حضرت ابوطالب علیهالسلام نیز در بطحاء (مکه) سیادت و سروری داشت و همچون پدرش شیبة الحمد مرجع و ملجأ مردم بود. او به آن چه پیامبران آورده بودند و از حوادث و اخباری که انبیاء به پیروانشان خبر داده بودند آگاهی داشت، چه آن که او نیز از اوصیاء و بر وصایای آنها امین بود و همه را به پیامبر صلی الله علیه و آله تسلیم نمود (1).
شخصی به نام درست فرزند [ابی] منصور میگوید: به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام عرض کردم:
آیا ابوطالب بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله حجت بود؟ فرمود: نه، بلکه وصایای گذشتگان در نزد او امانت بود و به پیامبر تسلیم کرد.
سؤال کردم آیا وصایا را بدین جهت که بر پیامبر صلی الله علیه و آله حجت بود تسلیم وی نمود؟ فرمودند: اگر این طور بود که او وصایا را به نبی اکرم صلی الله علیه و آله نمیداد.
گفتم: پس وضع ابوطالب در ارتباط با حضرت رسول صلی الله علیه و آله چگونه بوده است؟ فرمودند: به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آنچه ایشان آورده بودند تا زمان مرگ، ایمان و اعتقاد داشت (2).
علامه مجلسی رضوان الله علیه گوید:
بنابر اجماع شیعه و اتفاق نظر آنان حضرت ابوطالب سلام الله علیه هرگز بت نپرستید و از اوصیاء ابراهیم خلیل علیهالسلام بود.
طبرسی نیز میگوید:
اهلبیت علیهمالسلام بر این امر اجماع دارند، و ابنبطریق در کتاب «مستدرک» نیز بر همین عقیده است.
مرحوم صدوق گوید:
عبدالمطلب و ابوطالب آگاهترین افراد به موقعیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله بودند و این موضوع را از نادانان و کافران پوشیده میداشتند (3).
از جمله دلائلی که گواه بر ایمان ابوطالب علیهالسلام و اینکه او بر دین توحید و ملت ابراهیم علیهالسلام بود، این است که قریش هنگامی که در شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام حوادث عجیبی را مشاهده کردند برای تسکین وحشتی که برایشان پیدا شده بود بتهایشان را به کوه ابوقبیس بردند. ناگاه کوه مزبور چنان بلرزید که بتها فروافتادند و چون قریش چنین دیدند به حضرت ابوطالب علیهالسلام که همیشه پناه آنان بود متوسل شدند و او دستها را بلند کرده به پیشگاه خداوند عرضه داشت:
بار خدایا تو را به محمدیهی محموده (حضرت محمد) صلی الله علیه و آله و علویهی
عالیه (حضرت علی) علیهالسلام و فاطمیهی بیضاء (حضرت فاطمهی زهراء) سلام الله علیها سوگند میدهم که بر تهامه (مکه) رأفت و رحمت آری.
متعاقب این دعا اوضاع آرام گرفت و بدین ترتیب قریش با این اسامی قبل از ظهور آنها آشنا شده و در موارد مهم و مشکلات خود این اسامی را نوشته و با توسل به آنها دعا میکردند در حالی که حقیقت این اسمها را نمیدانستند (4).
به همین جهت است که حضرت عبدالمطلب علیهالسلام از میان فرزندان خود جناب ابوطالب علیهالسلام را برای کفالت و سرپرستی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله معین نموده، گفت:
وصیت من کنیته بطالب
عبد مناف و هوذ و تجارب
یا ابن الحبیب أکرم الأقارب
بابن الذی قد غاب غیر آئب
به کسی که کنیهی او را ابوطالب نهادم و اسمش عبد مناف است و مردی کارآزموده و با تجربه است وصیت میکنم. ای پسر عزیزترین و گرامیترین خویشاوندان، در مورد فرزند کسی که رفته و بازنمیگردد سفارش میکنم.
