جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام حسین بر بالین برادر

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ای کشته‏ی راه داور من‏

ای پشت و پناه لشگر من‏

ای نور دو دیده‏ی تر من‏

عباس جوان، برادر من‏

برخیز که من غریب و زارم‏

بی‏مونس و یار و غمگسارم‏

غیر از تو برادری ندارم‏

عباس جوان، برادر من‏

برخیز گذر به خیمه‏ها کن‏

غمخواری آل مصطفی کن‏

بر وعده‏ی خویشتن وفا کن‏

عباس جوان، برادر من‏

دیدی که فلک به ما چه‏ها کرد؟

ما را به غم تو مبتلی کرد

کی دست تو را ز تن جدا کرد

عباس جوان، برادر من‏

گفتم که در این جهان فانی‏

شاید که تو بعد من بمانی‏

زینب به سوی وطن رسانی‏

عباس جوان، برادر من‏

در دمعة الساکبة گوید: حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام از کثرت جراحات وارده بر بدن قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام ممکن نشد آن بدن را از جای خود حرکت بدهد، لذا بدن را به حال خود گذارد و با چشم اشکبار و دل داغدار به سوی خیمه مراجعت نمود. سکینه علیه‏السلام پیش آمد و از حال عمو پرسید. حضرت ناله‏اش بلند شد (1) و فرمود: اکنون پشت من شکست و رشته‏ی تدبیر و چاره‏ام از هم پاشید و دشمن دیگر بر من چیره شد و بر من شماتت کرد، و این اشعار را قرائت کرد:

تعدیتم یا شر قوم ببغیکم‏

و خالفتم دین النبی محمد

أما کان خیر الرسل أوصاکم بنا

أما نحن من نسل النبی المسدد

أما کانت الزهراء امی دونکم‏

أما کان می خیر البریة أحمد

لعنتم و أخزیتم بما قد جنیتم‏

فسوف تلاقوا حر نار توقد (2)

یعنی ای بدترین مردم، به جهت طغیان خود، به ما ظلم و ستم نمودید و با آیین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کردید. مگر بهترین رسول خداوند عالمیان سفارش ما را به شما نکرده و لزوم دوستی و یاری ما را به شما توصیه ننموده است؟ مگر ما از نسل پیغمبر

ارجمند مؤید و مسدد شما نیستیم؟ مگر نمی‏دانید که فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام مادر من است، نه مادر شما؟ مگر احمد مختار بهترین اهل روزگار نبود؟ با این کارها، از رحمت خدای متعال دور شده و خوار و زیانکار شدید، و زود باشد که گرفتار حرارت آتش برافروخته‏ی جهنم خواهید گشت.

فخرالذاکرین ملارضا رشتی، متخلص به محزون، گوید:

رسانید خود را چو شهباز حق‏

به بالین وی دید نیمی رمق‏

تنی دید مانند جان در برش‏

مشبک، پریشان، چو مغز سرش‏

برادر چه کردی لوای مرا؟!

بده گوش جانا نوای مرا

دگر از غمت طاقتم طاق شد

گلم رفت و گلشن پر از زاغ شد

تو سقا و، لب تشنه گشتی شهید!

امیدم بُدی؛ گشته‏ام ناامید

مرا بی جمال تو عالم سیاه‏

شده منخسف ای مرا مهر و ماه‏

که بنموده دست تو از تن جدا؟

نبودش مگر خوف روز جزا؟!

و له ایضا:

رسید ناله در حرم به گوش شاه محترم‏

اخی بیا تو در برم نگر به حال مضطرم‏

شنید آن امیر حی به یک قدم نمود طی‏

بگفت آمدم ز پی فدای قامتت شوم‏

ز دل کشید ناله‏ای به رخ فشاند هاله‏ای‏

ز اشک همچو لاله‏ای، نمود سرخ دشت و یم‏

تمام بلبلان من تهی ز گلستان من‏

نه قاسم جوان من نه اکبر و نه جعفرم‏

تو هم شدی به خون طپان غمت مرا به دل نهان‏

ز جای خیز یک زمان به دست گیر این علم‏

سکینه در خیال تو مرا غم وصال تو

چگونه بی‏جمال تو به خیمه روی آورم‏

و له أیضا، در همین معنی و به همین وزن:

چو شد به خاک و خون طپان جمال ماه هاشمی‏

رسید باز بر غم شه شهید ماتمی‏

گرفت دست بر کمر کشید ناله از جگر

اخی ز داغ تو مرا سیاه گشته عالمی‏

تویی غریق بحر خون شدم غریب من کنون‏

دگر مرا نه مونس و نه غمگسار و همدمی‏

ببین تمام کودکان به خیمه العطش‏کنان‏

به جز جوان پر ز تب (3) نبد به خیمه محرمی‏

أیضا گوید:

شه لب تشنه چون اندر بر سقا آمد

دید جانش به لب، اندر لب دریا آمد

دید بی‏دستی او؛ کرد چنان آه و فغان‏

که مشوش به جنان نخله‏ی طوبی آمد

تنگ بگرفت قد سرو علمدارش را

که تزلزل به طف عرصه‏ی غبرا آمد

کرد از قامت او شور قیامت برپا

کاندر آن دشت بلا، محشر کبری آمد

دید چون روی منیرش شده از خون گلگون‏

روز اندر نظرش چون شب یلدا آمد

مغز سر کوفته و دست جدا از بدنش‏

وا اخا گفت دلش سیر ز دنیا آمد

گفت: ای جان برادر کمرم بین شده خم‏

چه جراحت که به این قامت رعنا آمد

رو کنم بی‏تو چه سان جانب این خیل زنان‏

خواهرت بهر اسیریش مهیا آمد

استاد الشعرا اختر طوسی گوید:

عباس، شبل شیر خداوند، کآفتاب‏

هر صبح بوسه‏اش به در آستان دهد

دریای جود و بذل، ابوالفضل، کش رواق‏

خجلت ز فر خویش به قصر جنان دهد

چرخ جلال ماه بنی‏هاشم، آن که نور

از رای و رو به مهر و مه آسمان دهد

باب الحوائج است و، هر آن کو ز باب او

هر حاجتی که کرد تمنا، همان دهد

اندر ره برادر خود غیر او کسی‏

نشنیده‏ام که تن به بلا در جهان دهد

سوی فرات آید و شرم آیدش کز آب‏

تسکین تشنگی زبان در دهان دهد

دستش جدا شود ز تن ناتوان و باز

پهلو به رمح و پشت به گرز گران دهد

سقا کسی ندیده به جز وی که در جهان‏

جان، تشنه کام، در لب آب روان دهد


1) فرسان الهیجاء: جلد 1، صفحه‏ی 205.

2) محن الأبرار، ترجمه‏ی مقتل بحارالأنوار: صفحه‏ی 276.

3) مقصود، امام سجاد علیه‏السلام است که در عاشورا، به مصلحت الهی، شدیدا بیمار بود. در مصراع آخر شعر فوق، بنا به مصلحت، اندک تغییری داده‏ایم.