یکی از رفقایی که مورد اعتماد اینجانب بود، آقای جعفر مجتهدی، در بیمارستان بستری بودند من رفتم به عیادت ایشان و ایشان فرمودند: سلام مرا به آقا (یعنی آیت الله بهاءالدینی) برسانید، و بگویید در حق من دعا کنید. من هم خدمت آقا آمدم، پیام آقای مجتهدی را رساندم. آقا فرمودند: خیلی هول نباشید، گوسفندی نذر حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) بکن و ذبح کن و میان فقرا تقسیم کن.
من هم به آقای مجتهدی گفتم. فرمود: زیر تخت من ساکم را بده، ساک را به ایشان دادم و از آن ساک پول درآوردم و به من داد و گفت: گوسفندی بگیر و ذبح کن و به فقرا بده و من هم ادای وظیفه نمودم و سپس به بیمارستان رفتم و دیدم آقای مجتهدی در بیمارستان نیستند.
گفتم: آقا کجاست؟ گفتند: آقا رفته است قزوین. و من هم به قزوین رفتم. آقا فرمودند: حضرت امام رضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) دستور دادند که دوغ رقیق درست کن و بخور، خوب میشوید و من هم همین کار را کردم شفا یافتم. از این جا معلوم است امام رضا (علیهالسلام) به عمویش خیلی علاقه دارد و این جا هم نذر به حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) دخیل بوده است.