جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اسیر یوسف زهرا

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم‏

هنوز از تو و از هدیه‏ی کمم خجل استم‏

چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا

که مشتبه شده بر خلق، من حسین پرستم‏

به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت‏

که من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم‏

ببخش گر که برادر زدم صدات برادر

تو نجل فاطمه، من تا ابد غلام تو هستم‏

به شوق آنکه بریزم به پات نقد جوانی‏

زکودکی دل خود را به تار زلف تو بستم‏

دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو

سرم شکست ولی، عهد خویش را نشکستم‏

تمام عمر جز این دم که نیست تاب قیامم‏

تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم‏

به پای عشق تو یک لحظه از دو دست گذشتم‏

علی به یاد همین لحظه بوسه داد به دستم‏

در آب رفتن و عطشان زبحر آب گذشتن‏

به عهدنامه چنین ثبت بود روز الستم‏

گرفته‏ام همه جا لحظه لحظه دست تو «میثم«

اگر تو رشته گسستی من از کرم نگسستم‏