جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

القاب حضرت عباس

زمان مطالعه: 9 دقیقه

1. قمر بنی‏هاشم. نوشته‏اند: «و کان العباس رجلا و سیما جمیلا یرکب الفرس و رجلاه یخطان فی الأرض و کان یقال له قمر بنی‏هاشم و کان لواء الحسین علیه‏السلام معه«.

یعنی: حضرت عباس علیه‏السلام مردی خوش سیما، خوش صورت و خوش قیافه بود و چون سوار بر اسب می‏شد پاهایش از کثرت بلند بودن به زمین می‏رسید. به او قمر

بنی‏هاشم می‏گفتند و در روز عاشورا لوای امام حسین علیه‏السلام در دست او بود.

از آنجا که آن حضرت در میان بنی‏هاشم از نظر زیبایی ممتاز بود، وی را ماه بنی‏هاشم می‏نامیدند. صباحت وجه و خوش صورتی، از نعم الهی است؛ چنانچه در ذیل آیه‏ی شریفه‏ی: (یزید فی الخلق ما یشاء ان الله علی کل شی‏ء قدیر) (1) (در آفرینش، آنچه می‏خواهد، می‏افزاید که خدا بر بعث و ایجاد هرچیز قادر است) وارد شده که خداوند جمیل است و دوست دارد جمال را. روشنایی صورت حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام، هر تاریکی‏یی را روشن می‏کرد و جمال و هیئت او به اندازه‏ای بود که هر گاه دست به دست علی اکبر داده و در کوچه‏های مدینه عبور می‏کردند، زن و مرد کوچه برای زیارت جمال آن دو جوان از هم سبقت می‏گرفتند.

بهترین خوبی آن است که در آن خوبی صورت با خوبی سیرت، و حسن جمال با حسن اعمال و افعال جمع شود. بنی‏امیه، قبیح صورت و کریه منظر بودند و بنی‏هاشم، صورت دلجو و سیرت نیکو داشتند. حضرت هاشم معروف به حسن جمال بود و خال هاشمی معروف است و حضرت عبدالمطلب و عبدالله و عباس و موسی مبرقع و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز در نکویی منظر شهره بودند؛ چنانکه در وصف آن حضرت نقل شده است که جمال ایشان از ماه روشنتر و درخشنده‏تر بود (أضوأ من القمر)

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم خود در باب حسن یوسف می‏فرماید: «ان یوسف کان فی اللیل قمرا و فی النهار شمسا و فی السحر کوکبا«. یعنی یوسف پیامبر علیه‏السلام در شب مثل ماه بود، و در روز مانند آفتاب، و در سحرگاهان همچون ستاره می‏درخشید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: وجه اختصاص حسن به یوسف چه بود؟ فرمود: روز قرعه‏ی فضائل، قرعه‏ی حسن و جمال به نام یوسف برآمد. گویند: این خبر در بازارهای مدینه و خانه‏ها حتی میان زنها شهرت یافت و عایشه آن را شنید، چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به خانه آمد، او را محزون دید و وقتی از سبب حزن وی پرسید، عرض نمود: حسن و جمال، از آن شماست یا یوسف؟ فرمود: او خوش صورت‏تر و من نمکین‏تر می‏باشم. و لکن بر اهل ذوق و معرفت مخفی نیست که از جمال یوسف پرده برداشتند تا همه کس او را آشکار بدید، ولی از جمال محمد صلی الله علیه و آله و سلم پرده برنداشتند زیرا هیچ دیده‏ای را طاقت دیدن

مستقیم آن نبود! وآنگهی محبوب را در پرده نگاه می‏دارند: در شب معراج از مصدر جلال خطاب به جبرئیل رسید که: من محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به زیر هفتاد هزار پرده‏ی غیرت متواری گردانیده‏ام، امشب یک پرده از جمال او بردار تا نظاره کنندگان عالم اعلا حسن و جمال وی را ببینند؛ و چون جبرئیل یک پرده برداشت نوری پدید آمد که از پرتو آن نه نور عرش را جلوه‏ای ماند و نه کرسی را و نه آفتاب و ماه و ستارگان را. بعد از آن، خطاب آمد: یا محمد، چند غم امت داری؟! امشب یک پرده از هفتاد پرده را برداشتیم، نور عرش و کرسی و لوح و قلم و آفتاب و ماه و ستارگان محو و مضمحل شدند، فردای قیامت اگر تمامی این هفتاد هزار پرده را برداریم عجب مدار که تمام معاصی امت در جنب آن ناچیز و نابود گردد.

