جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امامت حضرت علی

زمان مطالعه: 8 دقیقه

جانشین حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، یا باید کسی که دارای این مقامات مذکوره است، باشد، یا کسی که فاقد آن‏هاست. اگر اول باشد، فرموده‏ی پروردگار متعال:

(أفمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه) (1).

محقق شده، و آیه‏ی:

(و الشمس و ضحاها – و القمر اذا تلاها) (2).

متجلی خواهد بود،

و اگر دوم باشد، ظلمات و تاریکی جانشین نور و روشنائی گشته، و جای

هدایت، ضلال و گمراهی نشسته:

(قل هل یستوی الأعمی و البصیر أم هل تستوی الظلمات و النور) (3).

لذا اثبات خلافت حضرت علی علیه‏السلام برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و نفی خلافت از غیر آن حضرت، محتاج به دلیل و برهان نیست.

ولی با وجود این، اگر چه در بحث امامت، بیان شرایط امامت روشن ساخت که مصداق منحصر به فرد برای جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حضرت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است، در این بحث وجوه دیگر امامت و خلافت بلافصل آن حضرت را اثبات می‏کنیم:

دو قضیه در این بحث موردنظر است:

1- ثبوت خلافت حضرت علی علیه‏السلام برای پیامبر خدا صلی الله علیه و اله.

2- نفی خلافت از غیر آن حضرت.

هر دو قضیه برای هر مسلمان از قضایایی است که نیاز به استدلال ندارد، بلکه فقط نیاز به تذکر و یادآوری اموری است که تصور آنها ملازم با تصدیق به این دو قضیه است.

امر اول: خلیفه جانشین «مستخلف عنه» است، به جای او می‏نشیند، و بدل از او خواهد بود، و حقیقت خلافت اقتضا دارد که خلیفه به تمام آنچه «مستخلف عنه» انجام می‏داد، قیام کند، و آنچه از او متوقع بود، از خلیفه برآورده شود، و باید به خلیفه خلأ فقدان «مستخلف عنه» جبران شود.

بنابراین، باید بین خلیفه و «مستخلف عنه» تناسب خاصی باشد، که با وجود آن تناسب خلافت محقق است، و با نبود آن، خلافت منتفی است، و بدین جهت

معقول نیست، ظلمت و تاریکی خلیفه و بدل نور گردد، یا جاهل و نادان جانشین عالم و دانا گردد، یا فاقد بدل واجد باشد…

امر دوم: باید تأمل شود که «مستخلف عنه» یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسی است، و از آن وجود مقدس، برای امت چه انتظاری است؟

حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله انسان کاملی است که برتر از همه‏ی انبیاء و مرسلین است. در تمام آنچه خداوند متعال از کمالات علمی و عملی و آیات تشریعی و تکوینی به ایشان عطا فرموده است، و غرض از بعثت آن حضرت، به فعلیت رسیدن استعداد کمالاتی است که برای انسان ممکن است، رسیدن به مقاماتی از فضایل، که ملأ اعلی به آن غبطه خورد، و خداوند متعال به آن بر ملائکه مباهات و افتخار نماید. غرض، احقاق حق، و اعطای حق هر صاحب حقی است، و به پاداشتن مردم به قسط و عدل به آنچه پروردگار متعال از قرآن و میزان فروفرستاده است (آنجا که می‏فرماید(:

(قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین – یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم) (4).

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (5).

امر سوم: همان طور که گفته شد، خلیفه‏ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله باید نمونه‏ی عالی شخصیت آن حضرت در علم، عمل و خلق باشد، تا خلأ وجود آن حضرت را در تعلیم و تربیت انسان، و تلاوت آیات خداوند پر کند، و راهنمای مردم باشد به تنزیل آیات و تأویل آنها، به ظاهر و باطن آیات، به محکم و متشابه، عام و

خاص، ناسخ و منسوخ آیات، و بیان کند اسرار پنهان آیات را، و جواهر مخزون در حروف مقطعه اول سور قرآن را.

و در یک کلمه، خلیفه‏ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله باید کسی باشد که دارای علم کتابی باشد که در آن تفصیل هر چیزی است:

(ما فرطنا فی الکتاب من شی ء) (6).

و متکفل تزکیه‏ی مردم باشد از وسوسه‏های شیطانی، و هواهای نفسانی، و رذایل خلقی و عملی، تا عقول مردم با تصفیه از کدورات، مستعد دریافت انوار کتابی شوند که غیر از پاکیزگان کسی به آن نمی‏رسد. و در نتیجه، نفوس مردم، خزاین جواهر حکمتی شود که خداوند متعال به هر که بخواهد، می‏دهد.

آری، اگر خلیفه‏ی جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد، در آنچه از آن وجود مقدس، از تعلیم و تربیت امت انتظار می‏رود، آنگاه غرض از خاتمیت رسالت، و ابدیت شریعت محقق شده، و هدف از بعثت به وقوع می‏پیوندد:

(هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة) (7).

