جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

القاب

زمان مطالعه: 5 دقیقه

لقب مشهور آن بزرگوار بین شیعه و اهل سنت باب الحوائج است؛ و این نیست مگر به سبب کرامات فراوان حضرتش و گشودن گره از کار دردمندان و سامان بخشی به جمع پریشاندلان:

درگه والای تو در نشأتین‏

هست در رحمت و باب حسین‏

هر که به دردی به غمی شد دچار

گوید اگر یکصد و سی و سه بار

ای علم افراخته در عالمین‏

اکشف یا کاشف کرب الحسین‏

از کرم و لطف جوابش دهی‏

تشنه اگر آمده آبش دهی (1).

و نیز – همچنان که قبلا گفتیم – لقب دیگر عباس علیه‏السلام قمر بنی‏هاشم است (2)؛ که آن هم به خاطر نیک منظری و نورانیت چهره‏ی مبارکش می‏باشد، به گونه‏ای که سیمایش آنچنان پرتوافشان بود که در شبهای تار فروغ می‏بخشید و دیگر احتیاجی به نور نبود.

اما در مورد لقب شهید کسی متعرض آن نشده و تنها در کلام علمای نسب شناسی از این لقب یاد گشته است. چنانکه ابوحسن عمری در کتاب «المجدی» بعد از ذکر فرزندان حضرت عباس علیه‏السلام می‏گوید:

این آخر نسب فرزندان عباس شهید و سقا، زاده‏ی علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام می‏باشد.

همچنین در «سر السلسله» تألیف ابی‏نصر بخاری آمده است که:

و الشهید ابوالفضل العباس بن علی علیهماالسلام.

و در آنجا روایتی از معاویة بن عمار آورده که گوید:

به امام صادق علیه‏السلام عرضه داشتم: چگونه فدک آن هنگام که به شما برگردانده شد تقسیم گشت؟ امام فرمودند: به فرزندان عباس شهید ربع آن را دادیم و باقی از آن ما شد.

البته سزاوار بود که ارباب مقاتل و علمای نسب شناسی آن لقبی را که نشانگر منزلت عظیم حضرت عباس علیه‏السلام ذکر نمایند؛ و آن، لقب عبد صالح است که امام صادق سلام الله علیه – به روایت ابوحمزه‏ی ثمالی در زیارت مخصوص ابوالفضل علیه‏السلام – به وی دادند، آنجا که می‏گویند:

السلام علیک أیها العبد الصالح.

و خواننده‏ی هوشمند به خوبی می‏داند که این صفت، برترین مراتب انسان کامل را می‏رساند. چرا که عبودیت رشته‏ی اتصال بین پروردگار و بنده بوده و بهترین حالت هر صاحب فضل و کمالی به این است که بیابد که وی در رابطه با آفریدگار عظیم و صاحب جلال خود می‏باشد. و این اتصال و پیوستگی با مبدأ متعال – که کاملترین مراتب وجود است – در هیچکس حاصل نمی‏شود مگر اینکه به والاترین درجات انسانیت و به شکوفائی تمامی استعدادهای ملکوتیش نائل شده و شایسته‏ی آن گشته که به عالم سرور و نشاط ابدی گام نهد و به تجرد و یگانگی با معبود دست یازد. و برعکس، اگر انسان از این رشته‏ی اتصال تهیدست باشد، با انقطاع خط ارتباط، از عالم قدس طرد شده و در وادی هلاکت و خسران خواهد افتاد.

البته در اینجا مقصود ما پرداختن به صرف عبادات واجبی که باعث برائت ذمه و اسقاط عذاب می‏شود نیست، بلکه سخن بر سر این است که آدمی پروردگارش را – که باید بدون درخواست ثواب یا ترس از عقاب به پرستش وی پرداخت – بر اساس فهم و بصیرت و معرفت عبودیت نماید؛ تا اینکه استحقاق آن یابد که معبود متعال، او را بنده‏ی خود بنامد و بر دعوی بندگی او صحه بگذارد.

و چه سعادتمند آن بنده‏ای که در ره طاعت گام نهاده و می‏داند که

فرجام این راه، مولای محبوبش است؛ و توجه داشته باشد که این رشته‏ی بندگی که او را در دست دارد، سر دیگرش در دست ذات لایتناهائی است که هر آن، انوار جذبه و قرب خود را بر او فرو می‏بارد و بدو توفیق رهیابی می‏بخشد.