حال که سخن بدینجا رسید، مقتضی است اشاره به قول حکما کنیم که گفته‏اند بایستی بین ظل و ذی‏ظل تناسب بوده باشد، و نظام موجود در ظل، کاشف از نظام موجود در ذی‏ظل است. به مصداق آیه‏ی مبارکه‏ی (ألم تر الی ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا علیه دلیلا) (2) (ترجمه‏ی اجمالی آیه: یا پنداری که اکثر این کافران می‏شوند و یا تعقلی دارند؟ (حاشا) اینان در بی عقلی مانند چهار پایانند، بلکه داناتر و گمراهتر، آیا ندیدی که لطف خدا چگونه سایه را با آنکه اگر خواستی ساکن کردی بر سر عالمیان بگسترانید، آن‏گاه آفتاب را بر آن دلیل قرار دادیم) همه‏ی عالم، ظل وجود حق می‏باشند، و دیگر آنکه جمال هر چیز جز همان تناسب اجزای موجود در شی‏ء نیست، بنابراین، جمالی که در سلسله موجودات عالم ناسوت مشاهده می‏شود ظل جمال متناسب عقول می‏باشد تا برسد به نظام عقلانی «عقل اول» و نظام در مرتبه‏ی فیض مقدس و اقدس الخ.

دیگر اینکه بدن، ظل نفس است و هر قدر نفس دارای بها و روشنی باشد در بدن اثر می‏کند و آثارش از بدن ظاهر می‏گردد، و این است که در حدیث دارد: «اطلب الحاجة من حسان الوجوه«، یعنی حاجات خود را از نیکورویان و خوش طینتان بخواهید که صورت خوب، نشانه‏ی سیرت خوب است.

حال اگر کسی گوید: دیده‏ایم بعضی مردمان خوش صورت دارای سیرتهای سوء

یا بالعکس می‏باشند، جوابش آن است که آن قاعده‏ی کلیه جاری است؛ منتهای مراتب، اخلاق رذیله در بعضی کسبی می‏باشد. مقصود آن است که چون انوار مقدسه‏ی محمد و آل محمد علیهم‏السلام مجاری و مجالی جمال و کمال حق – جل و علا – بوده و واسطه‏ی فیض اقدس و نظام احسن می‏باشند، در عالم ناسوت و جسمانیت نیز از تمام مردم خوش صورت‏تر و نمکین‏تر بوده و در ظاهر و باطن، نیکو صورت و سیرتند.

از دیگر شواهد اعلای حسن، حضرت امام حسن علیه‏السلام است که آن‏قدر خوش صورت بود که زنها حریص بودند برای تزویج آن جناب و می‏آمدند و خواهش تزویج داشتند برای خوش صورتی آن جناب، و در اسلام مستحب است اگر زنی خواهش تزویج کند مرد اجابت او کند. حضرت امام حسین علیه‏السلام نیز نور از پیشانی و دهان و نحر مبارکش می‏بارید. «و الفضل ماشهدت به الأعداء«. یعنی: فضل و برتری آن است که دشمن هم بر آن فضیلت شهادت دهد و اعتراف نماید. دشمن و قاتل امام حسین علیه‏السلام، یزید پلید، در مدح صورت و سر مقدس او گفت:

یا حبذا بردک فی الیدین‏

و لونک الأحمر فی الخدین‏

و در اشعار دیگرش گفت:

لما بدت تلک الرؤوس و أشرقت‏

تلک الشموس علی ربی جیرون (3).

شعر ظاهرا از مسلم جصاص است که می‏گوید: این نور و تشعشع که از سرها تلألؤ می‏کند، پیداست که آفتابی درخشان از منظومه‏ی شمس ربوبی است و به دست بدترین مردم جنایتکار این فاجعه برپا شده است. همو گوید: سر مقدس امام حسین علیه‏السلام را در بازار کوفه دیدم «و هو رأس قمری زهری أشبه الخلق برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم«. یعنی آن سر چون ماه درخشنده بود و از همه‏ی مردم بیشتر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت.

نیز حضرت جوادالأئمه علیه‏السلام در بین ائمه علیهم‏السلام بسیار خوش صورت بود به حدی که وقتی که ام‏الفضل او را دید حالش دگرگون شد، چونان که زنان مصر در وقت دیدن یوسف علیه‏السلام از خود بی‏خود شدند و دست خویش را بریدند. در مورد حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام گفته‏اند: کفلقة قمر. یعنی، مثل پاره‏ی ماه بود و در مورد دو طفلان مسلم علیه‏السلام نیز نوشته‏اند که، وقتی سرهای آنها را برابر ابن‏زیاد گذاردند، «قام ثلاث

مرات متعجبا من حسنیهما«. یعنی، سه مرتبه به علت تعجب از حسن آنها برخاست و نشست. از اینکه به حضرت ابوالفضل علیه‏السلام قمر بنی‏هاشم می‏گفتند، معلوم می‏شود که بعد از مقام امام، خوش صورت‏تر از او در بنی‏هاشم نبوده است (4).

