جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اجازه گرفتن عباس برای رفتن به میدان، و وداع او

زمان مطالعه: 4 دقیقه

علامه مجلسی (ره) نقل می‏کند: وقتی که عباس علیه‏السلام تنهایی برادرش حسین علیه‏السلام را دید، به محضرش رسید و عرض کرد:

یا اخی هل من رخصة؟

ای برادر؟ آیا اجازه هست تا به میدان بروم؟

حسین علیه‏السلام با شنیدن این سخن گریه‏ی سختی کرد، و چنین فرمود:

(یا اخی انت صاحب لوائی، و اذا مضیت تفرق عسکری؛

برادرم! تو پرچمدار من هستی، هر گاه بروی و کشته گردی، سپاهم (1) پراکنده و از هم پاشیده خواهد شد.

عباس علیه‏السلام عرض کرد: «سینه‏ام تنگ گشته، و از زندگی خسته شده و به ستوه آمده‏ام، می‏خواهم انتقام خون شهیدان را از این منافقان بگیرم.»

امام حسین علیه‏السلام فرمود: «پس برو برای این کودکان تشنه اندکی آب بیاور.» (2).

عباس علیه‏السلام به طرف شریعه‏ی فرات روانه شد، و در برابر جمعیت دشمن ایستاد، و آنها را موعظه کرد، و به آنها هشدار داد، ولی اندرز و هشدار آن حضرت در دل سپاه آن کوردلان اثر نکرد، عباس علیه‏السلام به نزد برادرش بازگشت، و موضوع را گزارش داد، در این هنگام فریاد

العطش کودکان را شنید، حضرت عباس علیه‏السلام سوار بر اسب شد، نیزه خود و مشکی را برداشت، و به طرف فرات حرکت کرد، چهار هزار نفر نگهبانان شریعه‏ی فرات، سر راه آن حضرت را بستند، و آن حضرت را تیرباران کردند، حضرت عباس علیه‏السلام با شجاعتی بی‏بدیل بر آنها حمله کرد، به طوری که هشتاد نفر از آنها کشته شدند، و بقیه پراکنده شده، و عباس علیه‏السلام خود را به شریعه‏ی فرات رسانید، به آب نزدیک شد، مقداری آب به کف دست گرفت تا بیاشامد،

فذکر عطش الحسین و اهل بیته، فرمی الماء؛

تشنگی حسین و اهل‏بیت حسین را به یاد آورد، آب را از کف دستش ریخت.

سپس مشک را پر از آب کرد و بر شانه‏ی راستش نهاد، و به سوی خیمه‏ها روانه شد، به امید آنکه آب را به لب تشنگان برساند. (3).

علامه فاضل دربندی در «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» و ملا حبیب‏الله کاشانی در تذکرة الشهداء می‏نویسند: حضرت عباس علیه‏السلام در لحظه‏ی وداع با امام حسین علیه‏السلام، به آسمان نگریست و عرض کرد: «خدایا! می‏خواهم به وعده‏ام (در مورد آب رسانی) وفا کنم، و این مشک را برای کودکان تشنه کام، پر از آب نمایم.» سپس پیشانی امام حسین علیه‏السلام را بوسید، و به سوی فرات حرکت کرد. (4).

چهار هزار نفر یا ده هزار نفر از دشمنان، نگهبان شریعه‏ی فرات

بودند، عباس علیه‏السلام به آنها حمله کرد، و پس از کشتن هشتاد نفر از دشمنان، خود را به آب رسانید، دشمنان شش بار به او حمله کردند، تا نگذارند او خود را به آب برساند، ولی آنها بر اثر ضربات سنگین عباس علیه‏السلام پراکنده شدند، و آن حضرت خود را به آب رسانید، کفی از آب برگرفت تا بیاشامد، به یاد لب تشنه برادرش امام حسین علیه‏السلام افتاد، و آب را به روی آب ریخت، مشک را پر از آب کرد، و به سوی خیمه‏ها روانه گردید. (5).

