جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اشغال فرات

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آن گروه جنایتکار که گویی پلیدیهای روی زمین را یکجا با خود داشتند، فرات را اشغال کردند و بر تمام آبراههای آن نگهبان گذاشتند. آنان دستور داشتند که ساحل رودخانه را در کنترل کامل خویش گیرند تا قطره‏ای از آب آن به خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، که بهترین خلق خدا هستند، نرسد.

مورخان می‏گویند: سه روز قبل از شهادت امام، آب را بر روی ایشان بستند. (1) یکی از بزرگترین مصیبتهای حضرت، همین بود که صدای سوزناک کودکان خود را می‏شنید که بانگ » العطش » سر داده بودند. از شنیدن ناله‏ی آنان قلب امام حسین علیه‏السلام در هم فشرده می‏شد و از دیدن صحنه‏ی هولناک لبهای خشکیده‏ی اطفال و رنگ پریده‏ی آنان و خشک شدن شیرهای مادرانشان، دل آن حضرت می‏لرزید.

» انور الجندی » این صحنه‏ی فاجعه‏آمیز را چنین تصویر می‏کند: » گرگان درنده از آب بهره‏مندند، لیکن خاندان نبوت تشنه لب هستند. چه قدر ظلم است که شیر تشنه بماند، در حالیکه سالم است و اعضایش استوار؟! اطفال امام حسین علیه‏السلام در صحرا می‏گریند. پروردگارا، پس فریادرسی کجا است؟! خداوند رحم و مروت را از آنان گرفته بود، پس انسانیت خود را منکر شدند و تمامی ارزشها و عرفها را زیر پا گذاشتند.

هیچ یک از شرایع و ادیان اجازه نمی‏دهند آب بر زنان و کودکان منع گردد و همه‏ی مردم را نیز در این امر در آن شریک و برابر می‏دانند. شریعت اسلامی هم این مطلب را تأکید کرده و آن را حق طبیعی هر انسانی دانسته است؛ ولی سپاه اموی به دستورات اسلام اهمیتی نداد و آب را بر خاندان وحی و نبوت بست.

یکی از مسخ‏شدگان، به نام » مهاجر بن اوس «، سرخوش از این پلیدی و نامردی! روی به حضرت امام حسین علیه‏السلام کرده و با صدای بلند گفت: ای حسین، آیا آب را می‏بینی که چون سرچشمه‏ی زندگی می‏درخشد؟ به خدا قسم، قطره‏ای از آن را نخواهی چشید تا اینکه در کنارش جان دهی…!

» عمرو بن الحجاج » نیز، آن‏سان که گویی به غنیمتی یا مکنتی دست یافته باشد! با خوشحالی دوید و فریاد زد: ای حسین، این فرات است که سگان، چهارپایان و گرازها

از آن می‏نوشند. به خدا سوگند، از آن جرعه‏ای نخواهی نوشید! و شگفت آنکه این ناجوانمرد، از جمله کسانی بود که به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشته و خواستار آمدن ایشان به کوفه شده بودند!

یکی دیگر از اوباش کوفه، به نام » عبدالله بن الحصن ازدی «، با صدایی که جاسوسان ابن‏زیاد بشنوند و بدین ترتیب به جوایز طاغوت کوفه دست پیدا کند، گفت: » ای حسین، آیا به این آب که به شفافیت آسمان است می‏نگری؟ به خدا قسم از آن قطره‏ای نخواهی نوشید، تا آنکه از تشنگی بمیری!

امام حسین علیه‏السلام دست به سوی آسمان برد و او را نفرین کرد: » پروردگارا، او را با تشنگی بمیران و هرگز وی را نیامرز! «.

این مسخ‏شدگان همچنان در تباهی پیش رفتند تا در دره‏ی هولناک جنایات و گناهان که راه گریزی از آن نیست سقوط کردند. (2).


1) مرآة الزمان فی تواریخ الأعیان: صفحه‏ی 89.

2) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام: صفحه‏ی 168، به نقل از انساب الأشراف: جلد 2 والصراط السوی فی مناقب.