اما امیرالمؤمنین علیهالسلام، سخن سرایان از وصف صفاتش عاجز، و نویسندگان از بیان ویژگیهایش ناتوانند. چه میتوان گفت دربارهی کسی که آن هنگام که قریش در شب میلاد حضرتش عجایب و شگفتیهائی مشاهده نمودند که تا آن روز ندیده و نشنیده بودند، به پدرش حضرت ابوطالب علیهالسلام پناه بردند، او نیز در این رابطه فرمود:
ای مردم، امشب دوستی از دوستان خدا و ولیی از اولیای او آشکار میشود که دارندهی تمامی صفات نیک است. وی فرجام بخش جانشینان پیامبران، پیشوای اهل تقوا، یاور دین، براندازندهی مشرکین، مایهی خشم منافقین، زینت عابدان و وصی رسول رب العالمین است. او امام هدایت، ستارهی فروزنده، فروغ بخش تاریکیها، براندازندهی شرک و شبههها و نفس و حقیقت یقین است.
حضرت ابوطالب این سخنان را در شب میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام، در حالی که در محلهها و بازارهای مکه میگردید، پیوسته تکرار میکرد تا اینکه صبح فرا رسید (1).
علی علیهالسلام آن شخصیتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارهاش فرمود:
ضربة علی عمرو بن عبدود تعدل عبادة الثقلین.
ضربت شمشیر علی بر عمرو بن عبدود، با عبادت جن و انس برابر است.
و در جنگ خیبر فرمود:
لاعطین الرایة رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، لا یرجع حتی یفتح.
پرچم نبرد را، به فردی میدهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و
پیامبرش هم او را دوست دارند؛ باز نمیگردد مگر با فتح و پیروزی.
پس پرچم را به دست علی علیهالسلام داد؛ و او با فتح و ظفر جنگ را خاتمه داد (2).
البته در اینجا شایسته است که خصائص و ویژگیهای امیرالمؤمنین علیهالسلام را که اسلام مرهون آنهاست، یادآور شویم، اما به لحاظ رعایت اختصار، از ذکر آنها صرفنظر کرده و تنها بر خود لازم میدانیم که خوانندهی گرامی را دربارهی مطلبی که راویان حدیث و مؤلفین و مورخین دربارهی آن بحث بسیار کردهاند و سخنان گوناگونی در مورد آن رفته است، آگاه سازیم.
این مطلب، اسلام آوردن علی بن ابیطالب علیهالسلام در سن کودکی است، که برخی در آن مناقشه کردهاند؛ و ما در چند فراز زیر به اجمال پیرامون آن سخن خواهیم گفت:
1. ما نمیگوئیم که امیرالمؤمنین علیهالسلام اول فرد مؤمن به اسلام بوده است؛ هر چند که او نخستین همراه و همگام رسول خدا صلی الله علیه و آله در آغاز اسلام و دعوت به توحید میباشد. بلکه ما میگوئیم: علی علیهالسلام چه هنگام کافر بوده است که ایمان بیاورد؟! او و پیامبر صلی الله علیه و آله عارف به دین و تعالیم آن، و قبل از آفرینش آفریدگان، در عالم انوار، غرق در تجلیات توحید حضرت حق جل شأنه بودهاند؛ آن عالمی که مبدأ فیض اقدس است، و نمودش در این جهان آشکار میشود.
آری، آدم علیهالسلام بین آب و گل بود که محمد پیامبر و علی جانشینش بود. صلوات الله علیهم اجمعین.
2. ما مشاهده میکنیم که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، که آگاه به احکام دین خود و بیان کنندهی تکالیف ماست، اسلام پسر عمویش را پذیرفت. چنان که آن هنگام که آیهی و أنذر عشیرتک الأقربین (3) نازل شد و پیامبر صلی الله علیه
و آله را مأمور به ابلاغ رسالت خویش ساخت و همه از قبول آن سرباز زدند، و تنها علی علیهالسلام پاسخ مثبت داد، رسول الله صلی الله علیه و آله اسلام او را پذیرفت، و وی را به عنوان برادر و وصی و جانشین خود معرفی نمود (4)؛ که به این وعدههای خود نیز وفا کرد.
آیا هیچ میتوان تصور نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله در شریعت خود چنین مییافت که به اسلام فردی چون علی علیهالسلام چون در سنین پائین ایمان آورده است نباید اعتنا نمود، و آن را تنها اعلان حمایت او محسوب نماید؟ نه، هرگز چنین نیست! بلکه میبینیم که وی را، بسیار مورد ستایش و تحسین قرار داده و به او چیزهایی را میبخشید که به هیچکس دیگر نبخشید. و این نیست مگر صحه نهادن بر اسلام او، که بر پایههای استواری قرار داشته و از قلبی آگاه و عقلی کامل برخاسته است. پس از این رو او را یاور خود قرار داده و بدین وسیله حمایت او و پدرش را در آینده غنیمت میشمرد.
و چون ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بزرگتر از آن میدانیم که به مبالغه و تعریف بیجا بپردازد؛ هیچ چارهای نمیبینیم جز اینکه بگوییم اسلام علی علیهالسلام از روی بصیرت و ثبات بوده و مقبول و ممدوح خدا و رسول صلی الله علیه و آله گشته است.
همچنان که مولای متقیان علیهالسلام، که خود آگاهترین امت به تعالیم دین بعد از رسول گرامی صلی الله علیه و آله است، بدین مقام افتخار نموده و میفرماید:
أنا الصدیق الأکبر، لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر؛ صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین.
