جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امان نامه (1)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ابومخنف و دیگران گویند: چون ابن‏زیاد به پسر سعد نوشت که در قتل حسین علیه‏السلام تعجیل کن مگر آنکه با یزید بیعت کند و نامه را به شمر داد تا به کربلا ببرد، عبدالله بن ابی‏محل بن حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر وحیدی از جای برخاست و گفت: ایها الأمیر، علی بن ابی‏طالب عمه‏ی مرا که ام‏البنین است تزویج نمود و از او چهار پسر آورد و این چهار پسر اکنون با حسین بن علی علیهماالسلام هستند. از تو خواستارم که نامه‏ی امانی برای ایشان بنویسی. ابن‏زیاد قبول کرد و شمر هم، که از قبیله‏ی ام‏البنین علیهاالسلام بود، به پا خاست، و مطلب را تأکید کرد. ابن‏زیاد امان نامه‏ای نوشت و به عبدالله بن ابی‏محل داد و او نیز نامه را به آزاد کرده‏ی خود داد که به کربلا برساند. چون نامه را تسلیم قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام کرد، آن حضرت فرمود: به خالوی ما بگو ما را نیازی به امان نیست، اما خدا بهتر از امان فرزند سمیه است!

سید نیز در لهوف می‏فرماید: شمر عقب خیمه‏ها آمد و فریاد کرد » أین بنو اختنا عباس و عبدالله و جعفر و عثمان «! کسی او را جواب نگفت. حضرت امام حسین علیه‏السلام فرمود او را جواب دهید، هر چند مرد فاسقی است. حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: چه می‏گویی؟ شمر گفت: (1).

خواهرزادگان من، شما در امانید، بیهوده خود را به جهت یاری کردن برادرتان حسین علیه‏السلام به کشتن ندهید و طاعت یزید را از دست ندهید. این وقت حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام با آواز بلند فرمود: لعنت خدا بر تو باد و بر امانی که از برای ما آورده‏ای. ای دشمن خدا آیا امر می‏کنی ما را که دست از برادر از جان عزیزتر و سید و مولای خود امام حسین علیه‏السلام فرزند فاطمه علیهاالسلام برداریم و داخل در اطاعت اولاد زنا و فرزندان لعینان

باشیم یا بشویم؟ و او غضب‏آلوده به لشگر خود مراجعت کرد.

ز ما دست بیعت سپهر بلند

نخواهد گرفتن، دهان را ببند

برادر که از نزد رب جلیل‏

پرستار مهد آمدش جبرئیل‏

غبار درش فر سیمای ماست‏

برادر مخوانش، که مولای ماست‏

شیخ مفید در ارشاد می‏فرماید: در عصر پنجشنبه نهم محرم عمر سعد ندا کرد: و به سوی خیمه‏های امام حسین علیه‏السلام هجوم آوردند. حضرت امام حسین علیه‏السلام در خیمه نشسته بود. حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام پیش آمد و عرض کرد: یا أخی أتاک القوم، حضرت از جای برخاست و فرمود: برادرم، عباس، سوار شو برو ببین چه می‏خواهند. حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام به فرموده‏ی امام حسین علیه‏السلام عمل کرد و نزد برادر برگشت و پیغام لشگر را رسانید که می‏گویند: یا بیعت، یا جنگ! حضرت امام حسین علیه‏السلام فرمود: برو از ایشان یک امشب را مهلت بگیر و بگو که ما مشغول نماز و مناجات و استغفار و تلاوت قرآن می‏شویم. قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام رفت و درخواست امام علیه‏السلام را اعلام کرد. به روایت سید در لهوف، دشمنان امام علیه‏السلام در قبول درخواست مزبور اختلاف کردند. عمرو بن حجاج بر آنها بانگ زد و گفت: به خدا قسم، اگر مردم ترک و دیلم چنین درخواستی می‏کردند، ما آن را رد نمی‏کردیم، و اینان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ سپس فریاد برداشتند که ما شما را تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر به بیعت با یزید راضی شدید شما را به کوفه می‏بریم، وگرنه با شما جنگ می‏کنیم. (2).


1) ارشاد شیخ مفید: صفحه‏ی 230، چاپ بصیرتی.

2) فرسان الهیجاء: جلد 1، صفحه‏ی 196.