عمر سعد بعدازظهر نهم محرم سال 61، خطاب به سپاه خود گفت:
یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری؛
ای سپاه خدا سوار گردید، بهشت به شما بشارت باد.
دشمنان محاصرهی خود را تنگتر کردند، و به طرف خیمههای حسین علیهالسلام و یارانش نزدیکتر شدند.
حضرت زینب علیهاالسلام صداهای سپاه دشمن و شیهه اسبهای آنها را شنید، سراسیمه به محضر برادرش حسین علیهالسلام رفت، و عرض کرد: «دشمن به سوی ما میآید و به ما نزدیک شده است.»
امام حسین علیهالسلام به برادرش حضرت عباس علیهالسلام فرمود:
ارکب بنفسی انت حتی تلقاهم…؛
جانم به قربانت ای عباس، از طرف من به سوی قوم برو، و از آنها بپرس برای چه آمدهاند و قصدشان چیست؟ (1).
عباس علیهالسلام با بیست نفر از جمله زهیر و حبیب بن مظاهر، سوار بر اسبها شدند و به سوی دشمنان رفتند، و جلو آنها را گرفتند، و گفتند: «برای چه به اینجا آمدهاید؟»
دشمنان پاسخ دادند: «به فرمان امیر، ابنزیاد، یا باید شما تسلیم شوید و بیعت کنید وگرنه با شما میجنگیم، و برای جنگ آمدهایم.»
همراهان عباس علیهالسلام آنها را نصیحت کردند، ولی نصایح عباس علیهالسلام و یاران حسین علیهالسلام در آن کوردلان مغرور، اثر نکرد. آنها بر گستاخی خود افزودند.
حضرت عباس علیهالسلام به محضر امام حسین علیهالسلام آمد و عرض کرد: دشمن قصد جنگ دارد، امام حسین علیهالسلام به عباس علیهالسلام فرمود: نزد دشمن برو و از آنها بخواه امشب را به ما مهلت دهند، تا امشب به نماز و دعا و استغفار بپردازیم،
فهو یعلم انی احب الصلاة له، و تلاوة کتابه، و کثرة الدعاء و الاستغفار؛
خداوند میداند که من نماز و تلاوت آیات قرآن، و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.
عباس علیهالسلام به سوی دشمن شتافت، و پیام امام علیهالسلام را با کمال قاطعیت به دشمنان ابلاغ فرمود.
عمر سعد از جواب امتناع ورزید، عمرو بن حجاج (یکی از سران
دشمن) گفت: «سبحان الله! اگر این قوم (حسین و یارانش) از کفار دیلم بودند، و از تو یک شب مهلت میخواستند، سزاوار بود، مهلت بدهی، تا چه رسد به اینکه آنها از آلمحمد صلی الله علیه وآله هستند.» افراد دیگری نیز سخن گفتند، عمر سعد گفت: اگر میدانستم آنها صبح جنگ خواهند کرد، به آنها مهلت نمیدادم. سرانجام عمر سعد برای ابلاغ جواب، شخصی را به سوی حسین علیهالسلام فرستاد، آن شخص خود را به جایی که صدایش به امام حسین علیهالسلام میرسید رسانید، و فریاد زد: «تا فردا به شما مهلت میدهیم، اگر تسلیم شوید، شما را نزد امیر عبیدالله میفرستیم، وگرنه شما را رها نخواهیم کرد.» (2).
و به نقل دیگر، آن شخص همراه عباس علیهالسلام نزد امام حسین علیهالسلام آمد و پیام عمر سعد را به آن حضرت ابلاغ کرد. (3).
عباس علیهالسلام نزد برادر آمد، آن شب تا صبح به نگهبانی و تدارک وسایل جنگی و آماده سازی یاران برای جنگ پرداخت، راز و نیاز و سجدههای ملکوتی عباس علیهالسلام در کنار امام حسین علیهالسلام نیز بخش دیگری از بروز صفای باطن عباس علیهالسلام بود که چشمها را روشن میساخت و به دلها قوت میبخشید.
1) قبلا خاطرنشان که تعبیر امام حسین علیهالسلام به «جانم به قربانت» در جای خود، بیانگر عظمت فوق العاده عباس علیهالسلام است.
2) تاریخ طبری، ج 6، ص 237 – نفس المهموم، ص 113 – لهوف، ص 89.
3) ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص 92.