من صدیق اکبر هستم، که هیچکس بعد از من چنین دعوی نتواند کرد مگر
این که به دروغ و افترا کوس صدق و راستی زند. من هفت سال قبل از این که مردم به اسلام گروند، با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز گزاردم (5).
چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به او فرمود:
أنت أول المؤمنین ایمانا و اسلاما.
تو اول فرد مؤمنان از جهت باورداری و اسلام آوردن میباشی.
صحابهی رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز که نسبت به نسلهای بعد، بصیرت بیشتری داشته و از سرچشمهی علم سیراب شده و از منبع اصلی دین بهره جستهاند، حضرتش را بر این امر میستودند.
بر این اساس است که مشاهده میکنیم بسیاری از علما، مؤلفین، شعرا و سایر طبقات امت اسلامی، امیرالمؤمنین علیهالسلام را به عنوان اول فرد مسلمان، مورد ثنا و ستایش قرار دادهاند. در حالی که در مقابل، گروهی را میبینیم که از حقیقت انحراف جسته و بر پایهی گمان باطل خود، این نغمه را ساز میکنند که: «اسلام علی در کوچکی بوده است!«؛ و به این ترتیب میخواهند از مقام حضرتش بکاهند؛ اما هیهات که بتوانند بر راستای وجود شریفش خط انحرافی بکشند؛ هیهات.
3. از تمام اینها گذشته، از اینان میپرسیم: از کجا بدانیم که در اول بعثت، تکلیف منوط و مشروط به سن بلوغ بوده است؟ (به نقل از تواریخ، امیرالمؤمنین علیهالسلام ایمان ظاهری خود را قبل از بلوغ اعلام فرمود(، چه بسا که این حکم نیز همچون دیگر احکامی که تدریجا نازل میشد، بعدا به پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ گشته است. چنان که خفاجی در «شرح شفا» (6) در باب «دعای پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهی یک کودک» از کتاب «برهان» حلبی و کتاب سبکی نقل میکند که:
اشتراط احکام به بلوغ بعد از جنگ احد بوده است.
و از غیر آن دو نفر نقل میکند که این اشتراط بعد از هجرت بوده است.
همچنین در «سیرهی حلبی» (7) آمده است:
کودکان در آن هنگام (سالهای اول پیدایش اسلام) مکلف به انجام دستورات اسلام بودند، و در جنگ خیبر بود که حکم از کودک برداشته شد.
چنان که از «تاریخ بیهقی» نیز نقل میکند که:
اشتراط احکام به بلوغ، از سال اول جنگ خندق یا صلح حدیبیه (سال ششم هجری) بوده، و قبل از آن منوط به تمیز کودک (که خوب را از بد بشناسد) بوده است.
4. ما پیروان مذهب شیعهی دوازده امامی معتقدیم که امامانمان سلام الله علیهم اجمعین که بار گران امامت و هدایت مردم بر دوش آنان است، از هنگام ولادت آراسته به تمامی فضائل و صفات نیک هستند، همانگونه که عیسی علیهالسلام هنگامی که در گهواره بود به پیامبری برانگیخته شد، و به یحیی علیهالسلام در کودکی، حکم الهی عطا گشت. و آن بزرگواران تا پیش از رسیدن به مقام امامت، ساکتند و تنها در موقع مقتضی، آن هم به امر خداوند، لب به سخن میگشایند. بنابراین ایشان احکام و وظایفی خاص غیر از دیگر مردم دارند که حداقل آن، قبول دعوت اسلام و مانند آن (عمل به دستورات دین) است. در این صورت جای هیچگونه بحث و شبههای در این مورد برای هیچکس باقی نمیماند.
این شجرهی طیبهای است که اسوهی فضیلت، زادهی مرتضی سلام الله علیه، حضرت عباس علیهالسلام بر بلندای آن به ثمر نشسته است، و هر کدام از این بزرگمردان دری شاهوار در بیکران دریای فضل و حسن هستند و هیچکدام از آنان نیست مگر اینکه به دستاویزهای شرف چنگ زده، زمام مجد و شکوه را به خود اختصاص داده، پاکی نژاد و نسب را با عظمت پیشوائی توأم نموده و
پاک طینتی را با پاک ایمانی همراه ساخته است.
پس هیچ فردی از آنان را نمییابی مگر اینکه مشعل فروزان هدایت است و چشمهی جوشان فضل و کرم، تجسم تقواست و راهبر خلق به سوی توحید و شجاعت، اسوهی دلیر مردی است و پیراستگی و مناعت طبع. اینانند که عباس علیهالسلام، وارث مجد و شرف آنان میباشد. هر چند که قلم در شناخت حلقهی آخر این سلسله باز میایستد و در حیرت میماند که از صفات جمال و جلال امیرمؤمنان علیهالسلام چه بر صفحهی کاغذ آورد، و چگونه حضرتش، این فرزند محبوب خود ماه بنیهاشم را وارث این صفات ملکوتی خود ساخت.
1) روضة الواعظین، ص 69.
2) تاریخ طبری، ج 3، ص 93، تاریخ ابناثیر ج 2 ص 83.
3) سورهی شعراء، 214.
4) نص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مبنی بر خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام را، مآخذ زیر آوردهاند: تاریخ طبری ج 2 ص 216. تاریخ ابناثیر، ج 2، ص 24. المختصر؛ تألیف أبوالفدا، ج 1، ص 116. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 3، ص 254. تاریخ تمدن اسلامی، ج 1، ص 31. حیاة محمد صلی الله علیه و آله ص 104 (طبع اول(.
5) تاریخ طبری، ج 2، ص 212.
6) همان کتاب، ج 3، ص 125.
7) همان کتاب، ج 1، ص 304.