حضرت ابوطالب علیهالسلام نیز در پاسخ وی اظهار داشت:
لا توصنی بلازم و واجب
انی سمعت أعجب العجائب
من کل حبر عالم و کاتب
بان بحمد الله قول الراهب
این امر بر من لازم و واجب است و نیازی به وصیت ندارد و من مطالب عجیبی شنیدهام. از هر عالم و دانشمند و نویسندهای. و سپاس خدای را که گفتهی راهب روشن شد (5).
حضرت عبدالمطلب فرمودند:
ای ابوطالب تو باید در نگهداری و نگهبانی این فرزند تنهائی که بوی پدر
استشمام نکرده و شفقت و مهربانی مادر نچشیده است بکوشی. او را چون جگر گوشهی خود بدان، من در میان تمام فرزندانم تو را به سرپرستی او برگزیدم، چه آن که تو برادر تنی پدر او هستی. اگر توانستی او را پیروی کن و به زبان و دست و مال خود او را یاری نما، زیرا به خدا سوگند به زودی بر همهی شما سروری و آقائی خواهد یافت و مالک چیزی خواهد شد که هیچ یک از پدران من مالک آن نبودهاند. آیا سفارش و وصیت مرا قبول کردی؟
حضرت ابوطالب علیهالسلام عرض کرد:
آری، پذیرفتم و خدای را بر این شاهد میگیرم.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام فرمود:
دستت را دراز کن، و دست ابوطالب را گرفت (بدین ترتیب از وی میثاق و پیمان گرفت) سپس گفت: اکنون مرگ بر من آسان گردید.
حضرت عبدالمطلب همواره حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را میبوسید و میگفت:
گواهی میدهم که در میان فرزندانم هیچ یک را خوشبوتر و زیبارویتر از تو ندیدهام (6).
حضرت ابوطالب علیهالسلام از این مقامی که نزد پدر مهربانش و سعادت جاویدی که با سرپرستی پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله نصیبش شده بود شاد و مسرور گشت و نهایت اهتمام و کوشش را در رسیدگی به امور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به عمل آورد و از بذل مال و آبروی خویش در قبال همهی طوائف یهود و عرب و قریش دریغ نمیکرد و حضرتش را از جان و خاندان خویش گرامیتر میداشت.
چگونه چنین نمیکرد در حالی که در برادرزادهی خود که هنوز به نه سالگی نرسیده بود وجود مقدسی را مشاهده میکرد که بسیار باوقار و متانت
بود. حداکثر خندهاش تبسم و با تنهائی بیش از اجتماع مأنوس بود. هر گاه که برای حضرتش غذا میگذاردند چیزی از آن تناول نمیفرمود مگر اینکه با نام خدای واحد آغاز میکرد و پس از صرف غذا خداوند متعال را سپاس و ستایش میفرمود و هرگاه که به خواب میرفت ابوطالب نوری را از سر مبارکش تا به آسمان ساطع میدید (7).
روزی ابوطالب علیهالسلام با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در منطقهای به نام ذیالمجاز بودند. ابوطالب تشنه شد و به آب دست نیافت. حضرت رسول صلی الله علیه و آله به کنار تخته سنگی آمده و با پای مبارکشان آن را کنار زدند و از زیر آن سنگ آب گوارائی جوشیدن گرفت (8) مضافا به اینکه هرگاه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله از غذائی در منزل ابوطالب علیهالسلام تناول میفرمودند اگر چه آن غذا اندک بود ولی گروه زیادی را کفایت میکرد و همگی سیر میشدند (9).
با آنچه ذکر شد باید اعتراف کرد که حضرت ابوطالب علیهالسلام در مورد نبوت برادرزادهاش حضرت محمد صلی الله علیه و آله هیچگونه شک و تردیدی نداشت و لذا در سخنانی که هنگام تزویج حضرت خدیجه علیهاالسلام به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایراد نمود اظهار داشت:
و هو و الله بعد هذا له نبأ عظیم و خطر جلیل.
