جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ام‏البنین (1)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

لا تدعونی ویک ام‏البنین‏

تذکرینی بلیوث العرین (1).

دیگر مرا ام‏البنین نخوانید که مرا به یاد شیران بیشه می‏اندازید.

من پسرانی داشتم که به نام آنها مرا «ام‏البنین» می‏خواندند، اما دیگر فرزندی ندارم.

چهار نفر چون کرکسان کوهسار بودند که در خون غلتیدند و رگ حیاتشان قطع شد.

بر سر بدن آنان نیزه‏ها به هم زده شد و همه‏ی آنها از ضربه‏ی نیزه به زمین افتادند.

ای کاش می‏دانستم آیا اینکه گفته‏اند دست راست عباس قطع شد، درست است؟ (2).

ام‏البنین گاه از سوز این ماتم رو به عاشوراییان کرده، همراه با اشکی ریزان و دلی پریشان چنین می‏خواند: (3).

ای کسی که دیدی عباس بر گله‏های گوسفند (یا بر گروهی از اراذل و اوباش) حمله می‏کرد

و فرزندان حیدر همه چون شیران یالدار دنبال او بودند.

به من خبر رسید که ضربت به سر فرزندم فرود آمد، در حالی که دست نداشت.

وای بر من که سر پسرم از ضربت عمود پیچیده شد.

اگر شمشیر در دست تو بود، کسی نمی‏توانست به آن نزدیک شود (4).


1) کانت بنون لی ادعی بهم‏والیوم اصبحت و لا من بنین‏اربعة مثل نسور الربی‏قد واصلوا الموت بقطع الوتین‏تنازع الخرصان اشلائهم‏فکلهم امسی صریعا طعین‏یا لیت شعری أکما اخبروابان عباسا قطیع الیمین‏(العباس، ص 223، بطل العلقمی، ج 3، ص 432(.

2) سردار کربلا، ص 379.

3) یا من رأی العباس کرعلی جماهیر النقدو وراه من ابناء حیدرکل لیث ذی لبدنبئت ان ابنی اصیب‏برأسه مقطوع یدویلی علی شبلی امال‏برأسه ضرب العمدلو کان سیفک فی یدیک لما دنا منه احد(قمر بنی‏هاشم، ص 147؛ سردار کربلا، ص 379(.

4) همان، ص 380 – 379.