و همین مقام عبودیت است که والاترین مقامات انبیای عظام علیهم‏السلام به شمار می‏رود. زیرا که ویژگی عبودیت آنان بسی شریفتر از بعد رسالتشان می‏باشد. به عبارت روشنتر، طرف عالی عبودیت آنان حضرت حق سبحانه و تعالی است و آنان در جانب پایین آن قرار دارند؛ در حالی که در خط نبوت، مبدأ آن شخص رسول است و نهایت آن امت می‏باشد.

و اگر این ویژگی از ارجمندترین امتیازاتی نبود که بنده، متصف به آنها می‏گردد، خداوند متعال انبیایش – و در صف مقدم آنان حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله – را به این ویژگی امتیاز نمی‏بخشید. چنان که می‏فرماید:

و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله (3).

و اگر درباره‏ی آنچه بر بنده‏ی خود فروفرستادیم در تردید هستید، پس سوره‏ای همانند آن (یا توسط شخصی چون او) بیاورید.

سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی (4).

منزه است آن که بنده‏اش را شب هنگام از مسجدالحرام تا مسجدالأقصی سیر داد.

و اذکر عبدنا داود ذا الأید أنه أواب (5).

و به یاد آر بنده‏ی ما داود را، که صاحب اقتدار بود و بسیار توبه و انابه می‏نمود.

و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولی الأیدی و الأبصار (6).

و به یاد آر بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحب اقتدار و بصیرت بودند.

و آیات دیگری از این نمونه که در قرآن کریم آمده است.

با توجه به آیه‏ی نخست به دست می‏آید که خداوند تعالی می‏توانست درباره‏ی نبی مکرمش بفرماید: «اگر شکی دارید در مورد آنچه فروفرستادیم بر پیامبرمان…«؛ و به این ترتیب از نبوت و رسالت حضرتش صلی الله علیه و آله سخن به میان آورد، اما از آنجا که این بنده‏ی برگزیده‏اش حبیب و مورد محبت اوست، از آنچه او را از بارگاه قرب الهی محجوب می‏سازد مجرد است، در راه انجام وظائف محوله از جانب حق جل و علا فانی محض می‏باشد و غیر ذات واجب الوجود را مؤثر در عالم هستی نمی‏داند، شایسته‏ی آن می‏گردد که خداوند والاترین صفتی را که در شأن مقام شریف حضرتش هست به وی عطا نماید.

از اینجاست که مشاهده می‏کنیم حضرت مسیح علی نبینا و آله و علیه‏السلام عبودیت خود را بر رسالتش مقدم می‏دارد و می‏گوید:

انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا (7).

من بنده‏ی خدایم؛ به من کتاب داد و پیامبرم مقرر فرمود.

همچنانکه ما شب و روز در تمامی نمازهای واجب و مستحبی خود شهادت می‏دهیم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده‏ی خداست، و نمی‏گوئیم وی خاتم الأنبیاء یا علت آفرینش کائنات یا سر موجودات یا محبوب خدا و برگزیده‏ی اوست؛ با وجود آنکه اینها صفاتی هستند که جز بر ذات قدسی پیامبر و دیگر معصومین علیهم‏السلام بر کس دیگر منطبق نیست؛ اما از میان تمامی این صفات، حضرتش را به صفتی بس والاتر از آنها موصوف می‏سازیم، و بر اساس اتصال و ارتباط وصف ناشدنی بین این یگانه بنده‏ی به تمام معنی و خداوند متعال – که جلال و عظمتش را نهایتی نیست – از ایشان با ویژگی عبودیت یاد می‏نماییم.

با این بینش است که برای ما آشکار می‏شود که از عالیترین تجلیات حقیقت و برترین مراتب فضل و کمال، که طائر فکر هیچ اندیشمندی بدان بال نگشاید و تصور احدی احاطه به آن نیابد – غیر از آن که بالجمله تصدیق به آن واجب است – وصف سرور ما حضرت عباس علیه‏السلام به این صفت کامل: عبد صالح است؛ همان صفتی که خداوند متعال به پیامبرانش، که مبلغان شریعت و امینان بر وحی الهی بودند، عطا نموده و حضرت صادق سلام الله علیه حضرت ابوالفضل علیه‏السلام را بدان ملقب ساختند.


1) در اینجا و در فراز از بالا مصنف دو قطعه شعر به زبان عربی آورده بود، که ما به رعایت ذوق فارسی، دو قطعه شعر از سید محمد علی ریاضی آوردیم (شکوفه‏های ولایت، ص 258 – 256(.

2) مناقب ابن شهرآشوب، مقاتل الطالبیین، جنات الخلود.

3) بقره، 23.

4) اسراء، 1.

5) ص، 17.

6) ص، 45.

7) مریم، 30.