به خدا سوگند او (حضرت محمد) صلی الله علیه و آله را پس از این خبری عظیم و موقعیتی بسیار مهم خواهد بود (10).
حضرت ابوطالب علیهالسلام در وصیتش به قریش میفرماید:
انی اوصیکم بمحمد خیرا، فانه الامین فی قریش، و الصدیق فی العرب، و هو الجامع لکل ما اوصاکم به، و قد جاء بامر قبله الجنان.
شما را وصیت میکنم که نسبت به محمد صلی الله علیه و آله نیکو باشید که او در قریش امین و در عرب راستگو میباشد و خود جامع تمام چیزهایی است که شما را بدان سفارش میکند، و آنچه او آورده مقبول قلب و عقل است (11).
هنگامی که عباس فرزند عبدالمطلب از تصمیم قریش در مورد دشمنی و خصومت با رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضرت ابوطالب را مطلع نمود، اظهار داشت:
پدرم (عبدالمطلب) به من خبر داد که حضرت رسول بر حق است؛ بنابراین دشمنی قریش با وی لطمهای به حضرتش نخواهد زد. پدرم همهی کتابهای آسمانی را خوانده بود و میگفت از نسل من پیامبری ظهور خواهد کرد و آرزو دارم که زمان او را درک کنم تا به وی ایمان آورم و هر که در آن زمان باشد باید به او ایمان آورد (12).
اما استشهاد ایشان به کلمهی «پدرم که کتب آسمانی را خوانده بود» با اینکه خود حضرت ابوطالب علیهالسلام نیز کتابهای آسمانی را میخوانده است از جهت تفنن در کلام و صنعت «تنسیق قیاس» و اقامهی بر آن و استدلال بر صحت نبوت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و لزوم گردن نهادن و اعتقاد به شریعت حقهی محمدیه صلی الله علیه و آله میباشد.
حضرت ابوطالب علیهالسلام به یقین میدانست که برادرزادهاش (حضرت محمد) صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران است و حتی قبل از طلوع خورشید نبوت حضرتش، او را از همه برتر میشمرد و هرگز صفات پیامبری که مبعوث خواهد شد نزد او مجهول نبود و به همین جهت هنگامی که یکی از علماء یهود به او خبر داد که برادرزادهاش، محمد صلی الله علیه و آله طبق گفتهی تورات و انجیل روح پاک و پیامبری مطهر است برای جلوگیری از فاش شدن این خبر، موضوع را پنهان و
مکتوم داشت. سپس به او گفت:
پدرم نیز به من خبر داده است که او پیامبر خواهد بود و به من امر کرده که برای جلوگیری از خصومت دشمنان، این موضوع را پوشیده دارم.
همچنین ابوطالب علیهالسلام اگر به صحت پیامبری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله اعتقاد کامل نداشت هنگامی که برادرش حمزه اسلام آورد به او نمیگفت: (13).
فصبرا أبایعلی علی دین أحمد
و کن مظهرا للدین وفقت صابرا
وحط من أتی بالدین من عند ربه
بصدق و حق، لا تکن حمز کافرا
فقد سرنی اذ قلت انک مؤمن
فکن لرسول الله فی الله ناصرا
و ناد قریشا بالذی قد أتیته
جهارا و قل ما کان أحمد ساحرا
ای ابایعلی بر دین احمد صلی الله علیه و آله شکیبا باش و دین پیامبر را اظهار کن و پابرجا باش.
و نسبت به کسی که از نزد پروردگارش دین راستین و حق آورده است فروتن بوده، و ای حمزه ناسپاس مباش.
از اینکه گفتی ایمان آوردهای شاد و مسرور شدم، پس همواره به خاطر خداوند در یاری و نصرت فرستادهی او بکوش.
