اهل سنت آیهی ذیل را برای فضیلت ابوبکر استناد مینمایند، آنجا که خداوند میفرماید:
(الا تنصره فقد نصره الله اذا اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذهما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها…) (1).
»اگر او را یاری نکنید پس به تحقیق خداوند پیامبر خود را یاری نمود هنگامی که کافران او را از شهر بیرون نمودند. آنگاه یکی از دو نفر (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) هنگامی که در غار بودند به همسفر خود (ابوبکر) گفت: نترس و محزون نباش خداوند متعال با ماست. پس خداوند آرامش و وقار خود را بر او (رسول الله) فروفرستاد و او را به وسیله سربازانی که تا به حال ندیدهاید، یاری و تأیید فرمود«.
بنا به اظهار اهل سنت:
اولا: خود مصاحبت و همسفری با پیامبر دلیل بر فضیلت و شرافت ابوبکر است.
ثانیا: پیامبر چون میدانست که ابوبکر خلیفه اوست و وجود خلیفه بعد از پیامبر لازم است، لذا او را با خود به درون غار برد تا گرفتار دشمنان نشود.
ثالثا: بیان «ان الله معنا» دلیل بر این است که خدا با او بوده و این خود دلیل شرافت و اثبات حق تقدم خلافت ابوبکر است.
رابعا: «فأنزل الله سکینته علیه» یعنی: خداوند وقار و آرامش خود را بر ابوبکر نازل کرد.
ولی به دلایل بسیار واضح عقلی و نقلی از کتب اهل سنت اظهارات فوق پایه و اساسی ندارد و بلکه دلالت آیه فوق برخلاف مقصود و نظر اهل سنت، نه تنها فضیلت و شرافتی نیست؛ بلکه نقیصه و نقاط ضعف به حساب میآید.
اولا: بنابر آنچه طبری در جزء سوم تاریخ خود نوشته، ابوبکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته؛ بلکه وقتی نزد حضرت علی علیهالسلام رفت و از حال آن حضرت جویا شد علی علیهالسلام فرمود: به غار رفتهاند، اگر کاری داری نزد آن حضرت بشتاب.
ابوبکر در وسط راه به آن حضرت رسید و ناچار آن حضرت به اتفاق او رفتند.
پس معلوم است حضرت او را با خود نبردند، بلکه او بیاجازه رفت و از وسط راه به آن حضرت ملحق شد.
بلکه بنابر اخبار معتبر دیگر از اهل سنت، بردن ابوبکر تصادفی و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده است، از جمله شیخ ابوالقاسم بن صباغ – که از مشاهیر علمای اهل سنت است – در کتاب «النور و البرهان» در حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از محمد بن اسحاق از حسان بن ثابت انصاری روایت نموده که قبل از هجرت آن حضرت انجام عمره به مکه رفتم، دیدم کفار قریش در همان اوان، اصحاب آن حضرت را سب و قذف مینمایند، سپس میگوید:
امر رسول الله صلی الله علیه و آله علیا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابیقحافة ان یدلهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیهالسلام را امر فرمود تا در بسترش بخوابد و از ابوبکر بن ابیقحافه میترسید که دشمنان را به محل اختفا راهنمایی کند پس دست او را گرفت و با هم روانه غار شدند.
همچنین مصاحبت هیچ دلیلی بر فضیلت نیست، چه برسد بر اثبات؛ زیرا چه بسیار نیکان که مصاحبت با بدان داشتهاند و بدانی که مصاحبت با نیکان و مسلمانان داشتهاند، هم چنان که بسیاری از کفار و منافقین با پیامبر همنشینی و مصاحبت داشتهاند و این مورد در مسافرتهای عادی و عرفی بسیار واضح و مشهود است.
حضرت یوسف علیهالسلام بنا با اظهار مفسرین اهل سنت پنج سال با دو نفر در زندان مصاحب بود که کافر و قائل به خدایان بودند و حضرت یوسف علیهالسلام خطاب به آنها میفرماید: (یا صاحبی السجن…(.
همچنین در سوره کهف از قول مرد مؤمن به رفیق کافر خود میگوید: (قال له صاحبه و هو یحاوره…) (2) و همین مختصر کفایت از توضیح بیشتر مینماید.
ثانیا: اگر خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله منحصر به ابوبکر بود، احتمال دوم ممکن بود. در حالی که بنابر اعتقاد اهل سنت خلفای پس از پیامبر چهار نفر بودند و اگر حفظ خلیفه لازم بود پیامبر باید هر چهار خلیفه را که در مکه حاضر بودند و جانشان درمعرض خطر بود با خود میبردند، نه این که سه نفر بمانند و فقط یک نفر برود، بلکه مهمتر از آن، این که پیامبر یکی از خلفای پس از خود (به اعتقاد اهل سنت) را در معرض خطر شمشیرها و حمله کفار قرار دهد و در بستر خود بخواباند و مسلم است که آن شب، خانه پیامبر و بستر ایشان محل خطر و حملهی دشمنان بوده است.
ثالثا: خداوند در سورهی مجادله میفرماید:
(الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الأرض ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا أدنی من ذلک و لا أکثر الا هو معهم أینما کانوا…) (3).
»آیا ندیدهاید که خداوند متعال آنچه در آسمانها و زمین است میداند، هیچ نجوا و رازی بین سه نفر نیست مگر این که خداوند نفر چهارم آنهاست و نه پنج نفر که خدا ششم آنهاست، و نه کمتر از آن و نه بیشتر مگر این که خداوند با آنها است، هر کجا باشند (چه آن که خداوند متعال در هر جا و آگاه بر هر چیزی است(«.
پس به حکم این آیه و سایر آیات و دلایل عقلی و نقلی خداوند متعال همواره با دوست و دشمن، مسلمان و کافر، مؤمن و منافق است. بنابراین، اگر دو نفر با هم باشند و یکی از آنها بگوید: خدا با ماست، دلیل بر فضیلت شخص خاصی نخواهد بود.
رابعا: مرجع ضمیر در «علیه» در عبارت «فأنزل الله سکینته علیه» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است به قرینهی جمله بعد که «و أیده بجنود لم تروها» یعنی: «و خداوند پیامبر خود را با سربازانی که ندیدهاید، یاری نمود. و مرجع ضمیر در «علیه» و «أیده» هر دو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
و اگر خداوند میخواست این شرافت شامل حال ابوبکر شود، به صورت تثنیه ضمیر را ذکر میفرمود. خداوند متعال در سورهی توبه در قضیه جنگ حنین میفرماید:
(ثم أنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین) (4).
و در سورهی فتح هم همین عبارت آمده است. و این مورد را تمام علمای منصف اهل سنت نیز قبول دارند.
خامسا: علاوه بر تمام اینها در خود آیه جملهای است که کاملا بر لاف مقاصد فوق است و آن ادامه آیه است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ابوبکر فرمودهاند: «لا تحزن» یعنی محزون و اندوهگین نباش.
پس اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را از این کار بازداشته، این عمل عصیان خداوندی بوده است و شرافتی برای ابوبکر نمیباشد تا مشمول رحمت و نزول سکینه باشد. در حالی که از صفات اولیای الهی این است که ابدا ترس و حزنی ندارند که:
(الا ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون(.
»آگاه باشید به راستی که اولیای الهی ابدا ترس و حزنی ندارند«.
1) سورهی توبه آیهی 40.
2) سورهی کهف آیهی 35.
3) سورهی مجادله آیهی 8.
4) سورهی توبه آیهی 26.