یکی از سادات محترم، برای من داستانی را از یکی از خدمتگزاران حرم حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام این گونه نقل کرد و گفت:
در سال 1950 میلادی صبح هنگام در حالی که به حرم حضرت اباالفضل علیهالسلام مشرف میشدم، ناگاه فرمانده ارتش – که با ماشین ارتشی خود و راننده و مادر
سالخوردهاش بود – متوجه من شد و از من خواست که آنها را زیارت دهم. وقتی از ماشین پیاده شدند، دیدم آن زن سالخورده نمیتواند راه برود، بلکه بر فرزند و راننده تکیه میکند و راه میرود.
وقتی وقتی وارد حرم شدیم و شروع به خواندن زیارت نمودم – آنها پشت سر من قرار گرفته بودند – هنوز زیارتنامه به پایان نرسیده بود که یک مرتبه متوجه شدم همان زن که نمیتوانست راه برود به زور خود را از دست فرزندش و راننده رها نمود و دوان دوان به طرف ضریح حضرت عباس علیهالسلام رفت و در مقابل ضریح ایستاد.
آری، او به برکت حضرت ابوالفضل علیهالسلام شفا گرفته بود، وقتی مردم متوجه شدند، صدای صلوات و خوشحالی حرم را فراگرفت، زنها هلهله میکردند، فرزندش مبلغی پول به من داد. (1).
1) همان مصدر ص 85.