آشکارا قریش را به ایمان خود آگاه ساز و بگو که احمد صلی الله علیه و آله ساحر نیست.
در پاسخ و رد قریش فرموده است:
ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا
نبیا کموسی خط فی أول الکتب
آیا نمیدانید که ما محمد صلی الله علیه و آله را همچون موسی رسولی میدانیم که در کتابهای آسمانی معرفی شده است (14).
همچنین فرمود:
و أمسی ابن عبدالله فینا مصدقا
علی سخط من قومنا غیر معتب
و فرزند عبدالله در میان ما پیامبری راستین است، اگر چه قوم ما از این امر خشمگین باشند (15).
و نیز فرمود:
أمین حبیب فی العباد مسوم
بخاتم رب قاهر للخواتم
یری الناس برهانا علیه و هیبة
و ما جاهل فی فعله مثل عالم
نبی أتاه الوحی من عند ربه
فمن قال: لا، یقرع بهاسن نادم
او امین است و بندگان او را دوست میدارند و با مهر پروردگاری که بر همهی مهرها چیرهگی و غلبه دارد مهر خورده و نشان شده است.
مردمان در او دلیل و برهانی استوار و شکوهی میبینند، و هیچ نادان در کارش چون دانشور نیست.
و او پیامبری است که از سوی پروردگارش وحی دریافته است، و هر که به دعوت وی نه گوید بر او دندان پشیمانی خواهد روئید (16).
و در خطاب به نجاشی فرموده است:
تعلم خیار الناس أن محمدا
وزیر لموسی و المسیح بن مریم
اتی بالهدی مثل الذی أتیا به
فکل بأمر الله یهدی و یعصم
و انکم تتلونه فی کتابکم
بصدق حدیث لا حدیث المترجم
فلا تجعلوا لله ندا و أسلموا
فان طریق الحق لیس بمظلم
مردمان نیک و برگزیده میدانند که محمد صلی الله علیه و آله وزیر و جانشین موسی و مسیح فرزند مریم است.
او برای او هدایتی از آن نوع که آن دو پیامبر آورده بودند به ارمغان آورد و همگی به امر خدا راه مینمایانند و به او پیوند میدهند.
شما مسیحیان در کتاب خود احوال او (پیامبر اکرم) صلی الله علیه و آله را
میخوانید. خواندنی صحیح و درست و نه داستانی دروغین.
پس برای خدا شریکی نگیرید و اسلام آرید، چه آن که راه حق تاریک نبوده و روشن است.
و نیز فرموده است:
اذهب بنی فما علیک غضاضة
اذهب وقر بذاک منک عیونا
و الله لن یصلوا الیک بجمعهم
حتی اوسد فی التراب دفینا
و دعوتنی و علمت أنک ناصحی
و لقد صدقت و کنت قبل أمینا
و ذکرت دینا لا محالة، انه
من خیر أدیان البریة دینا
برو ای فرزندم که تو را ذلت و خفتی نیست. برو که چشمهائی به وجود تو روشن و درخشان شده.
به خدا سوگند که با تمام جمع و نیروی خود هرگز به تو دست نخواهند یافت مگر آنکه من روی در خاک کشم.
مرا خواندی و دانستم که این از خیرخواهی تست و تو راست میگوئی و در گذشته نیز امین بودهای.
و یادآور آئینی شدی که ناگزیر و مسلما از بهترین ادیان برای مردم است (17).
پس از این همه صراحت کلام و روشنی عقائدی که حضرت ابوطالب علیهالسلام در این اشعار بیان داشته است آیا ممکن است هیچ عقل سلیمی در ایمان ابوطالب علیهالسلام شک کند؟
آیا این عبارت حضرت ابوطالب که «محمد صلی الله علیه و آله نیز همچون موسی پیامبر است» جز اعتراف و اقرار صریح و ابراز اعتقاد به نبوت و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میباشد؟
آیا برای اقرار به پیامبری حضرت رسول صلی الله علیه و آله از این گفتهی ابوطالب علیهالسلام که «فرزند عبدالله در پیامبری و رسالتش راستگو است» تعبیر صریحتری یافت میشود؟
آیا میان گفتن أشهد أن لا اله الا الله با این فرمودهی ابوطالب علیهالسلام
که: «احمد صلی الله علیه و آله به صداقت و راستی برانگیخته شد و هیچ گونه کذب و دروغی در ادعای او راه ندارد» تفاوتی وجود دارد؟ (18).