2. باب‏الحوائج؛ که بر اثر کثرت بروز کرامات و قضای حاجات متوسلین به او، در السنه و افواه عامه و خاصه به این لقب مشهور گردید.. باب‏الحوائج، لقب و شهرت دو تن از خاندان بنی‏هاشم علیهم‏السلام است:

الف – حضرت امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام، امام هفتم شیعیان جهان، که آستانه‏ی ایشان از همان آغاز مورد توجه خاصه و عامه بوده است، به گونه‏ای که کسی چون محمد بن ادریس شافعی – پیشوای شافعیان – مرقد مطهر آن حضرت را «تریاق القلوب» یعنی داروی امراض روحی و قلبی خوانده است. شیعه و سنی از اقصی بلاد به زیارت قبر مطهر امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏شتابند و از دیرباز تاکنون کرامات بسیاری از مرقد آن امام همام نسبت به شیعه و سنی ظاهر گردیده است. خطیب بغدادی (634 ق) که از اهل سنت است در تاریخ بغداد (1 / 120) می‏نویسد: شیخ حنابله حسن بن ابراهیم ابوعلی خلال می‏گفت: هرگاه حاجتی داشتم، به مقابر قریش در باغ شونیزیه رفته و به قبر مطهر باب‏الحوائج موسی بن جعفر علیهماالسلام متوسل می‏گشتم و خدا حاجتم را برآورده می‏کرد (5).

باب‏الحوائج، در افواه عامه، کنایه از امام هفتم موسی کاظم علیه‏السلام است.

ب – حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام. یکی از مشهورترین القاب فرزند رشید امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام نیز باب‏الحوائج است. شیعه و سنی از نقاط گوناگون جهان به زیارت آن حضرت می‏شتابند و استجابت دعا در تحت قبه‏ی آن بزرگوار، کرارا به تجربه رسیده است و عنایات ایشان – چنانکه در بخش کرامات آن حضرت در پایان کتاب حاضر خواهد آمد – شامل همه‏ی فرق (حتی مسیحیان و یهودیان و زردشتیان) نیز بوده است.

3. طیار. دیگر از القاب حضرت ابوالفضل علیه‏السلام طیار است، یعنی پرواز کننده در فضای عالم قدس و درجات و مقامات عالیه‏ی بهشت (6).

4. اطلس. ظاهرا یکی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از کثرت شجاعت، صفوف دشمنان را می‏شکافته، به وی اطلس می‏گفتند.

5. الشهید. لقب دیگر آن جناب شهید است که در کتب انساب ذکر شده است. ابوالحسن عمری بعد از اینکه اولاد آن حضرت را ذکر می‏کند می‏گوید: «هذا آخر نسب بنی‏العباس السقاء الشهید بن علی بن ابی‏طالب علیهم‏السلام«.

6. العبد الصالح. دیگر از القاب آن جناب، عبدصالح است، چنانکه در زیارت او می‏خوانیم: «… السلام علیک أیها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله» الخ.

7. السقاء؛ که در روزهایی که اهل کوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین علیه‏السلام بستند، قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام برای آنها آب آورد.

لقب مزبور در کتب انساب و مقاتل بسیار دیده شده است. بنگرید به: عمدة الطالب و مزار و سرائر ابن‏ادریس و تاریخ خمیس و نور الأبصار شبلنجی و کبریت احمر.

در کتب تاریخ، 17 منصب برای حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام نوشته‏اند که مهمتر از همه منصب سقایت است، زیرا در طریق انجام این وظیفه، حداکثر خدمت و بروز حسن نیت را به امام عصر خویش نشان داده است. آن حضرت، از دوم محرم تا شب عاشورا چهار بار آب به خیام حرم برد. هر کسی حاجتی داشت یا آب می‏خواست، به قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام مراجعه می‏کرد و او را باب‏الحسین می‏گفتند. تا عباس بن علی علیه‏السلام زنده بود، لشکر بنی‏امیه جرأت تعرض به خیام حرم را نداشتند 7 و لذا امام حسین علیه‏السلام بالای سر او فرمودند: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی«. و افزود: چشمهایی که دیشب از بیم تو به خواب نمی‏رفتند امشب به خواب می‏روند و چشمهایی که به اتکای وجود تو خوش می‏خفتند امشب مضطرب و بی‏خواب خواهند شد. اگر کسی بخواهد به سیدنا و سید الکونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام توسل و تقرب جوید بابش مولانا باب‏الحوائج آقا ابوالفضل العباس علیه‏السلام است.