و اگر چه نبوت به بعثت حضرت خاتم صلی الله علیه و اله تمام می‏شود، ولی غرض از نبوت که تزکیه امت و تعلیم کتاب و حکمت است، تا روز قیامت باقی می‏ماند، و این مهم تنها به قیام کسی که دارای خصوصیت موجود در مفهوم خلافت است – و بیان شد – محقق می‏شود.

امر چهارم: آیا مصداق خلیفه‏ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، بعد از آن حضرت، علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام است، یا غیر او؟

اگر حضرت علی علیه‏السلام باشد، پس او کسی است که فضایل نبی اکرم صلی الله علیه و آله در او تجلی پیدا کرده است، و اگر چه به گوشه‏ای از آن فضایل اشاره کرده‏ایم، در اینجا به بعضی دیگر از آن دریای فضایل اشاره می‏کنیم:

او کسی است که اجماع و سنت قائم است که وارث علی نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، اما اجماع را حاکم نیشابوری در «مستدرک» نقل می‏کند: (… پس به این ظاهر شد اجماع بر این که علی علیه‏السلام وارث علم نبی صلی الله علیه و آله است، نه کسان دیگر(. (8).

و اما از سنت فقط اختصار می‏کنیم به کلام حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها (9).

و فرمود:

انا دار الحکمة و علی بابها. (10).

حدیث «أنا مدینة العلم» از جهت سند بی‏نیاز از بحث است؛ زیرا این حدیث اگر متواتر لفظی و معنوی نباشد، قطعا متواتر اجمالی است.

و دلالت حدیث روشن است، دلالت می‏کند که باب مدینه‏ی علم پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه‏السلام است. پس هر شخص – هر کس که باشد – نمی‏تواند به این مدینه وارد شود، الا از این باب.

به نطق علی علیه‏السلام در این شهر علم، باز و به سکوت او، این در بسته می‏شود.

آیا علمی‏که نبی اکرم صلی الله علیه و آله مدینه‏ی آن و علی علیه‏السلام باب آن است، چه علمی است؟

این همان علمی است که حضرت آدم به آن استحقاق خلیفه شدن خداوند را

در زمین پیدا کرد (آنجا که می‏فرماید(:

(و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی أعلم ما لا تعلمون – و علم آدم الأسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین(. (11).

بلکه خداوند متعال علاوه بر تعلیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنچه بر حضرت آدم و غیر او از پیامبران نازل فرموده، او را به مقتضای خاتمیت، به علوم دیگری مختص گردانیده است.

و خداوند متعال در شأن علمی که به کلیم خود موسی تعلیم فرموده، می‏فرماید:

(و کتبنا له فی الألواح من کل شی‏ء) (12).

ولی نسبت به علمی که به حبیب خود، حضرت خاتم صلی الله علیه و آله تعلیم فرموده، می‏فرماید:

(و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی‏ء) (13).

و اما حدیث «أنا دار الحکمه (یا مدینة الحکمة) و علی بابها» را، عده‏ای از اصحاب حدیث، مثل ترمذی در صحیح خود (14) خطیب بغدادی در تاریخ (15) و دیگران نقل کرده‏اند.

و دلالت این حدیث نیز واضح است که: دار و خانه‏ی حکمت را نمی‏توان داخل

شد، مگر از باب آن، و حکمتی که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله مدینه‏ی آن، و امیرالمؤمنین علیه‏السلام باب آن است، حکمت مطلقه‏ای است که خداوند متعال در قرآن مجید، مطلق آن حکمت را خیر بسیار شمرده، و کسانی را که بخواهد مورد آن قرار داده است:

(یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا) (16).

و حال آن که تمام متاع دنیا را با زینت آسمان آن – به ستارگان، خورشید، ماه‏ها، و سیاره‏های محیرالعقول – قلیل شمرده است:

(قل متاع الدنیا قلیل) (17).

آری، این حکمت مبدأش خداوند علی عظیم، و محل تجلیش قرآن عظیم است:

(الر – کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر) (18).

و هر کس دنبال این حکمت باشد – که گمشده‏ی هر مؤمن، و مطلب و مقصود هر انسان است – به جز از طریق و راه علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام نمی‏تواند به آن برسد.

و مخفی نیست که عظمت علم و حکمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فوق آن است که عقول مردم ادراک کنند، چون او، انسان کامل مطلق – از هر جهت – است، و مقتضای برهان این است که آنچه در انسان از استعدادهای کمال علمی و عملی نهاده شده، در فرد کاملی – که کاملتر از او نیست – به فعلیت برسد، و خداوند

متعال می‏فرماید:

(و أنزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما) (19).

پس آنچه را که خداوند علی عظیمی که حدی برای عظمت او نیست، عظیم و بزرگ که حدی برای عظمت او نیست، عظیم و بزرگ بشمارد، بزرگتر از آن خواهد بود که عقول مردم به درک حد عظمت آن برسد، و علی علیه‏السلام باب این علم و حکمت است، و در یک کلمه، باب علم خاتم، باب علم عالم است.

