگ دوم، که جنگ صفین نامیده میشود و یک سال و نیم طول کشید، طمعی بود که معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفهی سوم این جنگ را برپا کرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق را ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله میکرد، نه دفاع؛ زیرا خونخواهی هرگز به شکل دفاع صورت نمیگیرد.
عنوان این جنگ، خونخواهی خلیفهی سوم بود؛ با اینکه خود خلیفهی سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود، وی با لشگری از شام به سوی مدینه حرکت نموده آنقدر عمدا در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند، آنگاه به شام برگشته به خونخواهی خلیفه قیام کرد! (9).
و همچنین پس از آنکه علی علیهالسلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه کرد دیگر خون خلیفهی سوم را فراموش کرده قتلهی خلیفه را تعقیب نکرد.
پس از جنگ صفین، جنگ نهروان در گرفت. در این جنگ جمعی از مردم که در میانشان صحابی نیز یافت میشد در اثر تحریکات معاویه در جنگ صفین بر علی علیهالسلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیهالسلام مییافتند میکشتند، حتی شکم زنان آبستن را پاره کرده جنینها را بیرون آورده سر میبریدند (10).
علی علیهالسلام این غائله را نیز خوابانید، ولی پس از چندی در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخی از این خوارج شهید شد.
مرحوم طباطبایی، سپس تحت عنوان «بهرهای که شیعه از خلافت پنج سالهی علی علیهالسلام برداشت» میافزاید:
علی علیهالسلام در خلافت چهار سال و نه ماههی خود، اگر چه نتوانست اوضاع در هم
ریختهی اسلامی را کاملا به حال اولی که داشت برگرداند، ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد:
1. به واسطهی سیرت عادلهی خود، قیافهی جذاب سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به مردم – خاصه به نسل جدید – نشان داد. وی در برابر شوکت کسرایی و قیصری معاویه، در زی فقرا و مانند یکی از بینواترین مردم زندگی میکرد. وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگری را به گدایی و نیرومندی را به ناتوانی ترجیح نداد.
2. با آن همه گرفتاریهای طاقتفرسا و سرگرم کننده، ذخایر گرانبهایی از معارف الهیه و علوم حقهی اسلامی را میان مردم به یادگار گذاشت.
مخالفین علی علیهالسلام میگویند: وی مرد شجاعت بود، نه مرد سیاست! زیرا او میتوانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالفت موقتا از در آشتی و صفا درآمده آنان را، با مداهنه، راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند، سپس به قلع و قمعشان بپردازد.
ولی اینان این نکته را نادیده گرفتهاند که خلافت علی یک نهضت انقلابی بود و نهضتهای انقلابی باید از مداهنه و صورت سازی دور باشد. مشابه این وضع، در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کاری با دعوت وی نداشته باشند؛ ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفت، با اینکه میتوانست در آن روزهای سخت، مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند. اساسا دعوت اسلامی هرگز اجازه نمیدهد که در راه زنده کردن حقی، حق دیگری کشته شود یا باطلی را باطل دیگری رفع نمایند و آیات زیادی در قرآن کریم در این باره موجود است (11).
گذشته از اینکه مخالفین علی علیهالسلام در راه پیروزی و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثناء) فرو گذاری نمیکردند و هر لکه را به نام اینکه صحابی هستند و مجتهدند! میشستند، ولی علی علیهالسلام به قوانین اسلام پایبند بود.
از علی علیهالسلام در فنون متفرقهی عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده (12) و معارف اسلام را (13) در سخنرانیهای خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده [است] (14). وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. [نیز] وی اول کسی است که در اسلام که در فلسفهی الهی غور کرده (15) به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفهی جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده ودر این باب به حدی عنایت به خرج میداد که در بحبوحهی جنگها به بحث علمی میپرداخت (16).
3. گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد (17) که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت، مانند اویس قرنی و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید حجری، وجود دارند که در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهای [از آنها نیز] مصادر اولیهی علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها میباشند (پایان گفتار مرحوم علامهی طباطبایی(. (18).
1) تاریخ یعقوبی: ج 2، صفحهی 154.
2) تاریخ یعقوبی: ج 2، صفحهی 155؛ مروج الذهب: مسعودی، ج 2، صفحهی 364.
3) نهجالبلاغه: خطبهی 15.