در این هنگام خطاب به خود چنین گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونی‏

و بعده لا کنت ان تکونی‏

هذا الحسین وارد المنون‏

و تشر بین بارد المعین‏

تا لله ما هذا فعال دینی

یعنی: ای نفس! بعد از حسین خوار باشی (و دنیا بعد از حسین تیره و بی‏ارزش است) و نمی‏خواهم که بعد از حسین زنده بمانی، این حسین است، که لب تشنه در خطر مرگ قرار گرفته، آیا تو می‏خواهی آب سرد و گوارا بنوشی؟ سوگند به خدا این کار (بی‏وفایی، و آب نوشیدن با توجه به تشنگی حسین) شیوه و مرام دین من نخواهد بود. (6).

شاعر معروف وفایی گوید:

پر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت‏

می‏خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار

آمد به یادش از جگر تشنه‏ی حسین‏

چون اشک خویش ریخت ز کف، آب و شد سوار

بر خود خطاب کرد که ای نفس اندکی‏

آهسته‏تر که مانده حسین تشنه در قفا

عباس! بی‏وفا تو نبودی چنین چه شد؟

نوشی تو آب و مانده حسینت در انتظار

شد با لبان تشنه از آب روان برون‏

دل پر ز جوش و مشک به دوش، آن بزرگوار

کردند جمله، حمله بر آن شبل مرتضی‏

یک شیر در میانه و گرگان بی‏شمار

یکتن کسی ندیده و چندین هزار تیر

یک گل کسی نچیده و چندین هزار خار

آمد به یادش از لب خشک برادرش‏

شد غیرت فرات، دو چشم به خون ترش‏

گفتا نخورده آب گلستان حیدری‏

داری تو میل آب، کجا شد برادری؟

تشنه است آنکه نوگل باغ فتوت است‏

لب‏ تر مکن ز آب که دور از مروت است‏

تو آب می‏خوری او تشنه لب صفای تو کو؟

وصیت پدر مهربان وفای تو کو؟

نوشی تو آب و تشنه شه دین رضا مباش‏

خوش نوکری و لیک چنین بی‏وفا نباش‏

گر دوستی، به خاک ره دوست خاک شو

آبی بزن بر آتش او یا هلاک شو


1) گرچه حضرت عباس علیه‏السلام از افراد آخر از یاران امام بود که به میدان رفت و شهید شد، و در آن هنگام امام حسین علیه‏السلام لشکری نداشت تا از هم پاشیده گردد، ولی گویی نظر امام علیه‏السلام این بود: «تا پرچم در دست عباس علیه‏السلام در اهتزاز است، لشکرش و پایگاهش و افراد اهل خیام، برقرار هستند، و دشمن به خاطر صولت عباس، ترسان است، و در نتیجه حرم رسالت، آرام خواهد بود.» به این ترتیب این سخن امام حسین در شأن عباس علیه‏السلام نیز بیانگر عظمت و شکوه فوق العاده عباس علیه‏السلام است، که او ستون پولادین و محکمی برای نگهبانی و نگهداری پایگاه حسینی است.

2) چنانکه در فصل اول در ماجرای صفین گفته شد، امام حسین علیه‏السلام اجازه‏ی رفتن به میدان را به عباس علیه‏السلام نمی‏داد، عباس علیه‏السلام اصرار می‏کرد و سرانجام وصیت پدر را در جنگ صفین به یاد امام حسین علیه‏السلام آورد، که پدرم سفارش نموده، در چنین روزی جانم را نثار تو کنم… (تذکرة الشهداء، ص 255(.

3) بحار، ج 45، ص 41.

4) اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ص 322 – تذکرة الشهداء،ص 257.

5) کبریت الاحمر، ص 159 – منتخب التواریخ، ص 258.

6) فرسان الهیجاء، ج 1، ص 201.