در تأیید این مطلب مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان فرموده‏اند که مرحوم سیدالسالکین و برهان العارفین آقای آقا سید علی قاضی «قدس سره الشریف» فرموده است:در حین کشف بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت کلیه‏ی

الهیه در عالم هستی وجود مقدس حضرت سیدالشهداء ابی‏عبدالله الحسین علیه‏السلام است، و باب آن حضرت و پیشکارش سقای کربلا سر حلقه‏ی ارباب وفا آقا باب‏الحوائج الی الله ابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه است. (7).

8. سپهسالار. (8) لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهی و ستاد نظامی داده می‏شود و آن حضرت را نیز، به سبب آنکه فرمانده نیروهای مسلح امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا بود و رهبری نظامی سپاه ایشان را بر عهده داشت، سپهسالار نامیده‏اند.

9. حامی الظعینه. از القاب مشهور حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام حامی الظعینه به معنی حامی بانوان است. مرحوم سید جعفر حلی در قصیده‏ی استوار و زیبای خود که در سوگ آن حضرت سروده، به این نکته چنین اشاره می‏کند:

حامی الظعینة أین منه ربیعة

أم ابن من علیا أبیه مکرم‏

به دلیل نقش حساسی که حضرت عباس در حمایت از بانوان حرم و اهل بیت نبوت بر عهده داشت، این لقب به ایشان داده شده است. آن حضرت تمام تلاش خود را مصروف رسیدگی و رعایت حال بانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و مسئولیت فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنها را بر عهده داشت و در طول سفر کربلا این وظیفه‏ی دشوار را بخوبی انجام داد (9).

10. المستجار. دیگر از القاب حضرت»مستجار» است. شیخ محمدرضا ازری زمانی که در قصیده‏ی خود این مصرع را گفت: «یوم ابوالفضل استجار به الهدی«، صحت آن را در نظر بعید شمرده و با خود گفت که شاید مقبول حضور امام حسین علیه‏السلام نباشد؛ لذا بیت را تمام نکرد. شب در عالم رؤیا دید که حضرت امام حسین علیه‏السلام به او می‏فرماید: آنچه گفته‏ای، صحیح است، من به برادرم ابوالفضل العباس علیه‏السلام ملتجی شدم، و آن‏گاه مصرع باقی را خود حضرت فرمود:

»و الشمس من کدر العجاج لثامها» (10).

11. قهرمان علقمی. «علقمی» نام رودی است که حضرت در کنار آن به شهادت رسید. آن رودخانه به وسیله‏ی صفوف به هم فشرده‏ی سپاه ابن‏زیاد محافظت می‏شد تا کسی از یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام را یارای دستیابی به آب نباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند. حضرت عباس علیه‏السلام با عزم نیرومند و صلابت بی‏نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمی حمله کند، و آنان را در هم شکسته و متواری سازد، و پس از برداشتن آب، سربلند به خیمه‏ها باز گردد. در آخرین دفعه نیز حضرت در کنار همین رود ناجوانمردانه به شهادت رسید، لذا او را قهرمان علقمی لقب دادند (11).

12. پرچمدار. از القاب مشهور حضرت، پرچمدار و «حامل اللواء» است، زیرا ایشان ارزنده‏ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین علیه‏السلام، را در دست داشتند. حضرت به دلیل دیدن تواناییهای نظامی فوق‏العاده در برابر خود، از میان یاران شجاع خویش پرچم را تنها به ایشان سپردند (12).


1) سوره‏ی فاطر: آیه‏ی 1.

2) سوره‏ی فرقان: آیه‏ی 45.

3) ربی جیرون: نام مکان و محل اقامت یزید بوده است.

4) خصایص العباسیه: صفحه‏ی 124.

5) دائرةالمعارف تشیع: از یادداشت عبدالحسین شهیدی.

6) خصائص العباسیه: صفحه‏ی 131.

7) این چند خط اخیر از یادداشت شاعر دلسوخته‏ی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام آقای سید مصطفی آرنگ استفاده شده است.

8) در متن «عمید» آمده است که امروزه معادل «سرتیپ» در فارسی است، لذا سپهسالار که در عربی «لواء» است ارجح به نظر رسید. نقل از: سید حسن اسلامی، مترجم محترم کتاب شریف العباس بن علی علیه‏السلام تألیف علامه شیخ باقر شریف قرشی.

9) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام: صفحه‏ی 26.

10) فرسان الهیجاء: جلد 1، صفحه‏ی 190.

11) زندگانی حضرت ابوالفضل علیه‏السلام: صفحه‏ی 25.

12) همان مدرک.