آیا کسی را که اعتراف دارد که محمد صلی الله علیه و آله همانند حضرت موسی و حضرت عیسی علیهماالسلام برای هدایت و ارشاد خلق برانگیخته و مبعوث شده است میتوان کافر دانست؟
حضرت ابوطالب علیهالسلام میفرماید:
تو ای رسول خدا صلی الله علیه و آله دینی آوردهای که از تمام ادیان آسمانی برتر و بهتر است.
آیا جملهای صریحتر و روشنتر از این وجود دارد که نمودار اسلام گویندهی آن باشد؟
نه، هرگز. علاوه بر آنچه گفته شد حضرت ابوطالب علیهالسلام برای اثبات نبوت پیامبر گرامی و صحت آن و نشان دادن فضائل آن حضرت به قریش در اجتماعی از آنان به حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد:
برادر زادهام! آیا تو را خداوند فرستاده است؟
حضرت فرمودند: آری.
ابوطالب علیهالسلام گفت:
انبیاء و پیامبران معجزه و خوارق عاداتی داشتهاند، شما هم معجزه و نشانهای اظهار کنید.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند:
ای عمو، آن درخت را بخوان و بگو که محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله میگوید که با اجازهی خداوند جلو بیا.
ابوطالب علیهالسلام درخت را فراخواند و درخت مزبور از جای خود حرکت و به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد و در پیش روی حضرتش به خاک
افتاد، و سپس امر فرمودند که به جای خود بازگردد و درخت بازگشت. حضرت ابوطالب علیهالسلام در این هنگام عرضه داشت که شهادت و گواهی میدهم که تو راستگو میباشی و پس از آن به فرزندش علی علیهالسلام گفت:
پسرم همواره در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله باش (19).
حضرت ابوطالب علیهالسلام روزی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام گفتند:
در چه حالی به سر میبری؟
حضرت علی علیهالسلام فرمودند:
ای پدر به خدا و رسولش ایمان دارم و به آنچه رسول گرامی آورده است معتقدم و از ایشان پیروی میکنم.
ابوطالب علیهالسلام فرمود:
او تو را جز به نیکی و خیر فرا نمیخواند؛ با او باش (20).
به هر حال پس از این مطالب برای هیچکس گریز و چارهای جز اینکه بگوید حضرت ابوطالب به دین حنیف اسلام معتقد و مؤمن بوده و با کفار قریش در این راه مبارزه میکرده است باقی نمیماند. اگر چه برخی از مورخین به جهت خصومت با حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از ذکر فضائل پدر گرامی وی عمدا خودداری کردهاند تا بدین ترتیب به ساحت مقدس حضرت ابوطالب خدشهای وارد کنند و نسبت ناروا به ایشان داده شود (ولی حقائق و وقایع تاریخی مکتوم نمانده است(. از جمله مسلم است که ابوطالب علیهالسلام به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله اقتدا کرده و با حضرتش نماز خوانده است. آری، آنان که نتوانستهاند به حضرت رسول و امیرالمؤمنین علیهما و آلهما السلام خدشهای وارد و جسارتی بنمایند خصومت خود را نسبت به پدر و مادر این
ذوات مقدسه ابراز و مطالب ناروا به آنان نسبت داده و یا فضائل آنها را کتمان کردهاند.