و عامه و خاصه اتفاق دارند که حضرت علی علیه‏السلام فرمود:

سلونی قبل أن تفقدونی (20).

از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست بدهید.

و مورد سؤال را محدود به حدی نفرمود. پس معلوم می‏شود، گوینده‏ی این کلام باب علمی است که مدد کننده‏ی او از علمش، مثقال ذره‏ای مخفی و پنهان نیست.

این مرتبه و منزلت حضرت علی علیه‏السلام در علم و حکمت است، و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند.

معاویه به ابن‏عباس گفت: چه می‏گویی در مورد علی بن ابی‏طالب؟

ابن‏عباس گفت: به خدا سوگند! او علم هدایت است، و کهف و موضع تقوی، و محل عقل و خرد، و کوه اندیشه، و نور شب است در تاریکی تیره، و دعوت کننده به راه بزرگ، و عالم به آنچه در صحف گذشتگان بوده، و قائم به تأویل و ذکر و یادآوری مردم، متعلق به اسباب هدایت، و تارک جور و اذیت، و دوری

کننده از راه‏های پستی، و بهترین کسی که ایمان آورد و پرهیزکار شد، و سید و سرور کسانی که پیراهن و ردای (امامت) را پوشید، و افضل کسانی که حج به جا آورد، و سعی نموده است. و باگذشت‏ترین شخصی که به عدل رفتار کرد و مساوات برقرار نمود… (21).

و عایشه گفت: علی علیه‏السلام اعلم مردم است به سنت. (22).

و عمر بن الخطاب گفت: به خدا پناه می‏برم از معضله و مشکله‏ای که ابوالحسن – حضرت علی علیه‏السلام – برای حل آن نباشد. (23).

و همو به نجات خود از هلاکت در معضلات به علم علی علیه‏السلام اعتراف نمود.

و معاویه گفت: فقه و علم به رحلت علی بن ابی‏طالب رفت.

برادرش عتبه گفت: اهل شام این کلام را از تو نمی‏شنوند.

گفت: مرا واگذار. (24).

نتیجه این که:

بعد از تصریح پیامبر خدا صلی الله و آله – که خداوند در شأن او فرمود:

(و ما آتاکم الرسول فخذوه) (25).

به خلافت بلافصل و افضل بودن علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام از همه امت از هر

جهت، با وجود اجماع همه‏ی فرق و اعتراف – حتی از سخت‏ترین – دشمنان آن حضرت که هر چه قدرت برای خاموش کردن نور او داشتند به کار بردند، آیا شکی باقی می‏ماند که علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام همان بدر تام و ماه تابانی است که باید جانشین خورشید آسمان نبوت باشد، و در اشراق انوار کتاب و حکمت قائم مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد، و در هدایت و پیشوایی، نایب آن حضرت باشد؟ (أفمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه(؟! (1).


1) سوره‏ی هود آیه‏ی 17.

2) سوره‏ی شمس آیه‏ی 2 – 1.

3) سوره‏ی رعد، آیه‏ی 16.

4) سوره‏ی مائده آیه‏ی 15 و 16.

5) سوره‏ی حدید آیه‏ی 25.

6) سوره‏ی انعام آیه‏ی 38.

7) سوره‏ی جمعه آیه‏ی 2.

8) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 126.

9) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 126، مجمع الزوائد ج 9 ص 111، المعجم الکبیر ج 11 ص 55.

10) سنن الترمذی ج 5 ص 301 رقم 3707، ذخائر العقبی ص 77، تحفة الأخوذی ج 10 ص 155.

11) سوره‏ی بقره آیه‏ی 30 و 31.

12) سوره‏ی اعراف آیه‏ی 145.

13) سوره‏ی نحل آیه‏ی 89.

14) سنن الترمذی ج 5 ص 30، رقم 3807.

15) تاریخ بغداد ج 11 ص 204 در این منبع آمده: «انا مدینة الحکمة«.

16) سوره‏ی بقره آیه 269.

17) سوره‏ی نساء آیه‏ی 77.

18) سوره‏ی هود آیه‏ی 1 و 2.

19) سوره‏ی نساء آیه‏ی 113.

20) المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 352 ص 466، شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید ج 2 ص 386 و ج 6 ص 136؛ المعیار و الموازنه ص 82 و 298.

21) المعجم الکبیر ج 10 ص 239 و با تفاوتی در مجمع الزوائد ج 9 ص 159، ینابیع المودة ج 2 ص 171 و مصادر دیگر عامه.

22) التاریخ الکبیر بخاری ج 2 ص 255 و ج 3 ص 228، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 408، ذخائر العقبی ص 78.

23) الفائق فی غریب الحدیث ج 2 ص 375، و با تفاوت اندکی در: ذخائر العقبی ص 82، تأویل مختلف الحدیث ص 152، نور الأبصار ص 79، نظم درر السمطین ص 131.

24) الاستیعاب ج 3 ص 1108، الاستیعاب در حاشیه‏ی کتاب الاصابة فی تمییز الصحابة ج 3 ص 44.

25) سوره‏ی حشر آیه‏ی 7.