3- از شخصی بسیار متدین و راستگو به نام آقای افتخاری این جریان را شنیدم:
در کربلا، شخصی به کسی پولی را میدهد و به عنوان گواه و ضامن حضرت
اباالفضل علیهالسلام را انتخاب میکنند. مدتی میگذرد و زمان تأدیهی پول فرامیرسد. طلبکار پس از چند روز تأخیر نزد بدهکار میرود و پول را مطالبه میکند، ولی او – که فرد بانفوذی است – آن را به کلی انکار میکند.
طلبکار هر چه اصرار میکند، با انکار و تهدید بدهکار روبهرو میشود. او هم یک راست به حرم آقا قمر بنیهاشم علیهالسلام آمد و وسط صحن ایستاد و بلند گفت: آی زوار آقا اباالفضل! سؤالی دارم.
چند نفری نزدیکش میآیند.
میپرسد: آیا ضامن مسئول است، یا مسئول نیست؟
مردم نگاهی به همدیگر میکنند که این مرد چه میگوید. تکرار میکند: آیا اگر کسی در داد و ستدی، یا معاملهای، یا دادن قرضی ضامن شود، مسئول است، یا مسئول نیست.
مردم میگویند، بله ضامن مسئول است.
آن مرد از همان صحن سرش را به سمت گنبد آقا بلند میکند و میگوید: آقا ببینید، مردم میگویند: ضامن مسئول است. شما را ضامن این قرض قرار دادیم. حال خود دانید. والسلام.
آنگاه به خانهی خود میرود و منتظر میماند. روز بعد اول صبح صدای کوفتن در بلند میشود و در خانه را میگشاید و میبیند که بدهکار آمده است و با عذرخواهی و پشیمانی پول را میدهد و میرود. از رنگ رخساره و پریدگی چهره و ترسی که گویای دنیایی مطلب است، میفهمد که کار، کار ضامن است.
با احترام: محمد، خ، ز
قم. اسفند 1373