به عنوان مثال یکی از نویسندگان در مورد ماجرای اسرای جنگ بدر مینویسد:
از جملهی اسرا عموی پیامبر اکرم و نیز عقیل پسر عموی آن حضرت (برادر علی) بود (21).
آیا هدف این نویسنده از کلمهی «برادر علی» داخل پرانتز شناساندن عقیل است؟ اگر این طور باشد که همان کلمهی پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله کافی بود و نیازی به جملهی مزبور نداشت، و همچنان که در مورد عموی پیامبر (ص) به کلمهی عمو اکتفا کرده و اسم عباس را نیاورده است نیازی به اینکه داخل پرانتز (برادر علی) بنویسد نداشت. البته منظور وی از کلمهی داخل پرانتز معلوم است ولی حقیقت آن است که نتوانسته به هدفش برسد.
گروهی دیگر از مورخان فقط از منابع و مأخذهائی نقل میکنند که صاحبان آنها اغراض و هدفهای پلیدی داشتهاند و تصور کردهاند که آنها صحیح است و بدین ترتیب از ذکر حقایق خودداری نموده، به بیان مطالبی که مملو از خرافات و اباطیل میباشد اکتفا کردهاند، و این موضوع فقط در نتیجهی پیروی از هوای نفس و نمودار مقاصد پلید آنان میباشد.
عجیب است که به حضرت ابوطالب نسبت دادهاند که گفته است:
من دوست ندارم مادون من بر من تفوق یابد (22).
و نیز روایت کردهاند که او به حضرت رسول صلی الله علیه و آله گفته است: این دین چیست؟
پیامبر فرمودند که:
دین خدا و ملائکه و فرستادگان او و دین پدر ما ابراهیم است. خداوند مرا
به این دین بر بندگان برانگیخت و تو از هر کس برای پذیرفتن آن و اجابت دعوت من سزاوارتری.
ابوطالب گفت:
من نمیتوانم از دین خود و دین پدرانم جدا شوم، و به خدا قسم تا زمانی که من زندهام نمیگذارم قریش به شما ضرری برساند!! (23).
برخی از این گفته، گمان کردند ابوطالب بتپرست بوده است، در حالی که این جمله بیشتر نشان دهندهی موحد بودن حضرت ابوطالب علیهالسلام است و پاسخ وی به حضرت رسول صلی الله علیه و آله نفیس و زیباترین توریه و بلیغ و رساترین عبارت میباشد، چه آن که پس از فرمودهی حضرت رسول صلی الله علیه و آله که «تو سزاوارترین کسی هستی که او را دعوت کردهام» پاسخ او که «از دین خود و پدرانم نمیتوانم جدا شوم» اعتراف کامل به ایمان او به خداوند و اعتقاد او به دین حضرت ابراهیم که دین او و پدرانش بوده است میباشد، و سپس اضافه کرده است که تا زمانی که حیات دارد و زنده هست از حضرت رسول صلی الله علیه و آله دفاع خواهد کرد.
آری، کسی که به فنون کلام و بلاغت سخن و خواص توریه آشنائی ندارد گمان میکند منظور حضرت ابوطالب علیهالسلام از این گفته «از دین خود و پدرانم نمیتوانم جدا شوم» این است که میخواهد بت پرست باشد. چنین کسی خیال میکند که مطلب همین است که او فهمیده در حالی که به هیچ وجه معنای این جمله را نفهمیده است.
مورخ دیگری در مقام توجیه گفتهی حضرت ابوطالب علیهالسلام اظهار داشته است که او با این سخن قصد داشته که با قریش موافقت نماید تا بدین طریق موضوع دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله با موفقیت پیش رود. البته ما انکار نمیکنیم که حضرت ابوطالب علیهالسلام به منظور پیشرفت هدف گرانبهای حضرت رسول صلی الله علیه و آله با مردم و مخالفین مدارا کرده است ولی اینکه حضرت ابوطالب از دین حنیف توحیدی دور بوده است، به هیچ وجه صحیح
نمیباشد، زیرا حتی در نزد مورخین و کسانی که مطالب نادرستی نقل کرده و از ذکر حقائق تاریخی که بر خلاف طبع و میل آنان بوده عمدا خودداری نمودهاند، این موضوع بر خلاف روش مسلم حضرت ابوطالب علیهالسلام میباشد، و ایمان وی و اقتدا به حضرت رسول صلی الله علیه و آله در نماز و دیگر شواهد تاریخی بطلان نظر و شکست این گونه مورخ نماها را در رسیدن به اغراض پلیدشان آشکارا نشان میدهد.