4) پس از رحلت پیغمبر اکرم اقلیت انگشت شماری، به پیروی علی علیهالسلام از بیعت تخلف کردند و در رأس این اقلیت از صحابه، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند، و در آغاز خلافت علی علیهالسلام نیز اقلیت قابل توجهی به عنوان مخالف از بیعت سرباز زدند و از جمله متخلفین و مخالفین سرسخت، سعید بن عاص و ولید بن عقبه و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغیرة بن شعبه و غیر ایشان بودند. مطالعهی بیوگرافی این دو دسته. و تأمل در اعمالی که انجام دادهاند و داستانهایی که تاریخ از ایشان ضبط کرده، شخصیت دینی و هدف ایشان را به خوبی روشن میکند. دستهی اولی، از اصحاب خاص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از زهاد و عباد و فداکاران و آزادیخواهان اسلامی و مورد علاقهی خاص پیغمبر اکرم بودند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا به من خبر داد که چهار نفر را دوست دارد و مرا نیز امر کرده که دوستشان بدارم. نام ایشان را پرسیدند، سه مرتبه فرمود: علی، سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه: ج 1 صفحهی 66(. عایشه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر دو امری که بر عمار عرضه شود حتما حقوار شد آنها را اختیار خواهد کرد (همان: ج 1، صفحهی 66(. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: راستگوتر از ابوذر در میان زمین و آسمان وجود ندارد (همان: ج 1 صفحهی 68(. از اینان، در همهی مدت حیات، یک عمل غیر مشروع نقل نشده و خونی بناحق نریختهاند؛ به عرض کسی متعرض نشدهاند، مال کسی را نربودهاند، یا به افساد و گمراهی مردم نپرداختهاند. ولی تاریخ از فجایع اعمال و تبهکاریهای دستهی دوم پر است و خونهای ناحق که ریختهاند و مالهای مسلمانان که ربودهاند و اعمال شرمآور که انجام دادهاند از شماره بیرون است و با هیچ عذری نمیتوان توجیه کرد؛ جز اینکه گفته شود (چنان که جماعت میگویند) خدا از اینان راضی بود و در هر جنایتی که میکردند آزاد بودند و مقررات اسلام که در کتاب و سنت است در حق دیگران وضع شده بوده است!.
5) مروج الذهب: ج 2، صفحهی 362؛ نهجالبلاغه: خطبهی 122؛ یعقوبی: ج 2 صفحهی 160، ابن ابیالحدید: ج 1 صفحهی 180.
6) یعقوبی: ج 2؛ ابیالفداء، ج 1، صفحهی 172؛ مروج الذهب: ج 2، صفحهی 366.
7) تاریخ یعقوبی: جلد 2، صفحهی 154؛ ابوالفداء: ج 1 ص 171.
8) یعقوبی: جلد 2، صفحهی 152.
9) هنگامی که عثمان در محاصرهی شورشیان بود، به وسیلهی نامه از معاویه استمداد کرد. معاویه دوازده هزار لشگر مجهز تهیه کرده به سوی مدینه حرکت نمود، ولی دستور داد در حدود شام توقف نمایند و خودش نزد عثمان آمده آمادگی لشکر را گزارش داد. عثمان گفت: تو عمدا لشکر را در آنجا متوقف کردی تا من کشته شوم، سپس خونخواهی مرا بهانه کرده قیام کنی! (یعقوبی: ج 2، صفحهی 152؛ مروج الذهب: ج 3، صفحهی 25؛ طبری: صفحهی 402(.
10) مروج الذهب: ج 2، صفحهی 415.
11) به شأن نزول آیهی (وانطلق الملأ منهم أن امشوا و اصبروا علی آلهتکم ان هذا لشیء یراد) (سورهی ص آیهی 5) و آیهی (و لولا أن ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا) (سورهی اسراء: آیهی 73) و آیهی (ودوا لو تدهن فیدهنون) (سورهی قلم: آیهی 9) در تفاسیر روایتی مراجعه شود.
12) کتاب الغرر و الدرر آمدی، و متفرقات جوامع حدیث.
13) مروج الذهب: جلد 2، صفحهی 431؛ ابن ابیالحدید: جلد 1، صفحهی 181.
14) اشباه و نظایر سیوطی در نحو؛ ابن ابیالحدید: جلد 1، صفحهی 6.
15) رجوع شود به نهجالبلاغه.
16) در بحبوحهی جنگ جمل، عربی خدمت علی علیهالسلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، تو میگویی خدا واحد است؟ مردم از هر طرف به وی حمله کرده گفتند: ای عرب، مگر پراکندگی قلب و تشویش خاطر علی علیهالسلام را مشاهده نمیکنی که به بحث علمی میپردازی؟! علی علیهالسلام به اصحاب خود فرمود: این مرد را به حال خود بگذارید، زیرا من در جنگ با این قوم هم، جز روشن شدن عقاید درست و مقاصد دین منظوری ندارم. سپس تفصیلا به پاسخ سؤال عرب پرداخت (بحار: ج 2 صفحهی 65(.
17) ابن ابیالحدید: ج 1، صفحهی 9 – 6.
18) شیعه در اسلام: علامه طباطبایی، از انتشارات دارالتبلیغ اسلامی قم، چاپ دوم سال 1348 ش.