از جمله مطالبی که گواه بر ایمان کامل حضرت ابوطالب علیهالسلام و اعتراف صریح وی به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، اشعار زیبا و فراوان ابوطالب علیهالسلام میباشد که بینهایت مشهور است و نمونههائی از آن در صفحات پیشین گذشت.
ابن ابیالحدید معتزلی در ستایش حضرت ابوطالب علیهالسلام چه نیکو سروده است:
و لولا أبوطالب و ابنه
لما مثل الدین شخصا فقاما
فذاک بمکة آوی و حامی
و هذا بیثرب جس الحماما
تکفل عبد مناف بأمر
و أودی فکان علی تماما
فلله ذا فاتح للهدی
و لله ذا للمعالی ختاما
و ما ضر مجد أبیطالب
عدو لغی أو جهول تعامی
اگر ابوطالب و فرزندش (حضرت علی) علیهالسلام نبودند هرگز دین اسلام تجسم نمییافت و برپا نمیشد.
او (ابوطالب) علیهالسلام در مکه پناه داد و حمایت نمود، و این (علی) علیهالسلام در مدینه تا پای جان جنگید.
عبد مناف (ابوطالب) امری را به عهده گرفت و از دنیا رفت و علی علیهالسلام آن را به پایان برد.
خداوند به هر دوی آنها خیر دهد که یکی فاتح هدایت و دیگری مظهر کامل سجایای هدایت و اخلاق بود.
و هرگز مجد و بزرگواری ابوطالب علیهالسلام از دشمنی که بیهوده و یاوه گوید و یا نادانی که خود را به کوری زند، زیان نمیبیند.
1) مرآة العقول، ج 1، ص 362.
2) بحار، ج 9، ص 29.
3) کمال الدین، ص 102.
4) روضة الواعظین.
5) مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 25.
6) مرآة العقول، ج 1، ص 368.
7) مناقب ابن شهرآشوب.
8) سیرهی حلبیه، ج 1، ص 139.
9) همان کتاب، ص 137.
10) سیرهی حلبیه، ج 1، ص 165.
11) تاریخ الخمیس، ج 1، ص 339. طراز المجالس خفاجی، ص 217. ثمرات الأوراق ابن حجهی حموی در حاشیهی مستظرف، ج 2، ص 10. بلوغ الارب، ج 1، ص 327. أسنی المطالب زینی دحلان، ص 5.
12) الحجة علی الذاهب، ص 65.
13) الحجة علی الذاهب، ص 71.
14) خزانة الأدب بغدادی، ج 1، ص 261.
15) الحجة علی الذاهب، ص 45.
16) شرح نهجالبلاغة ابن ابیالحدید، ج 3، ص 313.
17) گروه بسیاری نقل کردهاند. به صفحهی 69 کتاب الحجة علی الذاهب مراجعه شود.
18) شرح نهجالبلاغة ابن ابیالحدید، ج 3، ص 309.
19) الحجة علی الذاهب، ص 25.
20) تاریخ طبری، ج 2، ص 214. سیرهی حلبیه، ج 1، ص 306.
21) تاریخ الامة العربیة ص 84، چاپ بغداد، 1939.
22) سیرهی حلبیه، ج 1، ص 306.
23) تاریخ طبری، ج 2، ص 213. تاریخ ابناثیر، ج 2، ص 21.